جلسهٔ ۱۹ یهودیت

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

یک بحث حاشیه ای غیر مرتبط با جلسات یهودیت: لزوم وجود دین (در جواب سؤال هایی که به صورت ایمیلی پرسیده شده اند.)

سؤال می شود که اصولاً دین چه فایده ای دارد؟ بسیاری از افرادی که از ایران به غرب می روند، در جامعه غربی می بینند که مردم زندگی خوبی دارند، با هم مهربان هستند، از زندگی راضی هستند و اصول اخلاقی را رعایت می کنند و این موارد را با ایران مقایسه می کنیم که چه قدر از نظر روابط فردی و اجتماعی مشکلات داریم. به عنوان مثال ایران در دنیا رکورددار تعداد شکایات در محاکم قضایی است.

دین برای ما چه می کند؟ مثلاً روزه می گیریم که اخلاقمان خوب شود؟ یا نماز می خوانیم که حالت معنوی پیدا کنیم؟ خلاصه ما اعتقاد داریم وجود دین ضروری است و در عین حال می-بینیم که کشور ما نه تنها شرایط بهتری دارد، بلکه در آن جا مردم شادتر و سرزنده تر هستند. پس دین چه کار کرده است؟

جواب: ریشه دین و این که چرا دین لازم است، در شأن انسان است. این که انسان ها در این دنیا قرار است به جایی برسد. اساس نزول وحی و شریعت این است که صرف شاد بودن و کنار هم به خوشی زندگی کردن برای انسان کافی نیست. قرآن می گوید قبل از آمدن دین و شریعت، مردم در حالتی زندگی می کردند که کمتر با هم اختلاف داشتند (تعبیر امت واحده) و این جور نیست که دین در جامعه بشری اختلافات را کم کرده باشد، بلکه پدیده دین اختلافات جدیدی را به وجود آورد. مسأله این است که تصور دینی از هدف نهایی انسان خیلی بالاتر از این است که صرفاً شاد زندگی کند و با دیگران در صلح باشد. انسان در نگاه دینی دارای پتانسیلی است که می تواند به مراحلی خیلی بالایی برسد که بدون نزول شریعت و دین، امکان پذیر نیست. در کنار این که با آمدن دین افرادی این مراحل را طی می کنند، فسادهای تازه ای مثل ریا در جامعه زمینه پیدا می کنند و عده زیادی هم به مراحل پاییین تری نسبت به حالتی که دین نباشد، سقوط می کنند.

اگر فردی کمی حالات معنوی بودن را حس کرده باشد و از دین بهره برده باشد، نقش دین را حس می کند، اما اگرهرگز احساس عمیق تری پیدا نکرده باشد، در برخورد با یک زندگی بدون دین شاید به نظرش برسد که آن ها بهتر زندگی می کنند. (اشاره به مبلغ مسیحی که برای تبلیغ به جنگل های آمازون رفته بود که مردم فقط آن چه را می دیدند باور می کردند، و تحت تأثیر آن ها قرار گرفته بود.) در این جوامع که هنوز در حالت امت واحده هستند، از خیلی از شیطنت هایی که در جامعه دینی به وجود می آید، خبری نیست ولی در عین حال بی خبر از خیلی آگاهی ها هم به عنوان یک جنبه دیگرهست. با آمدن شریعت برخی در حد پیامبر و عرفا رشد می کنند و به مراتب والایی می رسند (مولوی و ابن عربی و ..) که در آن جوامع چنین جهش هایی در سطح آگاهی رخ نمی دهد.

من کمی در مورد اینکه کلمه خوب را در مورد فقط مثلاً افرادی که مهربان هستند و حقوق دیگران را رعایت می کنند (ولی افراد آگاهی نیستند) ... شک دارم، چون از نظر من بخش بزرگی از خوب بودن، حداقل نیمی از آن، آگاه بودن است. یکی از ویژگی های اسلام خصوصاً در مقایسه با مسیحیت این است که اسلام روی آگاهی تأکید فراوانی دارد. منظور از دانش، تنها کتاب خواندن و .. نیست. (منظور یک نوع آگاهی از دنیای پیرامون و زندگی است.) آیا می شود که فردی آدم خوبی باشد ولی اصلاً فکر نکند که انسان از کجا آمده و ..؟ ادیان مسیرهایی را طراحی کرده اند که انسان به یک جور آگاهی برسد. همه آن ها می گویند شما می توانید به وضعیت روانی برتری برسید. اگر آدمی هزارسال هم مهربان باشد ولی هیچ تصوری از بعد از مرگ نداشته باشد و اصلاً نخواهد هم بداند، این خوب نیست.

یک جمله ای منسوب به حضرت علی است که در فرهنگ های دیگر هم آمده که بزرگترین گناه جهل است. حداقل اگر انسان آگاه نیست، کنجکاو باشد.


ادامه بحث یهودیت

جلسه قبل گفتیم که از نظر آکادمیک پذیرفته شده که کتاب عهد عتیق، حتی 5 فصل اول آن، در زمان های بعد از حضرت موسی و حتی در مکان های بعد جمع آوری شده است. اسناد تاریخی هم چنین چیزی را نشان می دهند. حتی مدرکی که نشان دهد تورات در 500 سال اول نوشته شده، وجود ندارد. از طرفی ادعا نکردیم که تحریف نشده بودن قرآن از نظر آکادمیک پذیرفته شده است. البته دلایلی وجود ندارد که نشان دهند تحریفی در قرآن وجود دارد. سه تئوری آکادمیک در مورد جمع آوری قرآن داریم: 1. قرآن در زمان عثمان (به صورت کتاب) جمع آوری شد و قبل از آن بر روی نوشته های پراکنده و توسط حافظان قرآن نگهداری می شد. این جمع آوری در مسیحیت در قرن چهارم انجام شد. 2. ادعای دیگر این است که قرآن در زمان پیامبر جمع آوری شده است. افرادی نظیر جان برتون که به این تئوری معتقدند، مدعی هستند که همه روایات مربوط به جمع آوری قرآن در زمان عثمان جعلی است. این عقیده در میان برخی مسلمانان هم وجود دارد.

3. ادعای سوم می گوید که قرآن در دو قرن اول هنوز مدون نشده بود. این گروه هم احادیث مربوط به جمع آوری در زمان عثمان را مردود میدانند. یکی از طرفداران اصلی این نظریه، فردی به اسم مینگالا است که مستشرقی است که با سندشناسی تلاش کرده که این مورد را ثابت کند.

اکثریت مطلق با دسته اول است و دو تئوری دیگر در اقلیت محض هستند. در بحث های مسیحیت به دو کشف کتابخانه نجع حمادی و طومارهای بحرالمیت اشاره شد. در کشف نجع حمادی 52 متن انجیل جدید کشف شد که برای مسیحیت ضربه سختی بود. در مقابل کشف طومارهای بحرالمیت برای برای یهودی ها بسیار خوشحال کننده بود، چون نسخه هایی در این کشف به دست آمد که مربوط به قبل از میلاد مسیح بودند و محتوای این نسخه ها نزدیک به عهد عتیق کنونی بود.

مسلمانان هرگز اینگونه تحت فشار در ارائه مدرک برای کتاب آسمانیشان نبوده اند. در دهه 70 میلادی (سال 1972) در کتاخانه ای در صنعا پایتخت یمن، مجموعه ای شامل 1000 جلد از طومارهایی که روی آن قرآن نوشته شده بود پیدا شد. ماجرای پیدا شدن این طومارها به این صورت بود که در حال مرمت کتابخانه، دیواری خراب شد و راهرویی به طور اتفاقی کشف شد. در این راهرو، تعداد زیادی طومار قدیمی پیدا شد که بر روی آن آیات قرآن نوشته شده بود. در مورد طومارهای پیدا شده در نجع حمادی، روستایی ها می خواستند طومارها را به صورت هیزم استفاده کنند که متوجه اهمیت آن شدند. در یمن، با وجود این که این طومارها در یک کتابخانه پیدا شد، تا چند سال از اهمیت این طومارها اطلاع چندانی نداشتند و آن ها را در شرایط نامناسبی نگهداری کردند. در قرآن های صنعا طومارهایی وجود دارد که بدون شک مربوط به قرن اول و دوم است و این موضوع تئوری سوم را رد می کنند. همچنین اختلافات این طومارها با قرآن های موجود، در حد قابل اغماض است که به نوع رسم الخط برمی گردد. در این قرآن ها نحوه نوشتن این گونه بوده که برخی موارد، مطابق آن چه در مورد اعراب گذاری وجود داشته، برخی موارد دیگر مثل حرف ربط هم شاید نوشته نمی شده است. خلاصه این متن ها با متون موجود کاملا انطباق دارند. البته این طومار ها را تعدادی از اروپا بررسی کردند. دولت یمن اعلام کرد که هرکس از غرب خودش بودجه را تأمین می کند، کار بررسی طومارها را برعهده بگیرد، و هیئتی از آلمان غربی این کار را انجام داد و قبول کرد که قرآن ها را بدون انتقال به اروپا بررسی نماید. در طی این پژوهش، باستان شناسی آلمانی اعلام کرد که در این ها اصلاح صورت گرفته است و این دستآویزی شد که بگویند جاهایی از متن قرآن در طول زمان تغییر کرده است و جنجالی به وجود آمد ولی بعد روشن شد در محیطی که کاغذ کم بوده، این گونه بوده که کاغذ را چند بار استفاده می کرده اند و نوشته های قبلی هیچ ربطی به قرآن نداشته اند.

در جلسه قبل، اشاره شد که مستقل از این بحث های تاریخی، با بحث های گرامری و زبان شناسی، می توان نشان داد که در جمع آوری قرآن، دقت فوق العاده ای وجود داشته است. برخی ادعا می کنند که رسم الخط آن موقع حجاز بسیار ناقص بوده است. به عنوان مثال، رسم الخط آن زمان حجاز نقطه نداشته است و یا اولین بار چند قرن بعد از هجرت قرآن با اعراب نوشته شده است. واقعاً جالب است که متنی که نقطه نداشته، این مقدار کم در موردش اختلاف وجود داشته است. علت شاید این بوده که در کنار نسخه های مکتوب عده زیادی حافظ قرآن وجود داشته اند که قرآن را سینه به سینه نقل می کرده اند.

روایت های مختلف قرآن

معرفی کتاب: 14 روایت در قرائت قرآن، اثر آقای محمد جواد شریعت. کتابی بسیار معتبر و در حد 1000 صفحه است.

قصد داریم که یک سوره را به طور تصادفی و به عنوان نمونه انتخاب کنیم تا میزان تفاوت چهارده قرائت را بررسی کنیم. شهرت دارد حدود 200 مورد اختلاف در قرائت منجر به اختلاف معنا وجود دارد. کل اختلافات به حدود 1000 مورد می رسد.

(سوره کهف به عنوان نمونه انتخاب شد.) حدود 25 صفحه در این کتاب به سوره کهف اختصاص دارد که با نسبت حجم سوره کهف در قرآن به کل قرآن متناسب است و لذا نمونه مناسبی است. (اشاره اختلافات که شامل تفاوت هایی در تشدید، فتحه، کسره و تنوین و حاضر و غایب و .. می شود. مثلاً: تُشرِک و یُشرِک یا آیه 42: ثُمُر یا ثَمَر یا آیه 36: خیراً مِنهَا/مِنهُمَا یا آیه 44: وِلایة و وَلایة (این مورد اختلاف معنی ایجاد می کند.) و به همین ترتیب موارد مشابهی تا انتهای سوره از روی کتاب خوانده می شود.)

خلاصه منشاء اختلافات، اکثراً به خاطر نبودن اعراب و نقطه گذاری بوده که طبیعی است. برای کتابی که مربوط به 1400 سال پیش است و اختلافات موجود در آن در این حد است، این مقدار اختلافاتِ جزئی بسیار قابل قبول است. تا زمانی که ادعای محکمه پسندی مبنی بر تحریف نباشد، بحث از تحریف قرآن چندان اعتبار علمی و جایگاه آکادمیک ندارد. این اختلافات هیچ موقع در جامعه اسلامی به عنوان مشکل مطرح نبوده است. می¬توان پذیرفت که در موارد اختلافی حتی مواردی که اختلاف معنی به وجود آمده، تفاوت معنی¬ای که مشکل خاصی ایجاد کند، وجود ندارد و این موارد از روی غرض و عمد بروز نکرده اند.

اشاره به متنی که ادعا می کند قرآن منشأ فارسی دارد:

این متن، کاملاً حالت عوامانه دارد. خصوصاً در قسمت هایی در مورد ریشه فارسی و اوستایی قرآن دارد، می¬گوید در متن قرآن، سلمان فارسی بیش از هر کس نقش دارد. تئوری-هایی هست که پیامبر اطلاعاتی که در قرآن در مورد ادیان گذشته آمده، از کجا آورده است. یکی از تئوری ها، این است که این ها را پیامبر از سلمان – که ابتدا زرتشتی بوده و بعد یهودی و بعد مسیحی شده - یاد گرفته است. اساس این ادعا این بوده که سلمان فارسی در کنار پیامبر حضور داشته و همین طور گفته می شود که در نوشته¬های اوستایی، مطالبی هست که دقیقاً در متون زرتشتی است. مثلاً می گوید عبارت "اشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله" ترجمه نیایشی از زرتشتیان است: " من اقرار دارم و استوارم به دین مزدیسنی که مخالف دیو پرستی است و زرتشت آورنده کیش اهورایی است." این مورد، این قدر کلی است و هر دینی یک شهادتنامه ای دارد. هر فرضیه ای هر چند عجیب بسازید، می توان تعدادی فکت برای تأیید آن آورد. مطمئناً موارد زیادی را می¬توان پیدا کرد که در قرآن جملاتی شبیه به جملاتی در کتب دیگر هست، اما منطقی نیست که برای هر جمله ای در قرآن که مشابه اش در جای دیگری هم هست گفته شود که قرآن از روی آن ها کپی برداری کرده است. تئوری باید تمام جنبه ها را توجیه کند، از جمله اینکه به عنوان مثال احکام از کجا آمده است. یا مثلاً کتاب به این جمله منقول از پیامبر استناد کرده که "اگر ابوذر می¬دانست آن¬چه را که سلمان می داند، کافر می شد.". این نمونه ای از یک تئوری بی پایه از نظر عملی است هر چند ممکن از برای برخی از ایرانیان به خاطر علایق ملی جذابیت خاصی داشته باشد.

اشاره به کتابی که چند سال پیش در مورد منشأ قرآن نوشته شده و منابعی از زبان سیروآرامیک را منبع قرآن دانسته:

کتابی است که مشابه متن بالا ولی با فرم کاملاً آکادمیک. بسیاری از منتقدین به ضعف سواد نویسنده از جمله شناخت از زبان¬های سیروآرامیک اشاره کرده است و استدلال های زبان شناسی سستی دارد. اساس ادعای کتاب این است که برای فهم واژه های قرآن بهتر است به واژه نامه سیروآرامیک اشاره کرد. استدلال اولیه این است که متن قرآن برای اعراب حجاز خیلی روان و لزوماً قابل فهم نبوده است و این که قرآن از نظر ادبی نیز کتاب واضحی نبوده است. کتاب ادعا می کند می توان از واژه نامه سیروآرامیک برای فهم این موارد مبهم بهره گرفت. همچنین می گوید می توان به قرآن به عنوان متنی مشابه ترجمه نه چندان خوب متون سیروآرامیک مسیحیان در کلیساها که به طور مدام خوانده میشد، نگاه کرد و به همین دلیل است برخی واژه ها برای عرب حجاز چندان واضح نبوده¬اند. این کتاب به شدت فنی است و بحث زبان شناسی مفصلی کرده است. اعتبار کتاب البته در مجامع آکادمیک به شدت زیر سؤال رفت، اما این کتاب برای من جذابیت خاصی دارد. من همراه با مؤلف نسبت به سنت واژه شناسی قرآن اعتراض دارم. اینکه برای فهم یک واژه در قرآن، بخواهیم ببینیم که فلان عالم مسلمانان چه گفته است و این به عنوان یک فعالیت آکادمیک استاندارد تلقی شود. من به این کار چندان معتقد نیستم و نگاه افرادی مثل ایزوتسو را که یک واژه را با توجه به کاربردی که در آن متن دارد، معقول تر می دانم. تعداد زیادی از واژه های قرآن واقعا واژه های آن روز حجاز نیستند و واژه های زیادی هستند که قرآن به معانی خاصی ابداع کرده است. مثل آیه "ان اکرمکم عندالله اتقیکم" که معنی کرامت و تقوا به آن معنی که قرآن به کار برده، برای عرب قبل از اسلام چندان معنی ملموسی نداشته است.

بیاید فرض کنیم که زبان قرآن زمان یونیورسالی است که از زمان حضرت ابراهیم برای ایجاد آن تلاش شده است. در جلسات اولی که ضبط شدند، اشاره شد که یکی از کارهای سلسله انبایی که در این منطقه آمده اند، ساختن زبانی بوده که خداوند با آن با مردم صحبت کند. زبان¬های این منطقه نظیر عبری، عربی، سیروآرامیک و .. که با پدیده وحی به گونه ای مرتبط اند، با هم قرابتی دارند. اگر معتقد باشیم قرآن به زبان "عربی مبین" و نه عربی است (یعنی زبان عربی که از اعوجاج های زبان عربی متداول به دور است)، در موردی که در زبان عربی در مورد معنای کلمه ای انحراف به وجود آمده باشد، معقول به نظر می رسد که شاید آن انحراف در واژه معادل در زبان سیروآرامیک – که ریشه مشابه دارد – وجود نداشته باشد و بنابراین کمک گرفتن از زبان سیروآرامیک برای فهم یک کلمه در قرآن به ما کمک کند. شکی نیست که ایمان، تقوا، اسلام و ... در عربی به آن معنی نیست. در نتیجه، کتاب ممکن است ادعاهای خوبی داشته باشد ولی متأسفانه کمی آماتوری نوشته شده است.