خلاصه حج ۱۷

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

یکشنبه 17/11/89

پیامبران نیامدند که زندگی دنیایی انسان را راحت تر کنند یا پیشرفت بدهند. حتی در قدیم که انسان ها برای امرار معاش مجبور بودند خیلی کار کنند و در سختی بودند، به نظر نمی آید که پیامبران زیاد دغدغه ی رفاه انسان ها را داشته بوده باشند. درست است که عدالت هم جزء پیام های مهم انبیا بود، اما اصل عبادت و اطاعت خداوند و توجه به معاد بود.


این که در جوامع غربی عدالت اجتماعی بیشتر شده خوب است. اما آنها دارند فقط برای زندگی کردن، زندگی می کنند. ارزشی هم که به آن پایبندند این است که به هم کاری نداشته باشند.

در حالت عادی، وقتی انسان به رفاه نسبی می رسد و سرش خلوت می شود، انتظار میرود فراغت بیشتری پیدا کند که به رشد و تعالی فکر کند. پس چیزی که جلوی رشد را می گیرد، رفاه نیست.

اماالان که زندگی آسان شده، آیا انسان ها وقت دارند که بیشتر به رشد خودشان فکر کنند؟ یا در پی سرگرمی های دیگری هستند؟یا تمام مدت در تلاشند که باز چیزهای بیشتری به دست بیاورند.

مثل داستان کسی که توی قایقش نشسته بود، قلابش را انداخته بود توی آب و در حال استراحت کردن، داشت ماهی می گرفت. یک نفر رد شد، گفت تو که داری زحمت می کشی ، چرا چند تا قلاب نمی ندازی که بیشتر ماهی بگیری؟ گفت که چی بشه؟ گفت اونوقت می تونی قایق بزرگتر بخری ، بعد می تونی کارگر استخدام کنی که برات ماهی بگیره . گفت برای چی؟ گفت اونوقت می تونی استراحت کنی. ماهیگیر گفت : خوب ، من همین الان هم دارم استراحت می کنم!


در نظام سرمایه داری، روی نیازهای جسمانی انسان تاکید خیلی زیاد می شود، تبلیغات می شود، انواع روش های ارضای نیازهای سطح پایین تر به وجود می آید چون نیازهای سطح بالاتر قابل ارضا شدن توسط کالا نیستند. رسانه ها ی مدرن هم وسیله ی خوبی برای ایجاد فضای روانی مناسب برای چنین سیستمی است، و ایجاد حس رضایت کاذب.چون رضایت واقعی از یک سنی به بعد بدون رشد به دست نمی آید. چیزهایی مثل امنیت واقعی که پیش نیاز رضایت است هم بدون رشد به دست نمی آید . الان نظام سرمایه داری برای حفظ خودش کارهایی می کند که دیگر حتی به نفع سرمایه داران هم نیست، مثل تخریب محیط زیست.


مادیات و رفاه و راحتی، باعث چسبیدن بیشتر به زمین می شود. یکی از فرایند های روانی، fixation است ، به این معنا که انسان در مراحل رشد ، در هر مرحله که زیادی لذت ببرد، فیکس می شود و نمی تواند دیگر بالاتر برود.در این دوران، ما از لحاظ مثلا خوراکی ها مثل پادشاهان قدیم زندگی می کنیم، با این تنوع شکلات ها و بستنی ها و ...


انسان مدت ها بود که مطالعات و آزمایش های علمی داشت و در پی کشف کردن قانون های طبیعت بود. در تاریخ هست که کشیش ها مدارس علمی تاسیس کرده اند و کلیسا از پیشرفت علم نارحت نبود.از چه زمانی، کشف کردن قوانین علمی باعث تنگ شدن جای خدا شد؟ این حس که با کشف کردن این که کرات و آسمان و زمین نه با دست خدا ، که با قوانین طبیعی می چرخند. این که با وجود قوانین طبیعی دیگر نیازی به خدا وجود ندارد. اختیارات و تاثیر خدا در جهان با هر کشف علمی کمتر شده و علم، سنگر به سنگر پیش رفته تابه جایی رسیده که حالا دیگر منتظرند که "نظریه ی همه چیز" کشف بشود و دیگر هیچ نیازی به خدا نباشد. در حالی که در قدیم، دنبال کشف قوانین علمی بوده اند، به عنوان این که ببینند خداوند چطور دارد جهان خلقت را اداره می کند. حتی نیوتون همین احساس را نسبت به کار خودش داشت.


واقعیت این است که نظام فئودالی با کلیسا ،و نظام سرمایه داری با دانشگاه پیوند داشته و دارند.

الان چرا اینطور به نظر می رسد که قبل از دوران مدرن، هیچ پیشرفت علمی نداشتیم و هیچ پزشکی نبوده و ... به آن زمان می گویند دوران تاریک. اما در واقع این تبلیغات و سیاه نمایی یک نظام علیه نظام قبلی است.طب قدیم هم در زمان خودش خیلی از بیماری های آن دوران را درمان می کرده.


دیدگاه پوزیتیویسم منطقی، باعث می شود ما نخواهیم به خداوند و غیب که قابل دیدن و تجربه نیستند، ایمان بیاوریم. به اثر دعا مثلا، که قابل اثبات نیست.