جلسهٔ ۷

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

در این جلسه در ادامه جلسات قبل در مورد سنت صبحت میشود و در مورد داستان زینب (همسر پیامبر) در قرآن صبحتهایی می شود که در جلسه بعد ادامه پیدا می کند.

جلسه ۷

دریافت فایل صوتی این جلسه‌ با کیفیت بالاتر

دریافت فایل صوتی این جلسه با حجم کمتر

آدم های بالغ و آدم های پیرو والد

آدمهای پیرو والد و سنت این حس را دارند که اگر چیزی را به آنها نگفته اند اصلاً وجود ندارد. چون آدمهای بزرگی هم قبل از من بوده اند و به این موضوعات فکر کرده اند و هیچ نتیجه¬ای نگرفته¬اند، بنابراین فکر کردن من هم فایده¬ای ندارد. و اگر چیزی در مورد حقیقت وجود داشت حتماً به من گفته بودند. آدمهای پیرو والد رابطه بسیار خوبی با گوش دارند تا با مغز و تفکر.


انسان پیرو والد خیلی شبیه حافظه کامپیوتر است که چیزهایی در آن کپی می¬شوند و بررسی هم نخواهند شد. یکی از ویژگیهای جالب والد این است که ممکن است چند عقیده متضاد از طریق آن وارد ذهن آدمی شود و تا آخر عمر هم بررسی نشوند و در کنار هم بدون هیچ مشکلی باقی بمانند. به عنوان مثال یک آدم خیلی مذهبی ممکن است اعتقاد بسیار زیادی به علم داشته باشد که در جلسات قبل سعی نشان دادیم علم در حال حاضر دارای مایه های الحادی زیادی است. یونگ در این زمینه اصطلاحی به نام روانشناسی حجره ای دارد به این معنا که بعضی از آدمها در روان خودشان دارای چند حجره هستند که در هر لحظه در یکی از آنها زندگی می کنند. چنین آدمهایی دارای چند شخصیت هستند ولی معمولاً آدمهای اطراف آنها تنها یکی از آنها را خواهند دید. مثلاً همکارهای او در اداره یک شخصیت و خانوده اش شخصیت دیگری را می بینند و خود او هم متوجه تغییر شخصیش نیست.


تقلید و استفاده از تجربیات دیگران و آموزش دیدن را نباید با گرفتار والد شدن اشتباه گرفت به عنوان مثال یک شخص اگر بخواهد نجار خوبی شود، بالغ او به این نتیجه می رسد که باید از یک نجار خوب تقلید کند. اما در کشف حقیقت، بالغ هرگز نخواهد گفت که از یک آدم دیگر همینطوری تقلید کن. البته ممکن هم هست که شخص همین تقلید و آموزش دیدن را هم بوسیله والد خودش انجام دهد. مثلا پدرش به او گفته باشد که از فلانی نجاری یاد بگیرد و او هم همینطوری بدون فکر کردن به اینکه ممکن است آدمهای بهتری هم وجود داشته باشند پذیرفته باشد ممکن است دو نفر که یکی از والد و دیگری از بالغ خود پیروی می کند به یک شکل عمل کنند. حرف اصلی بالغ زندگی عاقلانه است و اگر در موردی بالغ استفاده از تجربه دیگران را عاقلانه بداند باید همین کار را انجام اد و اصلاً لزومی ندارد که آدم همه چیز را از صفر شروع کند و می توان در زمینه های بی اهمیت به شکل عاقلانه ای تقلید نمود. ممکن است شما مثلاً در اثر معجزه های یک شخص به او ایمان پیدا کنید. و بعد از او تقلید کنید. از سیره و روشن زندگی او درس بگیرید. شخص پیرو والد در برابر هر چیزی که به او گفته شود مطیع است و به عنوان عنصری در یک جمع از خواسته های جمع پیروی خواهد نمود، زیرا با این تبعیت احساس آرامش و امنیت خواهد نمود. یکی از بزرگترین خواسته¬های والد این است که آدم خود را در جمع و همراه با آنها احساس کند.


اصولاً آگاهی در زندگی یک آدم بالغ نقش بسیار مهمی را بازی می¬کند. آگاهی هم هیچ ارتباطی با سواد و تحصیلات ندارد. ممکن است یک آدم روستایی کم¬کم نسبت به طبیعت احساس خاصی پیدا کند و چیزی را که در مورد خدا به او گفته¬اند درک کند و به آگاهی شهودی نسبت به وجود خدا و توحید برسد.


اگر بالغ بخواهد شعاری برای خود انتخاب کند این است که دنبال چیزی که به آن علم نداری نرو. مثلاً در همان روستا امامزاده نمی¬رود، بعد از اینکه چند بار رفت و فهمید هیچ تأثیری ندارد دیگر نمی¬رود و دنبال خرافات نمی¬رود.


در مورد این آدمها توصیف بسیار جالبی در قرآن هست که با ظهور پیامبران جدید، از اطراف شهر،"اقصی المدینه" برای یاری او می¬آیند. چنین آدمهایی مجبور می¬شوند در حومه شهر زندگی کنند. علت این است که با بقیه تفاوت دارند و از چیزی که به نظرشان نادرست است اما همه پذیرفته¬اند، پیروی نمی¬کنند. چنین آدمی ممکن است در شهر مورد سؤال قرار بگیرد که مثلاً چرا در مراسم خاصی شرکت نمی¬کند این افراد تابع بالغ خودشان هستند و ممکن است با اطلاعات و سواد خیلی کم چیزهای بسیار زیادی را به صورت شهودی و درونی بفهمند و از چیزهایی هم که به خوبی نمی¬فهمند تبعیت نخواهند کرد. چنین آدمی به طور طبیعی با جمع عوام که حتی ممکن است شامل دانشمندان آن شهر هم باشد، همراه نمی¬شود. این آدمها چیزهایی را به وضوح می¬بینند که بقیه نمی-بینند، توحید را می¬فهمند و آخرت را همانگونه که وجود دارد درک می¬کنند و در اثر پیدا کردن ایمانی قوی دنباله¬رو هر چیزی نخواهند شد. مثلاً ممکن است یک مسیحی با استفاده از تعلیمات مسیحی با خدا ارتباط برقرار کرده و توحید را به معنای واقعی درک کند و بنابراین دیگر نظر خوبی نسبت به تثلیث نخواهد داشت.


حتی خود علمای مسیحی هم تثلیث را به خوبی درک نمی¬کنند. اصلاً تثلیث آنقدر بی معنی است که هیچ کس آن را نمی¬فهمد. کتابی در مورد تثلیث از یک کتابفروش مسیحی خریده بودم که در آن نوشته بود اعتقاد با تثلیث هیچ منافاتی با توحید ندارد. چون به جای جمع کردن سه تا یک با هم که سه می¬شود چرا آن¬ها را در هم ضرب نکنیم؟!


در قرآن توصیف مسیحی¬هایی آمده است که با شنیدن قرآن، آن را درک می¬کنند و می-فهمند که این کلام خداست. به این دلیل که تجربه¬هایی از قبل دارند که با شنیدن این آیات به شباهت بین آن¬ها و آیات قرآن پی می¬برند.در حالیکه با خواندن انجیل و تورات چنان به دلشان نمی¬شنیند.


آدمهای تابع والد مجموعه عقایدی را به صورت یک بسته پذیرفته¬اند و هیچ درک و تمایزی نسبت به بخشهای مختلف آن ندارند اما آدمهای تابع بالغ حتی اگر عقایدی را به صورت بسته قبول کرده باشند شروع به درجه¬بندی آنها کرده و فقط از آنهایی پیروی می¬کنند که فهمیده باشند. مثلاً یک یهودی مؤمن با شناخت خدا به هیچ وجه نمی¬تواند چیزی مثل کشتی گرفتن خدا و یعقوب را بپذیرد. اما یهودی پیرو والد هم قدرت بی¬نهایت خدا را قبول کرده و هم کشتی گرفتن او با یقعوب و شکست خوردنش را و هرگز این دو را با هم در تناقض نیافته است اصولاً هدایت شدن یک چنین آدمهایی تصادفی هم نیست و در اثر کارهای خوبی بوده که در زندگی خودشان انجام داده¬اند.


آدمهایی که از اقصی المدینه برای کمک به پیامبران می¬آمدند، آدمهایی با استانداردهای بسیار بالای ایمانی هستند نه اینکه مثل اکثر عرفای ایرانی هنگام حمله مغول در برج عاج قایم شوند و تنها یک نفر ( نجم الدین کبری) مبارزه کند. قرآن برای توصیف مومن استانداردهایی بسیار بالایی را معرفی می¬کند که در ابتدای سوره مؤمنون به چشم می-خورد.


خداوند در قرآن وعده کرده که عده مشخصی حتماً رستگار می¬شوند و در مورد عده دیگری مانند مشرکان وعده عدم رستگاری داده است. بین این دو دسته هم که تقریباً همه آدمها جای می¬گیرند سرنوشتشان معلوم نیست و باید به رحمت خداوندی امیدوار باشند.


در مورد استانداردهای سطح بالا، علامه طباطبایی معتقد است که حتی خطاب « یا ایها الذین امنوا» به عده خاصی در اطراف پیامبر اشاره می¬کند و نه همه مسلمانان مدینه. کار نادرستی که همیشه سنت انجام می¬دهد این است چون معمولاً انسانها به استاندارد سطح بالا نمی¬رسند، استانداردها را پایین می¬آورد و بنابراین راه¬حل¬های عجیب و غریبی برای رستگاری اعلام می¬کند تا مردم را به آرامش برساند مانند فروختن قطعات بهشت. مثال دیگر این است که گفته می¬شود هر کس نمازش را اول وقت بخواند حتماً رستگار می¬شود.



اصولاً حرف اصلی این است که برای رسیدن به آگاهی حتماً نیازی به سواد نیست اما شما که سواد دارید حتماً باید آگاهی را هم کسب کنید و بفهمید که در دنیای اطرافشان چه می¬گذرد. احتمال این که شما روزی مسئولیت خطیری را برعهده گرفته و مجبور شوید تصمیمات بسیار بزرگی بگیرید بسیار زیاد است بنابراین باید سعی کنید آگاهی¬های سیاسی و اجتماعی خودتان را بالا ببرید. ما الان در کشوری با شرایط بسیار پیچیده در حال زندگی هستیم و بنابراین آگاهی بسیار مهم خواهد بود و باید بدانیم که در حال حاضر به عنوان یک مسلمان چه وظیفه¬ای داریم؟ آیا باید قدس را نجات داد و یا وظیفه بسیار مهم¬تری برای ما وجود دارد؟ اصلاً هم این طور نیست که شما با گفتن این که به من ربطی ندارد خودتان را راحت کنید.


همان کسانی هم که بمب اتم را ساختند آدمهای سیاسی نبودند. فیزیکدان بودند و بیشتر هم شوق علم داشتند اما با سرمایه¬ای که در اختیارشان گذاشته شد بمبی ساختند که هزاران نفر را نابود کرد. آیا این عده مورد سؤال نیستند، تاریخ نشان داد که همه اینها دچار مشکل روانی شدند یعنی احساس مسئولیت می¬کردند.


همه شما آدمهایی هستید که ممکن است در آینده بستر چنین کارهایی بشوید بنابراین لازم است که آگاهی سیاسی نسبت به مسایل جهان داشته باشید. البته دنیا آنقدر پیچیده است که بعضی مسائل را شاید نتوانید به راحتی بفهمید اما وظیفه دارید، حداقل سعی خودتان را بکنید.


دست آخر هم اینکه اگر از سیاست سر در نمی¬آورید همان بهتر که دنبال شغل های آرامتر و بی¬خطر و در کشورهای آرام زندگی کنید وارد سیاست و کارهای سیاسی هم نشوید حتماً لازم نیست به آمریکا مهاجرت کنید، کشور کم خطرتر مثل کانادا را انتخاب کنید.

درک حقیقت

قبلتر اشاره شد که از قرآن دو انتظار کلی داریم، اول اینکه معجزه و سند رسالت باشد و دوم اینکه وسیله هدایت باشد. با خواندن قرآن حقایقی که در آن آمده است را درک نموده و بر اساسش راه خودمان را انتخاب می¬کنیم. اصولاً دیگر مکاتب ادعای کسب حقیقت را ندارند دنیا به اینجا رسیده است که اعلام می¬شود حقیقتی وجود ندارد و یا حقایق انفرادی و شخصی هستند. تاکید می¬کنم که حقیقت چیز قابل نوشتن نیست به این معنا که یک سری گزاره را در یک جا بنویسیم و هنگامی که حرف از حقیقت به معنای دینی آن زده می¬شود منظور توحید و ایمان به آخرت است. حقیقت اصلی جهان به طور ویژه توحید است. بنابراین حقیقت چیزی با جزئیات زیاد نیست که بخواهید در موردش کتاب بنویسیم اما در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی می¬توان هر چیزی نوشت. حقیقت چیز بسیار ساده ای است و قرآن هم با بیان همین چیزهای ساده سعی در هدایت آدمها دارد. مثلاً به جای استدلال در مورد وجود خدا، نشانه¬هایی ذکر می¬شود و آدم¬ها را دعوت به دیدن و دقت در این نشانه¬ها می¬کند.


اصولاً درک معنای این نشانه¬ها هم ساده نیست و فردی می¬تواند معنای آنها را درک کند که در زندگی خودش، سرنخهایی به دست آورده باشد و بعد بفهمد که مثلاً این آیه به چه چیزی در درون او اشاره می¬کند بنابراین آدمی که هیچ شناختی نسبت به جهان نداشته و هیچ تجربه مذهبی هم ندارد ممکن است با خواند آیات قرآن هیچ چیزی به دست نیاورد. نشانه¬های ذکر شده در قرآن برای ما بسیار عادی شده¬اند و بنابراین نمی¬توانیم از ظاهر آنها گذشته و معنای واقعی آنها را درک کنیم. فیلسوفی به نام Carly Yobsters تلاش بسیار زیادی برای روشن کردن این دارد که علاوه بر ظاهر اشیاء و اتفاقات، یک معنای عمیق هم در آنها وجود دارد که باید برای فهمیدن آن تلاش کنیم. قرآن سعی می¬کند ما را با چنین چیزهایی آشنا کرده و تمرین دهد.


داستان زینب، همسر پیامبر

با خواندن قرآن ممکن است چیزی در ذهن شما ایجاد شود بدون اینکه استدلال کرده باشید. برای روشن شدن این مطالب مثالی ذکر می¬شود. ممکن است برای شروع این مثال مناسب نباشد اما از این جهت که این مثال به قول علما، شاز (رادیکال) است منظور را به روشنی بیان می¬کند. در قرآن ماجرایی هست از اینکه پیامبر از دختری به نام زینب خوشش آمده است پیامبر این دختر را به عقد زید درآورده و بعد هم زید از او طلاق گرفته و پیامبر با او ازدواج کرده است. خیلی از مسیحیها در مورد زنهای پیامبر اشکالات زیادی وارد می¬کنند و در این مورد تعداد بسیار زیادی هم کتاب نوشته شده است. هر اتفاقی که در قرآن ذکر می¬شود شما باید در سئوال اصلی را خودتان بکنید، اول اینکه چرا یک چنین اتفاقی رخ داده است و دیگر اینکه چرا در قرآن ذکر شده است. در مورد این داستان ما به بخش دوم می-پردازیم. در این داستان نکاتی هست که جای دقت کردن دارند) به آیه 37 سوره احزاب مراجعه شود) به عنوان یک نکته جنبی، اصولاً وجود چنین آیاتی در قرآن این فرضیه را هم که کتاب توسط خود پیامبر ساخته شده است را ضعیف می¬کند.


از این آیه چنین بر¬می¬آید که انگار داشتن زنهای متعدد برای پیامبر ضروری و واجب بوده است و خدا او را به خاطر سرپیچی از این دستور سرزنش می¬کند. انگار قبلاً به پیامبر توصیه شده است که اگر از زنی خوشش آمده می¬تواند با او ازدواج کند.پیامبر در اینجا به خاطر دلایل اجتماعی و احتمال بدنامی چنین کاری نمی¬کند و مواخذه هم می¬شود. یک دید این است که خوب پیامبر با این که از آن دختر خوشش آمد، اما به دلایلی نمی¬خواهد با او ازدواج کند و جای مواخذه هم ندارد اما انگار مساله¬ای وجود داشته که پیامبر مورد سرزنش قرار گرفته است. در مورد تأثیری که این آیه بر مسلمانان می¬گذارد دو نکته تاریخی اساسی وجود دارد. مساله اول تابو بودن سکس و مسایل مربوط به روابط بین زن و مرد در اغلب فرهنگ¬هاست. مردها دنیای مردانه¬ای مستقل از زنها ایجاد کرده بودند و همیشه نسبت به بیان مسائل جنسی حس بدی وجود داشته است، حس گناه آلودی که در مورد آن نباید سخن گفت. قرآن در جهات مختلف سعی کرده تا این تابو را شکسته و این انحرف را از بین ببرد تا مردم خیلی عادی تر با این مسائل برخورد کنند.


باید مسائل مربوط به روابط بین زن و مرد از حالت ابهام و گناه آلودی خارج شود. این تابو در بین مسیحی¬ها، جزء اصلی دینشان است و به اصطلاح می¬گویند هر کس بهشت تجرد را ترک کرد و وارد جهنم تاهل شد، دیگر هیچ راهی برای برگشت ندارد و بنابراین طلاق غیرقانونی اعلام شده است. قرآن با این مسائل خیلی طبیعی تر برخورد می کند و هر جایی که در این مورد صحبت می شود به صورت عادی و به عنوان یکی از نشانه های خدا ذکر می شود. الان در خود فرهنگ ما عشق مادری به نظرمان خیلی مقدس تر و معنی دارتر از عشق بین زن و مرد است. این حس وجود دارد که عشق بین زن و مرد هر چقدر هم که همدیگر را دوست داشته باشند باز یک چیز کثیف حیوانی در آن هست. و کلمه حیوانی به طور خاص در معنای دور از شأن انسان ذکر می شود. هیچ جامعه¬ای در طول تاریخ مساله سکس را حل نکرده است و همواره نوعی افراط و یا تفریط در آن وجود داشته است. یک آدم مذهبی باید این حس را داشته باشد که هر چیزی خدا خلق کرده و خواسته به نظرش چیز خوب و مفیدی بیاید.


مساله دوم این است که در تمامی ادیان ( حتی ادیان غیر الهی) همواره سعی در مقدس جلوه دادن پیامبر و اطرافیان او وجود داشته است. مثلاً مسیح را به خدا تبدیل کرده اند. خوب با وجود این آیه این دو مسئله که اولاً سکس چیز کثیفی است و دوم اینکه پیامبر موجودی در حد خدا بوده است با هم قابل جمع کردن نیستند و بنابراین یا باید پیامبر را از حد خدایی پایین بیاورید یا سکس را مساله کثیفی تلقی نکنید. زشت بودن رابطه بین زن و مرد یک چیز مذهبی نیست و از هزاره های قبل به جا مانده است. در مورد پایگاه اولیه این حس حرفهای زیاد زده شده و مثلاً کتابی از فروید به نام نشانی میل جنسی در جوامع ابتدایی به فارسی هم ترجمه شده است و یا در کتاب جنس دوم سیمون دوبوار در این مورد بحث شده است که اصولاً تابوها بیشتر در جهت کثیف جلوه دادن زن بوده است.


وجود آیه های شبیه به این باعث شده تا ما پیامبر را از حد خدا بودن پایین بیاوریم. طبیعی است که مسیحی ها چنین مسئله ای برایشان قابل حل نیست چون اتفاق افتادن چنین واقعه¬ای را در شأن هیچ پیامبری نمی¬دانند و علاوه بر این مسئله سکس نیز برایشان نهادینه شده است. صحبت در مورد مسائل جنسی تنها مربوط به پیامبر هم نیست و مثلاً در مورد حضرت مریم هم زده می¬شود: « التی احصنت فرجها.. » اگر مسیحی ها بدانند چنین آیه ای در قرآن هست خونشان به جوش می¬آید. به طور کلی یک روند عادی سازی در مورد مسائل جنسی در قرآن وجود دارد و اینکه آنقدر از پیامبر ها مایه گذاشته می شود به این علت است که اولاً آنها را حد خدایی بالا برده نشوند و ثانیاً تابو بودن سکس از میان برداشته شود. این آیه ها تأثیر خودش را بر روی مسلمانان گذاشته و اینکه دید مسلمانان به مسائل جنسی باز تر از مسیحی ها است، مرهون این آیه هاست. چنین تأثیر گذاری هایی در قرآن کم نیست و این آیه ها نیازی به فکر کردن هم ندارند و تاثیر خودشان را در ناخودآگاه خواهند گذاشت. آمدن چیزهایی در کنار هم تأثیر خودشان را خواهند گذاشت زیرا مقوله های مختلف به طور ناخواسته در ذهن شخص با هم مخلوط می شوند و تأثیراتی در ناخود آگاه او خواهد گذاشت. مثلاً اینکه در لابه¬لای آیه¬های طلاق یک باره حکم انفاق بیاید ممکن است تأثیر ویژه¬ای داشته باشد.



نظام سرمایه داری هم از این تکنیک در تبلیغات استفاده بسیار زیادی کرده است. اینها چیزهایی نیست که نیاز به فکر کردن داشته باشد بلکه به طور ناخواسته تأثیر خودشان را در روان آدمی خواهند گذاشت.


مراجع