خلاصه واژگان ۱۱
30 بهمن 1390
در دوران جدید ، آشنایی محققان با اقوامی که زبانهای متفاوتی داشتند، توجه آنها را به ارتباط زبان و نحوه ی تفکر جلب کرد. اوایل فکر میکردند تفاوت خیلی زیاد است، به حدی که مثلاً فکر میکردند چون صرف فعل در بعضی زبانها وجود ندارد ،آنها زمان را نمی فهمند. اما به تدریج فهمیدند تفاوت آنقدر هم نیست.
وقتی ما به یک واژگانی دسترسی داریم، روی نگاه ما تأثیر می گذارد. مثالش این است که ما در طیف رنگ ها، هفت رنگ را نام گذاری کردهایم در حالی که این کاملاً قراردادی است.
توجه فلسفی به زبان در قرن بیستم، یکی از پایههای تفکر پست مدرن است. با کشف تأثیر زبان روی تفکر، توجه به زبان به عنوان عامل تعیین کننده ی فکر و دیدگاه ما نسبت به حقیقت زیاد شد. این نتیجه را گرفتند که چون زبان یک قرارداد است، و یک قرارداد درک ما از حقیقت را تعیین می کند، پس حقیقت نسبی و قراردادی است.
در نگاه دینی، زبان خوب و زبان بد وجود دارد. زبان خوب زبانی است که میتوان با آن درباره ی حقیقت حرف زد. انگار هستی خودش حاوی زبان است و زبان بشر میتواند به زبان هستی نزدیک باشد یا دور. از دید قرآن، ما با جهانی مواجه هستیم که در آن اسماء الهی وجود دارد، کلمه وجود دارد. اصلاً جهان بر اساس این اسماء ساخته شده که بازتاب آن در ذهن بشر، زبان بشر است. در داستان آفرینش این یک مفهوم کلیدی است.
واژگان و گرامر خوب برای سخن گفتن مثل یک پارتیشن بندی خوب است. زبان خوب زبانی است که واژههایی برای اسماء الهی ، ایمان، … دارد.با هر زبانی میشود درباره همه چیز حرف زد، اما زبان بد مثل انتخاب کردن یم محور مختصات بد و در نتیجه پیچیده کردن محاسبات است و آدم را گیج و گمراه می کند.
یکی از نتایج مهم نزول کتاب آسمانی قرآن، تولید زبانی برای حقیقت بود. این کتاب به زبان عربی نازل شد چون زبان عربی خیلی نزدیک به زبان عبری است. زبان عبری زبانی بود که خداوند از زمان ابراهیم در ایجاد آن دست داشت. عبری زبانی بود که خداوند با آن زبان با انبیاء تکلم کرد و کم کم اینطور شکل گرفت. یهودیان معتقدند که عبری زبان خداییست. قرآن وقتی از «عربی مبین» حرف میزند مقصودش همان عربی اصیل خدایی است. این زبان به مرور زمان آلودگیهایی پیدا کرده بود، و به همین دلیل در قرآن واژههای عربی حجاز خیلی حذف و اضافه دارند و یا در معانی دیگر به کار رفته اند. همین بود که برای عربهای آن زمان هم عجیب بود و به قرآن میگفتند شعر یا میگفتند یک اعجمی آن را تعلیم داده.
هایدگر فیلسوفی است که به زبانهای کهن اهمیت می دهد، و هر بحثی میکند اول به ریشه ی واژههای مطرح در آن بحث می پردازد. علتش این است که احساس میکند زمانی که بشر یک حقیقت را کشف و نامگذاری کرده، واژه معنایی داشته که به مرور زمان عوض شده و پیچیده شده و حجابی شده برای حقیقت.
فیلسوفان جدید فکر میکنند این کشف بزرگی است که پیشینیانشان نکرده بودند و آنها کرده اند، اینکه زبان آلودگیهایی دارد که باعث اعوجاج در تفکر میشود و باید پاک شود. در حالیکه بخشی از این ماجرا از آنجا ناشی میشود که در طول زمان، زبان انقدر آلوده شده که دیگر شفاف نیست و خودش حجابی شده ، و قابل توجه فیلسوفان قرار گرفته. در گذشته شاید آلودگیش به این حد نبوده.برور، دانشمندی بوده که گروهی برای پاکسازی زبان تشکیل داده بوده و معتقد بوده یک زبان پاک وجود دارد.
نتیجه ی این بحث این است که ما اهمیت بحث واژگان قرآن را بدانیم، و بفهمیم که واژههای قرآن واژههای خاصی هستند که فهمشان به فهم کل جهان کمک می کند، نه فقط به فهم قرآن.