خلاصه حج ۱۸

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

یکشنبه 89/12/8


دست کشیدن دنیای مدرن غرب از سنت های انبیا و فراموش کردن آخرت - زندگی برای این دنیا - باعث می شود که اعتقاد دینی با نگاه مثبت به این نوع زندگی در تعارض باشد.


عقلانیت


عقلانیت یکی از افتخارات غرب مدرن از دید خودش است . اما آیا عقلانیت چه تعریفی دارد؟ کسی عاقل است که دوراندیش باشد . هدفی داشته باشد، برای رسیدن به آن استراتژِی را در پیش بگیرد و از تاکتیک ها برای اجرای استراتژی اش استفاده کند . اما هدف دنیای غرب چیست؟ آیا می توان گفت که طبق برنامه ای که داریم, هدفی که داریم, تا پنجاه سال دیگر به چه دستاوردهایی خواهیم رسید؟ به چه سمتی حرکت می کنیم که نامش را پیشرفت می گذاریم؟


واقعیت این است که پیش بینی در کار نیست . برنامه ای هم نیست . دنیای علم و اکتشافات به هر سمتی ممکن است حرکت کند . مثلا تا 100 سال پیش چه کسی پیش بینی می کرد که وارد عصر ارتباطات بشویم؟ آیا کسی فکر کرده بود که الان دنیا به ارتباطات نیاز دارد, بعد برنامه ریزی کند که ارتباطات را گسترش بدهد؟ نه . وارد این عرصه شدیم و در آن پیش رفتیم . بعد با تبلیغات القا می کنند که به هر سمتی که می رویم پیشرفت است . رفته اند روی ماه, می آیند می گویند: بشر به آرزوی دیرینه اش رسید و روی سطح ماه راه رفت . کی این آرزوی دیرینه ی بشر بوده؟!

این حرکت بی هدف به هر سمتی که شد, دیوانگی و سردرگمی است نه عقلانیت . توی بازی تولید و مصرف گیر کرده ایم . مثل این است که یک عده آدم ببینید که با کت شلوار و کراوات خیلی جدی و فکور وایستاده اند و دارند گردو بازی می کنند . بعد مدام تکنیک های جدیدی کشف می کنند و ...


آزاداندیشی


مسائلی در ایمیل های گروه درباره ی آزاداندیشی مطرح شده بود. آزاداندیشی یعنی چی؟ تقلید نکردن از سنت . آیا آدم ها در جوامع غربی امروز آزاداندیش ترند؟ آیا سبک زندگی شان را با مطالعه و تحقیق انتخاب می کنند یا از جامعه شان اقتباس می کنند؟ از سنت های مدرن پیروی می کنند .

بعد اصلا این اندیشه ی منطقی که سنگ بنای تفکر غربی است خودش ایراد دارد . این باور که با اندیشه ی خالی - حالا اندیشه اش هم آزاد باشد - می شود به حقیقت دست یافت, اندیشه ی خاصی بوده که ظاهرا از یونان شروع شده و در غرب اثر گذاشته در حالی که در جاهای دیگر دنیا, در شرق و بین اقوام گذشته اصلا این جوری فکر نمی کردند و اندیشه را از عمل جدا نمی کردند. معتقد بودند برای درک حقایق کلی عالم باید قلبت آینه ای باشد که حقایق در آن متجلی شود و صلاحیت شناختی پیدا کنی. در تمدن غرب یونگ به این مساله اشاره کرد و در نهایت علیه سنت غربی موضع گرفت.

آیا امواج توده ای مدرن توی اروپا, ناسیونالیسم و فاشیسم, ناشی از آزاداندیشی و عقلانیت بود؟

درباره ی این که در قرون قبل دین و مراکز مذهبی آزاداندیشی را محدود کرده بودند, خیلی غلو شده . دانشمندانی که در شکل گیری علم مدرن نقش داشتند مثل نیوتن و کوپرنیک خیلی آدم های مذهبی بودند و هیچوقت احساس نمی کردند دینشان علمشان را محدود می کند . کسانی که گاهی توسط کلیسا تحت فشار و تعقیب قرار می گرفتند بیشتر به اتهام جادوگری و اینها بود . در تمدن اسلامی هم دانشمندان خیلی راحت حرف های جدید مطرح می کردند مثلا بوعلی سینا و ... . باز عرفا مثل سهروردی و ابن عربی بیشتر تحت فشار قرار می گرفتند اما دانشمندان نه. همین الان هم یک نفر بیاید توی حوزه علمیه و تحت روند کلی آنها - با مطالعه روی فقه و کلام و ... - نظریاتی را هرچند جدید مطرح کند, کسی جلویش را نمی گیرد , مثل آقای صالحی نجف آبادی یا آقای خمینی.


این فضایی که در دوران مدرن نسبت به دوران قبل هست, این سیاه نمایی و این کنار گذاشتن کامل سنت ها و بازگشت به بعضی رفتارهای بدوی ماقبل پیامبران مثل الحاد, مثل یک جور عکس العمل شدید و ناگهانی و نامعقول در برابر فشار است و آخرت گرایی . انگار خسته بشوی و بخواهی آزادانه هر کار دلت خواست بکنی و هر قید و بندی را کنار بگذاری.این رفتار نتیجه ی فشارهای درونی انباشته شده است.

در قرآن دو رویکرد نسبت به سنت را می بینیم. یکی در برخورد حضرت ابراهیم با پدرش که خیلی ملایم و متین آمده استدلال می آورد که ببین سنت هایی که پیروی می کنی غلط هستند بیا درستش را به تو بگویم . دوم جایی است که از فرزندی حرف می زند که دارد به پدر و مادرش می گوید: اف بر شما! آیا بمن می گویید آخرتی هست؟ این رفتار یک رفتار تند و نامعقول است.


پوزیتیویسم

این رویکرد می گوید باید برای هر چیز شواهد ملموس داشته باشیم تا قبولش کنیم . می گویند یک جراحی توی زمانی که پوزیتیویسم مد بوده گفته : من به روح اعتقادی ندارم چون جراحی که می کردم روحی زیر تیغ جراحی ام ندیدم.

خب این حرف خیلی مسخره است . شما حق نداری در شیوه ی کشف حقیقت محدودیت بگذاری . انگار بگویی من باکتری را قبول ندارم چون توی تور ماهیگیری من گیر نکرد. چرا باید درکمان را به دایره ی محسوسات تقلیل بدهیم ؟

البته الان به پوزیتیویسم توی فلسفه انتقادات خیلی جدی شده اما فضایش توی علم هست . در حالی که خود دانشمندان گاهی جور دیگری برخورد می کنند . مثلا در ارتباط با نظریه ی String Theory می گویند این نظریه انقدر سازگاری درونی دارد و انقدر خوب مسائل را به هم ربط می دهد که با این که شواهد تجربی ندارد اما به نظر درست می آید. این دیدگاه ضد پوزیتیویسم است , و دیدگاه خوبی هم هست . ما هم دیدگاه توحیدی نسبت به جهان داریم چون همه چیز دنیا را در کنار هم خیلی خوب توجیه می کند و سازگاری درونی دارد, با این که خدا محسوس نیست و در آزمایشگاه هم آشکار نمی شود.


هیچ کشف خاصی نشد که نشان دهنده ی تضاد توحید و معاد با علم باشد. هیچ شبهه ی علمی در مورد اعتقاد به خدا مطرح نشد, چون کشف مکانیسم خلقت هیچ منافاتی با وجود خداوند ندارد. می گویند جهان از کجا آمد؟ با قوانینش ساخته شد.خب قوانینش از کجا آمد؟!

حالا ممکن است علم تضادهایی با متن کتاب مقدس داشته باشد که می شود کلی توجیه های دیگری داشته باشد, از جمله سندیت نداشتن کتاب مقدس, تفسیر نمادین و ...


یونگ بحث هایی دارد درباره ی این که انسان ها دقیقا صفاتی را برای خودشان بر می شمرند که ندارند, چون از مواجهه با shadow خودشان واهمه دارند self image خودشان را تحریف می کنند تا نقطه ضعف هاشان را بپوشاند . تمدن ها هم کمابیش همینطورند . باید فرصت جداگانه ای بگذاریم تا توضیح بدهم که چه جوری به نظر می آید حصوصیاتی مثل فردگرایی, آزاد اندیشی, انسان گرایی و عقلانیت دقیقا همان صفاتی هستند که تمدن غرب ندارد.


عقلانیت در آخرت گرایی


اگر درصدی احتمال بدهی که آخرت وجود دارد, سعادت و بدبختی ابدی وجود دارد, عقلانی این است که طوری زندگی کنی که انگار آخرت هست . این را پاسکال در برهانش گفت . اگر یک نمودار تصمیم گری بکشی چنین چیزی در آن کاملا واضح است. چون بدی و خوبی این جهانی در برابر آن جهانی, یک عدد در برابر بی نهایت است.

از دیدگاه دینی دنیا برای آخرت مثل زندگی جنین در شکم مادر است در برابر زندگی در دنیا. خب رفتار عقلانی جنین با نفی زندگی دنیوی چی می تواند باشد؟ خیلی از عملیاتی که جنین انجام می دهد , اصلا نفعی در شکم مادر برایش ندارد . چرا باید اندام های مختلفش برای درست کار کردن تست بشوند . بنابراین زندگی معقول بدون توجه به آخرت از دیدگاه دینی کاملا بی معنی است .


رابطه ی قدرت با علم و دانش

در کتاب های فوکو نکات خوبی برای شکستن ذهن غربی ما هست. گرچه توی نظریه هایش همیشه حالت افراطی بحثرا مطرح می کند . فوکو نظریه ای درباره ی رابطه ی قدرت با دانش دارد که به این می پردازد که وقتی ما قانع می شویم, چقدرش کار منطق ما هست و چقدرش به خاطر قدرتی هست که پشت آن حرف هست . اتصال آن نظر با منابع قدرت، در ناخودآگاه ما باعث مرعوب شدن ما می شود و عقیده ی قدرتمند را ناخودآگاه می پذیریم, چون در غیر این صورت احساس عدم امنیت می کنیم. این جوری مفاهیم و پارادایم های فکری حافظ قدرت شکل می گیرند. این منبع قدرت در قدیم کلیسا بود که با نظام اقتصادی فئودالیسم پیوند خورده بود. وقتی نظام اقتصادی سرمایه داری روی کار آمد، آن هم ایدئولوژی خودش را شکل داد که مدرنیسم بود و جایگزین دین شد. برای همین در هر زمانی حرف منابع قدرت برای مردم آن زمان بدیهی بوده و هست.


جهان چگونه وارد دنیای مدرن شد؟ عقاید دینی صدو بیست - سی سال است که تضعیف شده اند و گرایش های الحادی رشد کرده اند. چرا ؟ آیا الحاد در بطن مدرنیسم است؟


یونگ می گوید یک قاعده ای در ترکیب فرهنگ ها وجود دارد و آن این است که در ترکیب دو تا فرهنگ معمولا فرهنگ پیشرفته تر به سمت فرهنگ بدوی تر نشست می کند، مثل آب در ظروف مرتبط . انگار پتانسیل فرهنگ بدوی تر بالاتر است و نوعی تمایل به سمت آن بی شکلی و بدویت وجود دارد. بنابراین نظریه می شد تصور کرد که فرهنگ اروپایی در آمریکا در ترکیب با فرهنگ بدوی تر سیاهپوستان، به سمت بدویت عقبگرد کند. همچنین در دوران اخیر که ارتباطات خیلی گسترده شد، و هنرهای پاپولاری مثل سینما بوجود آمدند، pick های فرهنگی پایین آمدند. خواستگاه هنر پاپولار سینما هنر کافه ها بود ، و از طریق رسانه ها، بشریت با یک عده آدم که از لحاظ اخلاقی در وضعیت خوبی نبودند همنشین شدند و تجربیات عجیب بی اخلاقانه ی بعضی هنرمندان وقتی روی پرده آمد، طبیعی به نظر رسید. این انتقاد را افراد مکتب فرانکفورت مطرح کردند و می گفتند این کار سرمایه داری بوده است. توی آمریکا آمار جالبی از رابطه ی معکوس سینما رفتن و کلیسا رفتن مردم از دهه ی 30 به بعد وجود دارد . در قرن 19 scientist ها تاثیر عمده روی افکار عمومی داشتند و در قرن 20 هنرمندها . این هنر پاپولار با مکانیسم های سرمایه داری گسترده شد.