جلسهٔ ۴۳

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

مردسالاری در قران

سؤالی از من شد در ای باره که چرا مرد سالاری در قرآن محکوم نشده؟

من پاسخ دادم که موضوع زنده به گور کردن دختران در قرآن مربوط به همین مسئله است. اصلا مرد سالاری یعنی این که مردها برای زنان و ویژگی های زنانه ارزش قائل نیستند، و این در زنده به گور کردن به حد نهایی خودش می رسد؛ مردان می گویند زنان اصلا حق حیات ندارند. زنان را به حدی بی ارزش می دانستند که سنتی در زمان جاهلیت وجود داشت که اگر فرزند آنها دختر می شد آن را زنده به گور می کردند یا حداقل عزا می گرفتند که چرا پسر نشد و دختر شد. این مسئله هنوز که هنوز است تا حدی باقی است و عده ای خیلی میل دارند که فرزندشان پسر باشد.

شاید شنیده باشید که بعد از اعمال قانون تک فرزندی در چین تعادل مرد و زن به هم خورده است یعنی چینی ها وقتی می فهمیدند تک فرزندی که از لحاظ قانونی می توانند داشته باشند دختر است آن را سقط می کردند. و این قدر این کار را ادامه میدادند تا خداوند به آنها یک پسر بدهد که ارزش زحمتشان را داشته باشد!

- بعدا تصویب کردند که اگر کسی فرزند اولش دختر باشد می تواند فرزند دوم را هم بیاورد.

- اما من شنیده ام که قانونی که برای حل این مشکل گذاشته اند این است که اگر بفهمند پزشکی سونوگرافی کرده و جنسیت را اطلاع داده حداقل مجازاتش اعدام است!


می بینید که هنوز این رسم وجود دارد. سقط کردن دختران با زنده به گور کردن شان زیاد فرقی ندارد، چون تکنولوژی پیشرفت کرده هنوز به دنیا نیامده او را از بین می برند. پس این مسئله یک مسئله تاریخی مربوط به یک قوم بدوی نیست.

می خواهیم درباره این بحث کنیم که چرا درباره مردسالاری در قرآن با صراحت بحث نشده است.

این یک در خواست مردسالارانه است که بخواهیم در قرآن مردسالاری را ابتدا تعرف کند و سپس آن را محکوم کند اصولا درخواست تفکر انتزاعی یکی از ویژگی های مردسالاری است که بخواهیم همه چیز به طور انتزاعی اسمی داشته باشد و کاملا صریح با گزاره های تعریف شده ای بیان بشود. تمام آنچه تحت عنوان فلسفه می شناسیم به نوعی تفکر انتزاعی است و همانطور که می بینید مردهم در آن قویتر هستند چون مردان اصولا در تفکر انتزاعی قویتر هستند.


یکی از دوقطبی هایی که درباره زن و مرد گفته شد همین تفکر انتزاعی در مقابل مسائل عاطفی بود. برای خیلی ها این پرسش ها درباره قرآن مطرح است که چرا قرآن داستان دارد چرا بیشتر شبیه شعر است تا کتاب فلسفی... چرا همه چیز صریح بیان نمی شود و اغلب در لفافه داستان بیان می شود این ها سؤالات و عادت هایی است که ما در یک فرهنگ مردسالار پیدا کرده ایم

و نکته مهمتر این که من همانطور که شخص سؤال کننده دوست داشت مرد سالاری را تعریف کردم به صورت انتزاعی یک سری دو قطبی بیان کردم و گفتم که مردسالاری به این سمت متمایل شدن است و بعد هم با گزاره های اکیدی گفتم که این چیز خیلی خیلی بدی است. چرا ریشه این مسئله از بین نمی رود کسی که همه این حرفها را در باره مردسالاری شنیده باز در همان قالب مرد سالاری در خواست می کند و احتمالا در زندگی اش قضاوت می کند و تشخیص نمی دهد که این مردسالاری است.


می بینید که افراط ما در تفکر انتزاعی و شیوه مردسالارانه فایده ندارد من به همان صورتی که این شخص می خواست همه چیز را انتزاعی گفتم و گزاره ها را خیلی صریح گفتم ولی احساس نمی کنم که جواب گرفته باشد. می توانیم یک شمارنده بگذاریم تا به شما نشان بدهم که حرفهایی که می زنید تا چه اندازه انحرافات مردسالارانه دارد و شما متوجه نیستید. هنوز از چیزهای مردسالارانه حس بدی به شما دست نمی دهد. ایراد تفکر انتزاعی همین است که خیلی سطحی است و با درون انسان درگیر نمی شود. وقتی با تفکر انتزاعی چیزی را بیان می کنید به نظر می آید که خیلی شسته رفته و تمیز بیان شده است ولی اینطور نیست که تعریف عاطفی بگذارد.. اما مسئله ارزش گذاری روی مرد و زن یک مسئله عاطفی است. و با تفکر انتزاعی نمی توان کار را درست کرد که بگوییم پنجاه درصد به این قطب متمایل باشید پنجاه درصد به آن قطب.

برای حل این مسئله، همه چیزهای انتزاعی که من گفتم را فراموش کنید و بیایید همانطور که قرآن سعی می کند ریشه این مسئله را سست کند عمل کنید. مثلا توصیفی که از کشتن یک دختر در سوره نحل هست را چند بار بخوانیدو سعی کنید خوب تصور کنید که چه افتضاحی است. بیانن این سوره این گونه است که به یک مردی خبر می دهند که فرزندت دختر است و می گوید که آن مرد از خشم رویش سیاه می شود و با خود می گوید او را چه کار کنم خاکش کنم یا با ذلّت نگهش دارم.

يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ ﴿۵۹﴾


این یک بیان عاطفی از مرد سالاری است. فکر می کنم تمرکز روی چنین بیان عاطفی ای خیلی اثر می گذارد تا انسان متوجه شود که مرد سالاری چیست و چرا بد است.

به نظرم آمد که یک پارادوکس در کار ما پیش آمد ابتدا من بیانی مردسالارانه، از مردسالاری گفتم و برای یک نفر این سوال پیش آمد که چرا قرآن کاری را که تو کردی نکرده است! خوب معلوم است که این کار تأثیری ندارد اگر قرار بود تأثیری داشته باشد حرفهای من هم اثر می گذاشت. به نظر من این کار اثر نگذاشته و نمی تواند هم اثر بگذارد. تنها طرز بیان عاطفی می تواند در زمینه مسائل ارزشی و عاطفی نتایج خوبی به بار بیاورد. من نمی توانم به صورت انتزاعی به شما بگویم چیزی را که از نظر عاطفی با ارزش تر میدانی را دیگر از امروز با ارزش تر ندان و شما هم با شنیدن استدلال های من قبول کنید!

چیزی که تأثیر می گذارد تصویر کردن لحظه ای است که دختری زنده به گور می شود یا کاری که در سوره تکویر انجام می شود: بعد از بیان وقایع عظیم قیامت می گوید کاری که بعد از آن انجام خواهیم داد این خواهد بود که از دختران زنده به گور شده می پرسیم که شما را به کدام گناه زنده به گور کرده اند. تأثیر عاطفی این سوره همان چیزی است که باید به دنبال آن باشیم. بایستی برای اصلاح ارزش ها یک اتفاق عاطفی بیفتد.

ما در کتاب های علمی و پزشکی همه مفاهیم را تا حد ممکن مجرد می کنیم و خیلی از این کار لذت می بریم و فکر می کنیم هر چه کلی تر و انتزاعی تر باشد جالب تر است. این یک عادت است. ما در یک نظام آموزشی که این گونه پایه ریزی شده است تحصیل کرده ایم و خود به خود به این جوربیان کردن و فهمیدن عادت کرده ایم و قرار است که این عادت شکسته شود بنابراین نمی توان با ابزارهای مردسالارانه مردسالاری را محکوم کرد بلکه بایستی با ابزارهای شاعرانه این کار را کرد زیرا شعر چیز متعادل تری است هم به صورت نمادین مطالبی بیان می شوند و جنبه های عاطفی قوی دارد.

فکر می کنم هنوز این مسئله جا نیفتاده و نباید انتظار داشته باشیم که با بحث های انتزاعی جا بیفتد به هر حال من فکر می کنم برای ما که به تفکر انتزاعی عادت کرده ایم حداقل برای این که چیزی در ذهنمان شروع بشود بحث های انتزاعی هم فایده دارد.

ادامه داستان آدم و حوا

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾

تنها نکته ای که به طور کامل در جلسه پیش به آن اشاره شد این بود که چرا با وجود این که در اینجا با صراحت کامل حرف از قرار دادن خلیفه ای روی زمین است (نه خلیفه در جهان و نه خلیفه معرفه بلکه یک خلیفه نکره ) و با توجه به این که در عرفان ما عبارات قرآنی استشهاد فراوان می شود چرا برخی اینقدر اغراق کرده اند و انسان را تنها خلیفه خدا در همه جهان دانسته اند.؟


یک دلیل این که ما اکنون می دانیم خلیفه خدا بودن در زمین خیلی چیز مهمی نیست این است که تصور ما از زمین خیلی تغییر کرده و عارفی که مثلا ده قرن قبل این داستان را خوانده وقتی به زمین می رسیده است تصورش از زمین همه جهان بوده است زیرا آنچه در آسمان ها بوده به نظر آن ها کم و کوچک می آمده. و دیگر معرفه یا نکره بودن هم مشکلی پیش نمی آورد وقتی من می گویم می خواهم درجهان خلیفه بگذارم و حرف از خلیفه دیگر نیست یعنی انسان تنها خلیفه است.

یک بیان اغراق آمیز دیگر این است که تنها افرادی در حد پیامبران و معصومین هستند که خلیفه خدا هستند چون خلیفه خدا بودن یعنی جانشین خدا بودن و تقریبا همتای خدا بودن و چیزی که به آن مقام خلیفة اللهی می گویند مقام خیلی خاصی است و انسان های خاصی به آن می رسند. همانطور که گفتم از این متن این برنمی آید که خلیفة اللهی مقام خیلی بالا و مختص عده ی خاصی باشد به نظر می آید همه آدم هایی که روی کره زمین هستند جانشین خدا هستند. دلیل اصلی این است که ملائکه نسبت به این امر اعتراض می کنند و می گویند فساد به راه می افتد... انگار موجودی که خلق می شود اصلا شایستگی خلق شدن ندارد. ملائکه احساس خوبی نسبت به خلقت انسان ندارند و اگر اعتراض هم نکنند حداقل برایشان مورد سؤال است.


بهتر است مفهوم خلیفه بودن را بهتر روشن کنیم اگر این کار را بکنیم به این نتیجه می رسیم که خلیفه و اقعی یا خلیفه برحق کسی است که به جایی رسیده باشد و مراتبی داشته باشد. همه آدم ها به منظور خلیفة اللهی وارد زمین می شوند اما حق و باطلی در این جا وجود دارد و در حقیقت یک مقام خلیفة اللهی وجود دارد که مختص عده ای خاص است که شبیه خدا رفتار می کنند. افرادی که جانشین بودنشان به معنای این است که همان کاری را می کنند که خدا می خواهد.


واژه خلافت در قرآن به چه معانی به کار می رود؟

قرآن وقتی راجع به قومی صحبت می کند که کارهای بدی کرده اند و خدا آنها را جایگزین می کند از واژه خلیفه استفاده می کند اما معنی آن این نیست که قوم جدید عین قوم قبلی رفتار می کند. یعنی همه آدم ها در موقعیت جانشینی خدا هستند اما همه خوب عمل نمی کنند و مثلا کسی مثل پیغمبر جانشین خوبی است. در قرآن در مورد حضرت داود گفته می شود که او خلیفه خداست و از طرف خدا حکم می کند این به این معنی است که او به مقام بالای خلیفةاللهی رسیده است. اما باید بدانیم که همه انسان ها به صورت بالقوه می توانند به آن مرحله برسند. به شروع آیه دقت بکنید وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ ... مخاطب در این جا پیامبر است همه قبول داریم که مخاطب این آیه به معنای خیلی بالای انسانی خلیفة الله هست. مفهوم بالای خلیفة اللهی به خاطر این مخاطب در این آیه مستتر هست.



نصف جلسه....