جلسه ۶۶

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

تا جلسه چهارم خیلی بر متن متمرکز بودیم ولی پس از آن کار دیگری انجام می دهیم و موضوعاتی را به طور مستقل بررسی می کنیم و می خواهیم ببینیم دیگران چه می گویند مثلا در مورد جنسیت در مورد نقش عشق برای رسیدن به معرفت و ...در فرهنگ بشری چه داریم ولی نه این طور که آزادانه هرکدام را پسندیدیم یک جوری متن را بر آن اساس قالب بگیریم بلکه صادقانه نظریه های دیگران را بررسی کنیم ببینیم آیا با متن تطبیق می کند؟ آیا در متن جایگاه واقعی دارد؟ مطالب زیادی گفته شد مثلا یک نوع روابط عاشقانه ای می تواند به معرفت منجر شود .

حقیقت توبه

در جلسه قبل موضوعی گفته شد که با کل دیدگاه قرآن برای رشد بشرهماهنگی دارد و آن همان است که قبلا در داستان آفرینش بیان شد. هبوط انسان از عالم معنی به عالم جسمانی است که مفهوم آن را نمی فهمیم. خودمان را در بین اجسام احساس می کنیم در حالی که واقعا متعلق به جای دیگری هستیم. فهمیدن این که به جای دیگری تعلق داریم مشکل نیست ولی فقط با فهمیدن مشکل حل نمی شود و به رشد زیادی احتیاج دارد و این که کلا سیر بشر در این دنیا بازگشت به آن بهشتی است که از آن آمده است . داستان آدم و حوا مضمون کلی این سیر است. جایی بوده ایم و حالا باید دوباره به آنجا برگردیم و این برگشتن همان حقیقت توبه است...بازگشت به جایگاه اولیه خود.


روابط عاشقانه متعالی

با آن ایده کلی یک مفهوم خیلی روشنی اینجا وجود دارد که به این ترتیب روابط عاشقانه بین انسانها می تواند منجر به معرفت شود. وقتی یک ارتباط جسمانی را کاملا معنی دار می کنیم لایه هایی از عاطفه و معانی و احساسات متعالی در آن وارد می شود و دیگر یک رابطه جسمانی بی معنی نیست بلکه همه چیز در رابطه ای که در خانواده شکل گرفته معنی دار می شود. بنا براین یک جوری داریم از عالم جسمانی صعود می کنیم.

ارتباط احکام سوره با ایجاد روابط عاشقانه متعالی

هدف احکام به نوعی این است که روابط زن و مرد را در حصاری قرار بدهد( حصار خانواده) بعد داخل خانواده بدین منظور اتاقی هست. هدف این است که همه چیز را از سطح اجتماع دور بکند و تا وقتی که آن تعهدات خانوادگی شکل نگرفته و حد اقل رابطه عاشقانه ای به وجود نیامده هیچگونه استفاده از جنسیت مجاز نیست. همه چیز در جهت دور کردن جنسیت از خارج از خانواده و محدود کردن آن به داخل خانواده است. این احکام همه در این جهت است که رابطه عمیقی شکل بگیرد و رابطه سطحی نباشد و به رابطه جسمانی محدود نشود حتما در آن رابطه عمیق تری باشد گویی آدمها دارند راهی را با هم طی می کنند که به یک جایی برسند. تاکید بر این نکته است که رابطه مطلقا جسمانی میل جنسی را ارضا نمی کند.قبلا روی این موضوع تاکید شد و در این سوره به آن پرداخته شده است.غریزه جنسی-اگر بخواهم این کلمه را به کار ببریم- مشتمل بر حس های گوناگونی است مثلا از دیدگاه مردانه زیبایی شناسی در آن هست ’ حس تشکیل خانواده و پدر شدن در آن هست و همراه با آن میل جنسی هم ممکن است وجود داشته باشد تمام بحث روی این است که نباید آن را ایزوله(جدا) کرد و به عنوان یک غریزه و یک میل جسمانی نگاه کرد و بعد به دنبال ارضا کردن آن رفت. قرار است افراد اینها را با شاخ و برگ هایش داشته باشند. حتما خانواده تشکیل شود و آن میل هم به عنوان شاخه ای از تمایلات کلی در این چارچوب قرار گیرد. قرار است این که یک مرد نسبت به همه زن ها یک تمایلی دارد مطلقا از بین برود و در یک رابطه طولانی مدت همراه با عواطف شدید انسان به جایی برسد- و قابل رسیدن هم هست-که یک مرد یا زن نسبت به جنس مخالف تمایلی نداشته باشد بلکه این تمایل منحصرا بین دو انسان وجود داشته باشد. یعنی انسان از نظر روانی به جایی برسد که وقتی عشقی وجود ندارد آن شاخه از تمایلات هم وجود نداشته باشد. در مسیر رشد انسان در اوایل بلوغ به نظر می آید که آن شاخه زود رشد می کند لااقل ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه آدمها دارند یک میل جنسی مستقل را تجربه می کنند و فرهنگ هم این راه را باز می کند و با نامگذاری غریزه جنسی به عنوان یک تمایل مشروع وغریزی که هیچ اشکالی در آن نیست افراد آن را مستقلا احساس می کنند.ولی قرار است این تمایل ریشه نداشته باشد یعنی غیر از چارچوب یک رابطه عاطفی صمیمانه میلی وجود نداشته باشد.اینکه آیا قابل دسترسی هست یا نه بدیهی است که قابل دسترسی است.

تمایلات جنسی وفرهنگ

اشتباه است که فکر کنیم هر مردی بنا به غریزه و کششی نسبت به همه زنها یک حسی دارد.در خانواده ها به طور طبیعی نسبت به محارم چنین احساسی وجود ندارد یعنی به دلایل روانی –عواملی از سطح بالاتر روان- مثلا احساس ممنوعیت شرم یا حتی می توان گفت تلقین ناشی از فرهنگ این که با مجموعه ای از افراد ارتباط وجود دارد بدون اینکه خاصیت جنسی در آن باشد در حالی که در جاهای دیگری که ممنوعیت وجود ندارد ممکن است چنین احساسی باشد نشان می دهد عوامل فرهنگی و بالاتر می تواند این اثر را داشته باشد. با تشکیل خانواده و روابط عاشقانه موجود در آن افراد می توانند به جایی برسند که به هیچ موجود دیگری به غیر از همسر خود همچین کششی نداشته باشند و خارج از خانواده تمایل جنسی وجود نداشته باشد.اگر کسی ادعا کند که این میل کلی بین هر زن و مرد است عملا می بینیم که این میلهاتحت پوشش میل های بالاتر یا تحت پوشش فرهنگ تغییر می کند.لازم نیست که فرهنگ درست باشد بلکه حتی ممکن است این حس با فرهنگ های عجیب و غریب هم ایجاد شود.مثلا در جاهایی که ممنوعیت اکید وجود دارد که مثلا مردان می توانند فقط با زنان قبیله خود ازدواج کنند ممکن است این حالت در آن مردان ایجاد شود که نسبت به زنان خارج از قبیله شان هیچ احساسی نداشته باشند. منظور در اینجا بحث در مورد شرایط خاص نیست بلکه نشان دادن این است که کلا عامل فرهنگی می تواند غالب باشد.احساسات دو نفر می تواند آنقدر متعالی شود که جنبه های جسمانی در آن فرع باشد.

بررسی اثر جنسیت بر معرفت

چرا انسان ها در دو جنس آفریده شده اند و چرا کششی بین آنها وجود دارد.در این سوره می خواهیم درک کنیم چطور جنسیت می تواند موجب معرفت شود. نمی توان ادعا کرد که این سوره آمده تا این را توضیح دهد بلکه بیشتر به نظر می رسد که این سوره آمده تا با وضع یک سری احکام انسان ها به طور عملی به این چیزها برسند.

احکام سوره

متدولوژی برای خواندن متن (کتاب) با مطالعه طبیعت شبیه است. تمام تئوری هایی را که در ذهن داریم که چرا جنسیت وجود دارد چطور جنسیت می تواند منجر به معرفت شود مرور می کنیم و سعی می کنیم این موضوع را تئوریزه کنیم و تئوری های مختلف را به متن عرضه کنیم ببینیم کدام با متن سازگار است.می توان هر آیه را به عنوان یک فکت در نظر بگیرید همان طور که در طبیعت یک تئوری را با فکت هایش بررسی می کنید بعد می گویید این تئوری با این سازگار است یا نیست. یک تئوری وجود دارد که می گوید تمام لذت های جنسی ومیل جنسی و عشق را خداوند در وجود انسان ایجاد کرده که به توالد و تناسل تشویق شوند و خانواده تشکیل شود برای تداوم نسل. تعریف خانواده سالم این است که محکمترین پیوند بین پدر و مادر است و بعد پدر و مادر با فرزندان. در این سوره آیه ای هست که صورت حکم دارد: از همه افرادی که در خانه زندگی میکنند – حتی از بچه ها – بخواهید که برای ورود به اتاقی که مختص پدر و مادر است سه وقت در روز باید اجازه بگیرند. آدمهای بزرگ که حق ورود ندارند اجازه هم نمی توانند بگیرند.در هر خانواده ای محدوده ای وجود دارد که متعلق به پدر و مادر است و کسی نمی تواند وارد آن بشود. حریم بین زن و مرد باید حفظ شود در هر روز سه با باید حق داشته باشند که با هم مراوده داشته باشند خلوت داشته باشند. این رابطه رابطه مهمی است. این آیه به نفع آن تئوری است که می گوید رابطه اصلی در خانواده – حتی پس از به دنیا آمدن کودکان- رابطه زن و مرد است. سه تا حکم است : یکی این حکم. یکی مربوط به زنان وقتی به جایی می رسند که امید ازدواج ندارند می توانند حجابشان را کم کنند یکی هم مربوط به غذا خوردن در خانه های دیگر است. این سه حکم شباهت ساده ای دارند : خیلی از احکام قرآن هستند که ما به آنها درست عمل نمی کنیم ولی این سه تا حکم را هیچ جایی نمی شنوید. این احکام با احکام دیگر چه فرقی دارند؟ در فرهنگ دینی ما وجود ندارند. در قرآن این حکم هست که مادران باید دو سال به بچه هایشان شیر بدهند. این باید با بایدهای دیگر جه فرقی دارد؟ حتی می گوید وقتی می خواهید از شیر بگیرید مشورت کنید.

هبوط و جنسیت

در داستان آفرینش بحث از هبوط است بر اساس لفظی که آنجا به کار می رود آدم و حوا متوجه سوءات خود می شوند. سوءات هم برای جسم/جسد به کار می رود هم برای اعضای تناسلی.فرض کنید اشاره به جنسیت باشد آن وقت معنی اش این می شود که بشر هبوط کرد که متوجه جنسیت خودش بشود.آدم و حوا در عالم معنی زندگی می کردند و به این دلیل هبوط کردند (سوره اعراف: شیطان آنها را وادار کرد از آن میوه بخورند که سوءات شان برایشان آشکار بشود) اینکه تاکید روی جسمانی بودن و جنسیت انسان هاست بستگی دارد که سوءات را چطور ترجمه بکنید.بنا بر یک آیه دیگر داریم که زن و شوهر لباس همدیگرند. مشکل چه بود؟ لباس را از دست دادند و متوجه جنسیت خود شدند . و قتی رابطه عاشقانه ای شکل بگیرد مثل این است که بخش جنسیتی حل می شود و پوشیده می شودانگار آدمها از حالت جنسی خودشان به معنی متعارف در می آیند. کتابهای عبهرالعاشقین از روزبهان بقلی شیرازی ورساله العشق از ابن سینا و نیز سوانح العشاق از احمد غزالی به موضوع عشق واینکه چرا باعث تعالی می شود پرداخته اند.

تئوری های دیگر در باره جنسیت و کمال

در ضیافت افلاطون اولین کسی که حرف می زند این تئوری را می گوید: اول یک موجودی وجود داشته که خدایان غضب کردند و او را نصف کردند که تبدیل به زن و مرد شد اینها همیشه دنبال آن نیمه گمشده خودشان هستند و وقتی به هم برسند به کمال می رسند. این تئوری بسیار قدیمی است. در فرهنگ شرق کمال هستی در این است که یینگ و یانگ کنار هم قرار بگیرند و یک دایره تشکیل شود. یونگ می دارد.گوید هر مردی درون خودش یک نیمه زنانه دارد که در ضمیر ناخودآگاهش است و هر زنی یک نیمه مردانه.مرد وقتی عاشق می شود آنیمای خودش را در بیرون پیدا می کند و از حالت خفته ای که بوده فعال می شود. کلی از خصوصیات خوب بدین وسیله بیدار می شود:شور هستی و نیز عواطف و احساسات که یک مرد ممکن است از دست داده باشد.آن شور و احساسی که در دوران کودکی وجود دارد در مردان ممکن ات خیلی زود از بین برود و آنها به موجودات انتزاعی تبدیل شوند و در زندگی ذهنی خود غرق شوند و با عاشق شدن دوباره شور زندگی پیدا می کنند. زن بر عکس در مجموعه ای از عواطف و احساسات که معنی آنها را نمی فهمد دست و پا می زند و با عاشق شدن زندگی اش جهت پیدا می کند. بر اساس تئوری یونگ انسانها در دو قطب هستند و با تشکیل خانواده کمبودهای هم را جبران می کنند و هر دو به یک موجود میانگین و متعادل تبدیل می شوند.

خصوصیات زنانه و مردانه بر اساس دیدگاه عرفانی

با زبان عرفانی همه چیز به اسماء الهی بر می گردد. از اول خداوند و اسماء است. اسماء الهی دو نوع اند اسماء جلالیه و اسماء جمالیه.مرد تجلی اسماء جلالیه خداوند و زن تجلی اسماء جمالیه خداوند است. اسماء چون دو نوع هستند هر چه قطب می بینیم به همین صورت است. یکی نماد زیبایی دیگری نماد توانایی.با برقراری ارتباط اینها به کمال می رسند چون قرار است انسان جلوه همه اسماء باشد. وقتی حرف از توانایی می زنیم فقط زور بازو نیست توانایی خیلی عمیق است مثلا صلابت هم از همین مقوله است. اصولا در فرهنگ مرد سالار زن به جسم خودش ردیوس شده و فرهنگ را هم همین طور ساخته اند . نگاه کردن به جهان با اسماء الهی کاملا منطبق با دیدگاه قرآن است . از علامه طباطبائی سوال شد برتری اسلام نسبت به مسیحیت چیست؟ جواب علامه طباطبائی این بود:ما در اسلام اسماء الهی داریم و می توانیم خداوند را با اسماء گوناگون صدا بزنیم. این حرف بسیار عمیق و جالبی است.اشاره به این آیه قرآن است که و له الاسماءالحسنی.

تئوری یونگ

بر اساس تئوری یونگ درباره خودآگاهی- تیپولوژی یونگ- در خودآگاهی چهار ویژگی وجود دارد:دو سمت محور افقی تفکر و عاطفه قرار دارد و روی محور عمودی شهود و حس.یونگ از این دیاگرام استفاده خاصی نمی کند. در تقابل تفکر و عاطفه می خواهم بحث کنم.مردها به طور آماری گرایش به قطب تفکر دارند و زنها گرایش به قطب عاطفه. وقتی یونگ حرف از آنیما و آنیموس می زد این حرف کمی شبیه به خرافات بود.ولی وقتی از نظر فیزیولوژی پیشرفت کردند و هورمونهای زنانه و مردانه را شناسایی کردند و معلوم شد در بدن مردها هم هورمون زنانه وجود دارد و در بدن زنها هم هورمون مردانه وجود دارد پس انگار در درون مرد زنانگی وجود دارد و بر عکس . اکنون که در علم عصب شناسی پیشرفت حاصل شده معلوم شده که در مغز انسان دو لایه وجود دارد دو تا نیمکره چپ و راست. بر اثر یک رابط عاشقانه ارتباط قشرهای مغز با هم تقویت می شود در واقع چیزی که باید یاد بگیریم این است که در عین حال که تفکر انتزاعی داریم عواطف هم سر جای خودش باشد. این دو قسمت باید بتوانند با هم کار کنند.انسان می تواند به جایی برسد که این دو بخش ظاهرا متضاد با هم کار کنند.بخش انتزاعی با بخش عواطف.شاعر آدمی است که یاد می گیرد عواطف را با زبان بیان کند.

بررسی متن بر اساس تئوری یونگ

این ابهامی که در این تمثیل وجود دارد و می گوید لاشرقیه و لا غربیه. این نوری که به وجود می آید و نه شرقی است و نه غربی. چطور از متن مفهوم آن را بفهمیم؟عدم تعادلی که در زندگی خانوادگی از بین می رود وبه شرقی و غربی بودن تمثیل شده معلوم است که چیست.آن چیزی که خنثی می شود چیست. دو تا تمثیل در رابطه با کفار است. سوال اول این است که چرا دو تا تمثیل وجود دارد. والذین کفرو اعمالهم یا سراب یا ...دو تا تمثیل را نگاه کنید در یک بیابان و تشنه است سراب را می بیند و فکر می کند که این آب است و خدا حسابش را به او می دهد و خداوند سریع الحساب است . نور هست آب نیست. اولین فضا فضای نورانی است ظاهرا ولی بدون آب. مشکل نبودن آب است. فضای دوم کاملا ظلمانی و پر از آب است ولی نور نیست فضای بالا هم ابر است. مشکل نبودن نور است. این تمثیل خیلی خوبی است . در قطب مردانه تفکر هست ولی شور زندگی وجود ندارد. در قطب زنانه منشاء حیات در دریایی ازاحساسات به وفور هست ولی مشکل آگاهی پیدا کردن و دیدن دارد. شرق جایی است که خورشید طلوع می کند و نور هست در غرب نور از بین می رود. دو تا حالت عدم تعادل انسان را بیان می کند . وقتی قرآن کلمه عقل را به کار می برد آن چیزی است که از تلاقی تفکر و عاطفه به وجود می آید.