خلاصه حج ۱۴

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

یکشنبه 12/10/89

توی سوره ی حج، تاکید روی توحید، زیارت، قربانی در برابر رزق و ... بود .دیدگاه این سوره به انسان در زمین، از خیلی بالاست. تعداد زیاد تکرار کلمه ی ناس، نشانه ی نگاه کردن آن به انسان ها به طور کلی است. حج یک عبادت جغرافیایی است، توسط ناس در جای خاصی از زمین انجام می شود.

قسمت اول سوره، با آیات هول انگیز قیامت شروع می شود، و با نمایش سرنوشت های خیلی خیلی متفاوت انسان ها در پایان تمام می شود ، زمانی که چهره ی زمین دگرگون شده است.

می گوید تقوا داشته باشید زیرا زلزله ی بزرگی در پیش است. انگار الان ما در دنیایی زندگی می کنیم که عکس العمل خاصی نسبت به تقوا ورزیدن ما ندارد. اما روزی خواهد رسید که عکس العمل شدیدی نشان می دهد و تفاوت خیلی زیادی بین سرنوشت نهایی باتقواها و بی تقواها خواهد بود.


وقتی ما داریم قرآن می خوانیم، باید همیشه جهان بینی قرآنی توی ذهنمان باشد. نگاه قرآن به انسان چطور بود؟ موجودی که خداوند با توانایی یادگیری تمام اسماء آفرید، او را در بهشت گذاشت - یعنی جای اصلیش بهشت است - بعد به دلیل گناه هبوط کرد، خداوند به او وعده داد که اگر از هدایت الهی که می آید پیروی کند، به بهشت بازمی گردد.

پس نگاه قرآن به زندگی انسان در زمین، مثل یک دوران موقت آزمایشی است . و این که انسان برای رنج کشیدن آفریده نشده. و چیزی که خداوند در زمین از انسان خواسته رشد و معرفت است، بندگی و تقوا و عبادت است.

با این نگاه، جامعه ی ایده آل از نگاه اسلامی ، جامعه ای است که درآن آدم ها بهتر رشد می کنند. نه جامعه ای با در آمد سرانه ی بالاتر، با تکنولوژی مدرن تر. با این دیدگاه، آیا بشر پیشرفت کرده یا پسرفت؟ به معرفت بیشتری دست پیدا کرده یا بی ایمانی رشد کرده ؟


ما نباید از اولی که یک نظریه را می خوانیم، نقادانه نگاه کنیم. باید اول کامل و خالص فکر کنیم، و همدلانه نگاه کنیم تا یک حرفی را خوب بفهمیم، توی دلمان ته نشین بشود، بعد به نقد آن بپردازیم. اگر تمام مدت با شک و تردید نگاه کنیم، نمی توانیم فکرمان را ادامه بدهیم و به نتیجه ی خوبی برسیم. چون تا می خواهیم جلو برویم شک ها سستمان می کنند و نمی توانیم عقب هم برگردیم، چون یک چیزهاییش به نظرمان در ست می آید.برای همین است که توی تاریخ علم زیاد پیش آمده که یک نفر اشتباها فکز کرده که یک چیزی قضیه است و بعد رفته آن را ثابت کرده . چون هیچ شک نکرده .


یونگ مفهومی مطرح می کند به عنوان زندگی حجره ای. فردی که از والد خودش پیروی می کند، در مواقع مختلف شخصیت ها و رفتارهایی بروز می دهد، یا نظراتی ارائه می دهد، که باهمدیگر کاملا ناسازگارند. یکدست و سازگار شدن همه ی وجود، دقیقا معنای بالغ شدن است.

بعضی از آدم های متدین هم، در خانه دیندارند ، اما در محل کارشان، فراموش می کنند که اعتقادات دینیشان چه تبعاتی دارد، و مانند یک آدم بی دین رفتار می کنند .چرا نمی توانیم مدل هایی ارائه بدهیم که با مبانی اسلامی سازگار باشد و پدیده ها را بهتر توجیه کند یا کارکرد بهتری داشته باشد. می توانیم. مثلا یک پروفسور مجید در فیزیک کوانتوم هست که در نظریه هایش، از جهان بینی شرقی و بودایی استفاده می کند. خیلی هم آدم موفقی است. اما جو غالب فیزیک با این دیدگاه ها مخالف است، چون عوض کردن مبانی فلسفی فیزیک، به این معنا است که ما اینهمه سال یک اشتباهات خیلی مبنایی داشته ایم که حالا به بعضی از بن بست ها در فیزیک رسیده ایم. مثلا در قضیه ی مشاهده و مشاهده گر.


الان وضعیت ما را با زمان انبیا مقایسه کنید. آن زمان، دینداران اهل بحث و فکر بودند و بی دینان اهل زور . اما الان برعکس شده. اما در بعضی از مسائل ، باز هم بی دین ها بدون بحث منطقی و فکری ، دینداران را تحت فشار قرار می دهند.


مثلا در قضیه ی اعدام . فرض کنید ما کاملا مطمئن هستیم که این حکم کاملا پابرجاست و هنوز هم طبق شریعت اسلام باید انجام بشود. آن ها در کلام می گویند که ما به دین و مذهب دیگران احترام می گذاریم، اما در عمل هر جور شده فشار می آورند که نگذارند ما این حکم را اجرا کنیم. در حالی که حتی آدم های بی دین و لائیک، هیچ ادعایی مبنی بر این که توانسته اند اعتقادات ما را زیر سوال ببرند و نقض کنند ندارند، بلکه نهایتا موضع لاادری دارند. یعنی نمی دانم که خدا هست یا نه، نمی دانم که خدا هدایتی فرستاده یا نه. "کتاب منیر" ی هم در دست ندارند. نوشته ای که بگویند چه چیزی درست است و چه کار باید کرد. موضعشان فقط نفی مواضع دیگران است، که خیلی ساده است . وقتی که تو موضع اثباتی داشته باشی، باید حرفت را اثبات کنی اما در موضع نفی نه . معلوم است که خارج از ریاضیات، نمی شود چیزی را کامل اثبات کرد. هر چیزی بگویی می تواند بگوید نه این پیشفرضت را قبول ندارم.


در همین حکم اعدام، مشخص است که رویکرد های ما و بی دین ها نباید به یک جا ختم بشود . برای این که پیشفرض ما این است که آخرت مهم تر از دنیا است . ما ممکن است به این فکر کنیم که مثلا اعدام کردن یک نفر در آخرت به نفع او است. اما آنها به وضوح نمی توانند چنین چیزی را در نظر بگیرند، چون از نظر آنها هیچ چیز بعد از مرگ نیست.

به طور کلی، در اصول حقوق غربی، اصلاح جامعه است که در جایگاه اول قرار دارد. بنابراین بیشترین مجازات زندان است، برای این که مجرمان را مثل میکروب از بدنه ی جامعه جدا کنند. اما در اسلام ، تاکید روی تنبه فرد گناهکار هم خیلی زیاد است. برای همین در اصول ما مجازات های متنوع تری هست متناسب با جرم.

مثلا در بحث سنگسار.با این که به نظر می آید این حکم واقعا در اسلام نیست. اما آنها نمی گویند که این کار را نکنید به این علت که این در دینتان نیست. بلکه می گویند نکنید چون ما فکر می کنیم غلط است.طوری رفتار می کنند انگار همیشه حقیقت مطلق دست آنهاست. آنها همیشه در حال پیشرفت هستند، حتی اگر نظرشان هم مدام تغییر کند. در مورد پوشش هم همینطور است . همین الان عده ای برای آزادی لخت بودن در آنجاها فعالیت می کنند. یعنی آنها هم برای پوشش در قانون حد در نظر گرفته اند. اما اگر در جای دیگری مردمی بخواهند حد دیگری در نظر بگیرند، اشتباه است.