خلاصه جلسهٔ ۲

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

قرآن چه کتابیه؟ چه انتظاراتی باید ازش داشته باشیم؟ و جایگاه قرآن توی دین کجاست؟

آدم هایی که کاملا مذهبی هستند و قرآن می خوانند به نظرشون نمی آید این کتاب، خیلی معجزه آسا باشد و روی ایمانشون تاثیر بگذارد.

  • با قرآن چجوری می شود ارتباط برقرار کرد ؟

تمام رسالات انبیاء و وحی در جهت این بوده که در آخر کتابی مدون (الهی) به دست انسان برسد.

  • اگه اینطوری نبوده، محدود بودن جغرافیای وحی چجوری قابل توجیه است؟
  • ادیان ابراهیمی چه جوری می توانند ادعا کنند، نبوت ختم شده است؟
  • هیچ دینی غیراسلام ادعای این رو ندارند که کتابشون کلام خدا است (کتابی که در حال حاضر وجود دارد).

در ادیان دیگر، پیروان بر اساس تجربیات درونیشون ایمان می آورند، نه نقل از معجزاتی که مسیح(ع) آورده.

ما از قرآن دو تا انتظار داریم:

  • هدایت باشد.
  • سند رسالت باشد.

معجزه بودن قرآن

  • یا یکی یک مدتی می شیند و قرآن را می خواند، چند وقت بعد به این نتیجه می رسد، کار بشر نمی تواند باشد.
  • ولی اگر در یک جمعی بخواهیم این ادعا را بکنیم چجوریه.
    • قرآن می گوید، مثل من بیارید تا نشونتون بدم. یعنی باید چیزی بیاورند تا نشون بدهیم.
  • و اگر مستقلا بخواهیم بگوییم، ادبیات قرآن است که قابل طرح است.

تجربیات درونی خیلی هاش قابل بیان نیست و اصلا قرار نیست مطرح شود.

  • مثلا اگر من خدا رو دیده باشم، نمی توانم برای اثبات وجود خدا برای بقیه بگم.

هدایت یعنی حقیقت رو بشناسد و راه زندگیش رو پیدا کند.

  • اکثر حرف های قرآن فردی است.
  • بحث های اجتماعی توی قرآن کم تر است.
    • چون جوامع به شدت تغییر می کنند، شاید این کار سخت و ناشدنی باشد.
    • به یک سری کلیات کفایت شده است.

اینکه قرآن رو سخت می فهمیم

  • ما توی فرهنگی زندگی می کنیم که رفتارهایی رو برای ما بدیهی کرده، در حالی که اینطوری نیست.

توی فلسفه این ادعا بیان شد که حقیقت رو می شود روی کاغذ بیان کرد.

  • در قرن 20ام این حرف خنده دار است.
  • حرف "ویختن اشتاین" این بود که شما چیزهای کمی را می توانید در قالب زبان بیاورید و ارائه کنید.
    • چیزی که به وقت نمی شود بیان کرد، بهتر که بیان نکرد.

مفهوم دقت به مرور زمان تغییر کرده است.

  • ارسطو در زمان خودش دقیق حرف می زد.

بخش بدیهیات هم بسیار کاهش یافت.

  • ارسطو صدها بدیهی در اختیار داشت.

در حال حاضر آدم ها توصیفی صحبت می کنند. (پدیدار شناسانه)

  • هر کس برای سیستم خودش شواهد می آورد.
  • مهم این است که مدل شما بهتر و بیشتر توجیه کند.
  • جهان را در مدل خودم بهتر و معنی دارتر می توانم ببینم.

در تمام دنیا ایده اساسی درباره حقیقت این بود که باید یه جور خاصی زندگی کنی تا یک زمانی حقیقت رو کشف کنی.

  • اینکه کسی حقیقت رو کشف کنه نمی تواند به بقیه بگه
  • هر کس در شرق و غرب دنیا، سرخ پوست، ... اینطوری زندگی می کرد.
  • یک فرآیند درونی که ما رشد می کنیم و به جایی می رسیم.

کیرکگور : ما اگر حقیقت رو بدانیم هم مشکلات حل نمی شود. راه را باید پیدا کنیم (باید دل به دریا بزنیم)

  • فلسفه به سمت انسانی تر شدن می رود.

خوب، با این حرف ها، چه جوری می شود، به حقیقت رسید؟

  • یک آدمی که مذهبی است، چجوری مذهبی شده؟
    • اصولا راهی وجود ندارد که قابل طرح باشد.
    • اصولا ما همیشه یک درگیری عاطفی داریم.

فلسفه از بین نرفته، ادعاهاش از بین رفته.

قرآن یک مکانیزم هایی رو، روش دست می گذارد.

  • قرآن با عواطف بیشتر سروکار دارد.
  • می خواهد یک سری عواطف رو رد کنه و یک سری رو فعال کند.
    • یکی از حرف های فرآن اینه که این حس اعتماد به سنت و اجداد غلط است.
      • ما یک مکانیزم روانی داریم که دوست داریم به جمع ملحق شویم.

قرآن، نشانه های خدا رو می گوید.

تجربیات مذهبی اینطوریند که

  • باید با روش خاصی به جهان نگاه کنید.
  • قراره یک حس عجیبی بهتون دست بدهد.
  • شما تصمیم بگیرید و این کار رو انجام دهید.
  • آیه های قرآن اینطوری اند که می گویند بیاید یک جور خاصی به دنیا نگاه کنید.

برهان های داخل قرآن اصلا برهان های فلسفی به این معنی نیستند و فقط یک جور نگاه کردن به دنیا رو نشان می دهند.