جلسه ۶۷

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

در باره بعضی از احکام مثل ارتداد وحجاب که دلیل آنها را نمیدانیم و استدلالاتی هم که داریم به نظر حالت توجیهی دارد سوا ل شد و جواب این بود که وقتی دلیل حکم را بفهمیم برایمان بدیهی می شود.پیامبر و معصومین هستند که وظیفه دارند احکام را بیان کنند و قرآن برای حکمت است.همچنین وقتی مستندات زیادی در تایید حکمی وجود دارد به صرف این که این حکم در قرآن نیست نمی توان آن نادیده گرفت. متاسفانه احکام را کم می فهمیم.دیه جبران کننده لطمه اقتصادی است و نشانه ارزش گذاری نیست.در زمانی که این احکام نازل می شد می گفتند چرا زنان ارث ببرند.باید توجه شود که وقتی حکمی در قرآن می آید یعنی نکته مهمی درآن بوده ولی لزوما به معنای ابدی بودن نیست. یک چیزی در قرآن وجود دارد به نام حکمت که شما این که چه کار باید بکنید را بفهمید.قرار نیست احکام را از قرآن استخراج کنیم همه حکم ها هم در قرآن نیامده بعضی از حکم ها آمده ولی جزئیات مربوط به آنها نیامده.کلیات مربوط به احکام آمده است و بسط دادن احکام به عهده ائمه و معصومین است. اکنون به متن برمیگردیم و در باره احکام صحبت می کنیم می خواهیم ببینیم چطور می توان احکام را عمیق تر فهمید ودرباره یکی دو حکم از احکامی که در این سوره است عمیق تر بحث کنیم.این سوره ممنوعیت هایی را در باره رابطه زن و مرد ذکر می کند بعد می رسد به قسمت میانی سوره که رابطه زن و مرد در پوشش خانواده می تواند بسیارجالب باشد.بنا بر این از آن دیدگاهی که پیدا کرده ایم که چطور می تواند جالب باشدو چقدر می تواند جالب باشد می توانیم برگردیم ببینیم چرا یک چیزهایی ممنوع شده است.

چند نکته مقدماتی:

هم در جلسات مربوط به آفرینش و هم در این جلسات فکر می کنم باید این احساس به وجودآمده باشد که اگر قرآن را با دقت بخوانیم و از ظاهرش رد شویم آن را بیشتر شبیه به متون عرفانی خودمان می بینیم تا مثلا شبیه کتب فقهی . اگر سوال شود نزدیکترین کتاب در زبان فارسی به قرآن چه کتابی است شاید بتوان گفت دیوان حافظ. مثلا در داستان آفرینش در باره اینکه از عالم جسمانی باید دور شد و به وحدت رسید... درباره کثرت و وحدت صحبت شده که شبیه همان حرف های عرفا است. با صراحت آیه ای در باره این که همه چیز بر مدار عشق می گردد در قرآن نمی بینیم ولی وقتی دقت می کنیم می بینیم که درزیر آیات یک همچین جریاناتی هست. مهم است که یک نفر به همچین نتیجه ای برسد. این است که متون عرفانی را دست کم نگیرید.سوره نور یکی از سوره هایی است که بیشتر از همه سوره های قرآن انباشته از احکام است ولی این طور نیست که فقط احکام را بگوید بلکه وقتی دقت می کنیم می بینیم می خواهد یک فضایی را ایجاد کند .سوره نور شبیه شده به بحث هایی که در عرفان هست. کتاب عبهرالعاشقین از شیخ روزبهان بقلی شیرازی را که جلسه قبل نام بردم امروز آورده ام. در فرهنگ ما هیچ کتابی وجود ندارد که محتوایش از این کتاب به سوره نور نزدیکتر باشد. این کتاب سی و سه فصل است برخی از سرفصل های آن بدین قرارند: فی ملاطفت عاشق و معشوق – فی بدایه العشق- فی تربیه العشق- فی نزول العشق – فی مقامات العشق الانسانی- فی مراقبه العشق الانسانی... موضوع عشق انسانی است ولی با دید کاملا عرفانی اینکه چطور عشق انسانی به عشق ربانی تبدیل می شود و چه مدارجی دارد. متن کتاب به زبان فارسی حدود صد و چهل صفحه است و ترجمه و تصحیح آن توسط هانری کربن و محمد معین انجام شده است. هانری کربن در معرفی متون عرفانی به فارسی زبان ها خدمت زیادی انجام داده است و گنجینه های مدفون شده ای را معرفی کرده است. مثلا یک نسخه از کتابی در کتابخانه ای بوده آن را پیدا کرده و تصحیح کرده یا مثلاآدمهایی را معرفی کرده مثلا سهروردی با اینکه شناخته شده بوده ولی بسیاری از نوشته هایش که در دسترس نبوده را او تصحیح کرده و در اختیار ما قرار داده است.


واژه عشق که در اینجا به کار می رود با عشق که در ادبیات به کار می رود تفاوت عمده دارد. در ادبیات صحبت از شروع عشق و جرقه هایی است که زده می شود در حالی که اینجا حرف از این است که دو نفر سالها با هم زندگی کرده اند انگار با هم یک مسیری را طی کرده اند و به یک جایی رسیده اند و از آن التهابات اولیه خبری نیست .نمی خواهم بگویم آنها بد است بلکه کلا در ادبیات ایران و بیشتر جاهای دنیا وقتی حرف از عشق است حرف از هجران هم هست ولی اینجا حرف از هجران نیست. حرف از یک خانواده ای است که تشکیل شده و همه چیز به خوبی پیش رفته است. نکته دیکر این است که در بیشتر متون ادبی و غیر ادبی عشق از دیدگاه مردانه توصیف شده است. ما برای این واژه در قرآن از عشق استفاده می کنیم ولی باید توجه داشت که این رابطه ای است که به تعادل رسیده است . نیرویی که در جنسیت است تثبیت شده و یک جوری آن شور عاشقانه به شور ستایش کردن تبدیل شده است. ادعای اساسی که در این سوره وجود دارد این است که رابطه ای که از جنسیت شروع شده می تواند به تعالی انسان کمک کند و به جاهای بالا برسد.


بررسی احکام و اثر عشق انسانی دررسیدن به کمال:

حالا برگردیم و با این دانش به احکام نگاه کنیم ببینیم چه می فهمیم. کمی از متن فاصله گرفتیم و تئوری هایی را که در باره عشق انسانی وجود دارد بررسی کردیم تا ببینیم کدام با این سوره تطبیق دارد.دو مطلبی که در باره عشق انسانی وجود دارد با این سوره تطبیق دارد. یکی آنچه در این تمثیل آمده که چه جور آتش در یک محفظه ای مهار می شود و نور می دهد . این که در پرتو عشق و شور عاشقانه می شود معرفت پیدا کرد و در آن تمثیل طی شدن مدارجی از آتش به نور بیان شده است . عشق انسانی می تواند انسان را از مراحل مختلف بگذراند و به یک عالم نورانی برساند. آن شعر معروف مولوی که جسم خاک از عشق بر افلاک شد ریشه های قرآنی دارد. عرفا حقایقی را می بینند و می گویند بنا بر این به جاهایی از قرآن خیلی نزدیک می شوند بدون این که ارجاع بدهند. گاهی هم به وضوح ارجاع می دهند. کما این که در همین کتاب به آیاتی از سوره نور ارجاعاتی هست.نکته مهم دیگری که در جلسه قبل گفته شد آن تئوری خیلی قدیمی است که زن و مرد را دو قسمت از یک موجود می داند و عشق باعث تکامل و تعادل اینها می شود.در این سوره به عدم تعادل اشاره شده است که با رابطه متعالی به تعادل و حالت لا شرقیه و لا غربیه می رسد. مردها از قدیم الایام زن ها را به ناقص العقل بودن متهم می کردندولی این دنیا را مردها ساخته اند که ناقص العقل بودنشان کاملا مشخص است! این دنیا کاملا با نئوکورتکس ساخته شده و زن ها هم با آموزش هایی که متداول است به همین سمت سوق داده شده اند.فرهنگ امروزه پر از سراب است و با بحث های پست مدرن هم که دیگر همه چیز مجازی است و سراب است. اگر از داستان آفرینش این ویژگی انسان را در نظر بگیریم که می تواند جامع اسماء الهی شود و اسماء الهی هم مشتمل بر اسماء جمالیه و اسماء جلالیه اند که مرد مظهر اسماء جلالیه و زن مظهر اسماء جمالیه است آنگاه در می یابیم که انسان بعد از یک ارتباط تعالی بخش عاشقانه است که می تواند جامعیت پیدا کند و اسماء الهی را به طور جامع در خودش تحقق دهد.یکی از ویژگی های عرفان اسلامی این است که قرار است ما در نهایت همه چیز را با اسماء الهی بفهمیم. همه چیز باید مظهر اسماء الهی باشد. برای درک اهمیت اثر رابطه عاشقانه متعالی در رسیدن به کمال به آیه دیگری از قرآن اشاره می شود که آن داستان موسی و ارتباط او با دختر شعیب است. موسی در پرتو این علاقه ای که پیدا می کند به خدمت شعیب می رسد.در این داستان ارتباط با دختر شعیب منجر به تکامل او می شود. بعد از رسیدن به خدمت شعیب بلافاصله صحنه وحی است دیگر ازاینکه در آن ده سالی که گذشته چه اتفاقاتی افتاده حرفی نیست. یک آیه تکان دهنده دیگری هم که به همین مفهوم اشاره دارد آیه قل انما اعظکم به واحده... است بگوکه من شما را به یک چیز موعظه می کنم برای خدا برخیزید دو نفری و یک نفری. دو نفری مطمئنا منظور یکی از رفقا یا استاد نیست. استاد که خودش قبلا برخاسته و رفته بلکه به وضوح منظور این است که به طور طبیعی برخاستن و طی کردن راه خدا ترجیحا دو نفری است حالا اگر نشد یک نفره هم می شود.

بررسی دلایل وجوب حجاب:

دیدگاه ما این است که خداوند دنیا را طوری خلق کرده که جنسیت در آن هست و جنسیت می تواند منجر به عشق شود و عشق تعالی بخش است و به برگشتن به بهشت کمک می کند. اگر سوال شود که چرا حجاب واجب شد خیلی ها جوابشان این است که برای جلوگیری از فساد، که این دیدگاه منفی است. در وسط سوره می بینید که اگر جنسیت در جای خودش قرار گیرد نه تنها در خانواده موجب خلق موجودات جدیدی می شود بلکه موجب تعالی روح دو انسان هم می شود.همه اینها دارد می گوید یک شعله آتش است که اگر در جای خودش قرار گیرد موجب نور و تعالی می شود. اکنون به احکامی که در سوره است برمی گردیم ومی خواهیم ببینیم از حکم حجاب چه می فهمیم. قبل از وارد شدن به بحث اصلی به چند نکته می پردازیم.وقتی سوال می شود که آیا از آیه بیست و یکم این سوره که می گوید ...و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن ... و ترجمه آن که به این صورت است ... دوش و سینه خود را به مقنعه بپوشانند... حدود حجاب را می توان دریافت؟ جواب این است که خیر و قرار نیست که جزئیات احکام را از قرآن استخراج کنیم بلکه حدود حجاب همان است که در فقه بیان شده است و جزو احکام فقهی است که به اندازه کافی پشتوانه دارد .قرار است احکام را در اینجا بفهمید نه اینکه وارد جزئیاتش بشوید. در اینجا حدود کلی مشخص شده و همچنین این که در مقابل چه کسانی باید رعایت شود و در مقابل چه کسانی لازم نیست. همچنین آنجا که گفته شده ... ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها... زینت را زیورآلات نمی توان گرفت بلکه گویی یک بخش هایی از جسم زن هست که برای زیبایی هستند نه اینکه کارکرد خاصی داشته باشند.زن آن بخش از جسم خودش را که جنبه زینتی دارد نباید ظاهر بکند.یک زن می تواند حجاب داشته باشد ولی باز هم بخش هایی از جسم خود را به نمایش بگذارد. می توان حجاب داشت و باز هم تبرج داشت. خطاب به زن ها می گوید علاوه بر اینکه یک حدود پوشش را رعایت می کنید حس اظهار کردن جسمانی را نداشته باشید. واژه تبرج دقیقا این طور فهمیده می شود : ابراز کردن همراه با اغراق. به هر حال زینت را زیور آلات نمی توان گرفت.

حس زیبایی در زنان :

زن اصولا موجود ناشناخته ای بوده و در دورانی که مردها دور بودند همیشه به حالت رازآمیزی به زن ها نگاه کرده اند. شاید فقط آدم هایی که مراحلی را طی کرده اند و به حالت وحدت دست پیدا کرده اند بتوانند عمق وجود زن ها را بفهمند. در دوران مدرن به نظر می رسد زن ها هم خودشان را نمی فهمند. آنقدر فرهنگ و آموزش ها مردانه شده که زن ها برای خودشان هم معما شده اند.شاید عمیق ترین مطلبی که در باره ذات زنانه بتوان گفت این باشد که زن در درون خود یک احساس زیبایی- نه زیبایی ظاهری- خیلی عمیقی می کند و تمایل دارد به این که این زیبایی را به جلوه در بیاورد.در مردها به این شکل احساس زیبایی عمیق وجود ندارد بلکه مرد ها بیشتر در درون خود ممکن است احساس توانایی و قدرت داشته باشند. اصولا حس زیبایی در ذات زنان است و زیبایی ویژگی اش این است که میل دارد جلوه کند.جلوه گری یک ویژگی ذاتی زن هاست. اصلا ربطی به فرهنگ ندارد که زن ها آرایش می کنند بلکه زن ها نسبت به جلوه خودشان و آن طور که دیده می شوند حساسیت دارند.مرد ها بیشتر وقتی کاری انجام می دهند حساسیت دارند که کارشان فهمیده شود و دیده شود.برای زن ها حالت دیده شدن مهم تر است تا دیدن. ولی این جلوه کردن باید تحت کنترل باشد. اولا آن زیبایی نباید منحصر شود به زیبایی جسمانی و جلوه کردن هم نباید به آن منحصر شود.مشکلی که زن ها در حال حاضر در دنیا دارند این است که زیبایی خودشان را در حد زیبایی جسمانی می فهمند و در آن سطح هم سعی می کنند جلوه کنند. در حالی که نشانه عمیق بودن زنانگی در این است که چیزهای دیگری در وجودشان ببینند. نکته اساسی دیگر این است که یکی از حس های عمیق زنانه این است که منتظرند یک نفر دیگر این زیبایی را کشف کند و به بیان درآورد .مثل اینکه تا قبل از از وارد شدن در یک رابطه عاشقانه این زیبایی حالت گنگ دارد و در رابطه عاشقانه است که این زیبایی توسط فرد مقابل به بیان در می آید .این که یک زن چقدر احساس عمیق نسبت به زیبایی در درون خودش دارد کاملا بستگی به این دارد که یک زن چقدر معنویت دارد. اگر زنی فقط زیبایی خود را در حیطه جسمانی و ظاهری ببیند این احساس زیبایی خیلی سطح پایینی است. حجاب به این حس جلوه کردن مربوط می شود که یک کنترلی روی این تمایل به جلوه کردن وجود داشته باشد.برعکس چیزی که الان در غرب تبلیغ می کنند که زنها باید جسم خود را به نمایش بگذارند.

حجاب و آزادی زنان:

حجاب را به آزادی زنها ربط می دهند. الحمدلله در تمام جوامع لباس پوشیدن اجباری است! حجاب چیست؟ در دین خودمان یک حدودی را تعیین کرده اند. الان گروهی طرفدار برهنگی در اجتماع هستند. این آزادی برهنگی هنوز رسمیت ندارد. طرفداران برهنگی هم می توانند به آنها بگویند چرا؟ لباس پوشیدن اجباری است و حدودش مشخص است . مثلا با لباس شنا کسی نمی رود سر کار. یک نرم هایی وجود دارد. یک حد و حدودی قایل شده اند حالا اگر از آدمهای مدرن بپرسید شما یک حدودی قائل شده اید ما هم حد و حدودی قائل شده ایم چه فرقی داریم؟ می تواند جوابشان این باشد که تابع دموکراسی هستیم و اکثریت این حدود را رعایت می کنند. ما هم می توانیم بگوییم که د ر جوامع شرقی و اسلامی این سبک پوشش را بیشتر می خواهند.غربی ها و آمریکایی ها مطمئن هستند که سبک زندگی شان درست است و پیشرفت های علمی وتکنولوژیکی خود را هم دلیل می آورند برای اینکه دارند بهتر زندگی می کنند. بقیه هم عقب افتاده هستند. نظرشان این است که کشورهای دیگر پیرامونی هستند و آمریکا اصلی است. شما اگر لباس شنای اوایل قرن بیستم را ببینید تعجب می کنید: زن ها که تقریبا از سر تا پا پوشیده می رفتند در آب . مردها هم لباس رکابی می پوشیدند همراه با یک شلوارک نسبتا بلند. غربی ها هر لحظه در هر موضعی باشند می گویند همان درست است! اگر با آنها بحث شود در نهایت به این می رسید که می گویند این نوع لباس پوشیدن با کار کردن و محیط های کاری تناسب بیشتری دارد. در غرب چون جنبه کاپیتالیستی اصل است آن نوع پوشش رارواج داده اند. آنها یک چیزی را بهینه می کنند ما هم چیز دیگری را بهینه می کنیم. هدف این است که با حجاب آن رابطه انسانی که به تعالی می رساند ایجاد شود. اثر حجاب بر بهینه سازی رابطه زن و مرد: به سوره نور که توجه کنید می بینید که حجاب برای بهینه سازی یک هدف است. یک تئوری می تواند این باشد که حجاب برای این است که در بیرون خانواده هیچ چیز تحریک کننده ای وجود نداشته باشد و روابط فقط به داخل خانواده محدود شود و همه نیروی جنسی در خانواده منحصر شود-شیشه دور یک محفظه آتش باشد.مرد و زن میل جنسی کلی نداشته باشند بلکه نسبت به همدیگر یک کششی داشته باشند که شاخ و برگ های زیادی دارد از جمله رابطه عاطفی. رابطه ای که در خانواده شکل گرفته وقتی عمیق شود حساسیت ها نسبت به شرایط بیرونی کمتر می شود. بنا بر این، این تفکر رایج و توجیه متداولی است ولی با آنچه در این سوره است خیلی سازگار نیست. تئوری و دیدگاه دیگر: قرار است رابطه عاشقانه بین مرد و زن به ستایش خداوند منجر شود. بلافاصله بعد از تمثیل مشکات ،شعله تبدیل به نور می شود. بلافاصله در آیه بعد آدم ها در خانه ای که نور است خداوند را ستایش می کنند. چطور این احساسات عمیق باید ایجاد شود ؟ قرار است انسان ها همد یگر را ببینند و اینکه این چیزی که در طرف مقابل می بیند چقدرعمیق باشد و چقدر معنی دار باشد مهم است. چهره است که معنی دار است بیش از نود و نه در صد روح انسان در چهره اش متمرکز است. بنا بر این لباس پوشیدن می تواند منجر شود به اینکه مرد توجهش به جاهایی معطوف شود که باید بشود. حجاب گویی زن ها را به چهره های متحرک تبدیل می کند.بنا بر این ارتباط مرد و زن به حالت بهینه ای می رسد. حجاب در این سوره به نکاح مربوط می شود.یک دلیل این است که بعد از آیات حجاب آیات نکاح می آید و این دلیل واضح تر است.در باره آن دسته از زنانی که امید ازدواج کردن ندارند گفته شده که گناهی نیست که حجاب را بردارند. حجاب وسیله ای است برای معنی دار کردن نگاه مرد به زن . سیگنال های سکس قوی ترند و سیگنال های عاشقانه ظریف تر هستند . حجاب وسیله ای است که زن ها سطح سیگنال ها را به سیگنال های ظریف تر برسانند. علت اینکه در قدیم مردان در یک نگاه عاشق می شدند و حالا این اتفاق نمی افتد همین است (که در قدیم پوشش بیشتر بود). خیلی از داستان های عاشقانه مثل خسرو و شیرین این طور شروع می شود که خسرو شیرین را در حال استحمام دید. این ادبیات عامیانه است. این رابطه معلوم نیست به کجا برسد.عشقی که با دیدن یک چهره با یک سیگنال خیلی خفیف ایجاد شده می تواند به طور طبیعی به جای بالا برسد. سوال در باره نحوه نگاه کردن و پاسخ این که زن ها چهره های متحرکی در جامعه هستند و مرد ها هم آنها را خیره نگاه نمی کنند ولی نگاه کردن بین مرد و زن وجود دارد.