دفاع عقلانی از دین، جلسه ۱

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

بحث دفاع عقلانی از دین

تاریخ جلسه: 24 آذر 1394

اول جلسه درمورد خود جلسات درمورد فرمت برگزاری ان صحبت میکنم.. بگویم که موضوع جلسات در چه مورد است؟.در هرحال که اکثریت کسانی که اینجا هستند فقط یک اسم یک پوسترو شاید دیدند یا ازعده ای شنیده اند.. بهرحال قرار است یک جلسه ای با یک چنین عنوانی تشکیل بشود من میخواهم یک مقدار وقت بگذارم و بگویم که این عنوان یعنی چه و درمورد چه میخواهیم بحث کنیم و چگونه بحث می کنیم.

نکته هایی در مورد جلسات

1. اسم من را میدانید. مهندسی الکترونیک و دکترای ریاضی دارم ..طبعا کار من دفاع عقلانی از دین نیست به طور معمول نباید متولی چنین جلساتی باشم. ولی فکر میکنم حالا که حداقل در محیط های دانشگاهی انقدر کمبود وجود دارد که یک چنین بحث هایی که قرار است اینجا انجام شود امیدوارم بعد از این مدت به من حق بدهید که سرانجام به این نتیجه رسیده ام که چنین جلساتی برگذار کنم. 2. چون این نوع جلساتی که من برگذار میکنم سابقه زیادی دارد بیش از ده سال است که چنین جلساتی در دانشگاه صنعت شریف و بیشتر محور مباحث مربوط به قران است برگذار کرده ام..و سالها هم در دانشکده فنی دانشگاه تهران دانشکده برق که در محل امیر اباد است همان دانشکده ای که من خودم در ان دانشجوی لیسانس بودم این جلسات برپا شده است. انجا سوال ها و بحث هایی تحت عنوان روانکاوی و فرهنگ داشتند که هیچ ارتباطی بطور مستقیم به مسائل دینی دست کم پیدا نمیکرد.بیشتر استفاده از روانکاوی برای نقد فرهنگی بود. 3. این مجموعه جلسات باعث شده است که کم کم روال خاصی در جلساتی که میگذارم شکل بگیرد.بعنوان مثال جلسات ضبط و آپلود میشوند بنابراین اگر کسی جلسه ای را نتواند شرکت کند یا غالبا اینطور است که خیلی از افراد اصلا در این جلسات شرکت نمیکنند فقط فایل ضبط شده را دانلود میکنند.به همین خاطر اینکار را انجام میدهیم.در این جلسات هم قراراست این کار انجام شود یعنی فضای اینترنتی که احتمالا همان فضایی که بحثهای قبلی در ان آپلود شده است در همان جا این جلسات آپلود میشود. 4. معمولا میلینگ لیستی بوجود میاید از ادمهایی که دوست دارند در جریان جلسات قرار بگیرند برای اینکه گاهی ممکن است جلسات تشکیل نشوند باید راهی برای برقراری ارتباط داشته باشیم که اعلام کنیم جلسات تشکیل میشود یا نمیشود؟!! .این جلسات ساعت شروع و پایانشان خیلی منظم نیست یعنی گاهی، تا چند جلسه ساعت 5 و نیم برگذار میشود و بعد 6 و عموما سال که جدید میشود و ساعت ها را جلو ویا عقب میکشند ساعت جلسات را هم کمی جابجا میکنیم. من خواهش کرده ام که در این دانشکده کلاسی را برای سه ساعت بگیرند که این جابجایی ها را بتوانیم انجام بدهیم.امروز این کلاس را ازساعت 5 تا 8 گرفته اند. یک میلینگ لیستی باید تشکیل بشود... یک نفر متولی می شود ...این فرد لیست را ایجاد کند...اشخاص را عضو کند تا به ان ایمیل بزنند و..در واقع مبادله ایمیل ها را مدیریت کند..چیزی که معلوم است این است که جلسات سه شنبه ها برگذار میشود ..جلساتی که من قبلا در دانشکده فنی داشته ام سه شنبه ها بوده است و یک هفته درمیان. این که این جلسات چگونه باشد یعنی هرهفته یا یک هفته درمیان..فعلا تصمیم قطعی نشده است. فکر میکنم در شروع هر هفته برگذار کنیم و اما اگه دیدم خیلی زحمت میشود میشود همان یک هفته درمیان.. 5. درمورد طول جلسات هم چقدر است فکر میکنم میانگین یک ساعت و نیم طول یک جلسه ای است که برگذار میکنم.. از میلینگ لیست معمولا این استفاده میشود که بعضی ها موضوعاتی را مطرح کنند که این یک ذره جای سوال دارد که تا حالا از میلینگ لیست هایی که داشتیم به این منظوراستفاده نکرده ایم...ولی در این مورد خاص سعی میکنیم که افرادی که جلسات را پیگیری میکنند با خود من یا بین خودشان شاید بد نباشد یک میلینگ لیست اختصاصی برای سوال و جواب و یا سایتی که بتوانند به صورت یک فوروم که در ان حرفای خودشان بزنند درست کنند..بنظر من باید جلسات شروع بشود.. پیش برود اگر که لازم بود درست میکنیم. درمورد تشکیل جلسات بگویم..همان اول گفتم که حداقل مدارک دانشگاهی من نه مربوط به فلسفه است و نه مربوط به دین است. در توجیه تصمیم خودم که مدتهاست در این فکر بوده ام و گفته بوده ام که دوست دارم چنین جلساتی داشته باشم. منتظربوده ام تا که فرصت مناسبی پیش بیاید و مکان خوبی داشته باشیم برای تشکیل جلسات..

داستانی از زندگی علامه طباطبایی

میخواهم مطلب داستان مانندی را نقل کنم و بعد بگویم که درواقع احساس من هم نسبت به تشکیل این جلسات چیزی شبیه به این است. مرحوم علامه طبابایی در زندگی نامه ای که خودشان نوشته اند ...به صورت مختصری درباره خودشان نوشته اند.. ایشان در نجف درس خواند و بعد از اتمام تحصیلات در اذربایجان و اطراف تبریز در یک باغ موروثی که داشتند ؛شروع به کشاورزی کردند..بعدها تصمیم گرفتند که به قم بروند.درواقع، در این سفر به قم، کارمهمی که انجام دادند این بود که درسهای فلسفه را در قم احیا کردند...در حوضه علمیه قم که یک حوضه تازه تاسیسی بود اصولا فقط فقه و حدیث و این جور درس ها میخواندند ایشان امدند و برای اولین بار بعد از سالها کلاس فلسفه گذاشتند . احتمالا اگر درمورد زندگی ایشان خوانده باشین یا برنامه ای از تلویزیون پخش شده باشد و دیده باشین میبینید که جنجال بزرگی اطراف کلاسهای فلسفه ایشان در قم ایجاد شد. خیلی ها مخالف بودند و مخالفت خودشان را ابراز کردند؛ نهایتا مخالفت خود را نزد اقای بروجردی که ریاست حوزه رو داشتند بردند .ایشان هم پیغام فرستادند که با جوی که بوجود امده است بهتراست که کلاس ها را تعطیل کنید.مرحوم علامه طباطبایی در ان زندگی نامه یشان مینویسند که من نامه ای به اقای بروجردی نوشتم حالا بعد از ماجرایی که خودشان شرح میدهند که در ان نامه توضیح دادند که چرا من امده ام اینجا کلاس فلسفه گذاشتم من یک جمله ای از این نامه در ذهنم است که گفتند برای اقای بروجردی توضیح دادم که چطور من به چشم خودم دیدم در اذربایجان ،باید اضافه کنم ایشان اذربایجان که بودند در ماجرای پیشه وری و استقلال اذربایجان و درواقع الحاق اذربایجان به کمونیسم و تشکیل یک جمهوری کمونیستی در اذربایجان، این واقعه رو در اذربایجان دیده بودند از نزدیک..یک جمله ای در نامه خود به اقای بروجردی نوشتند گفتند: من به چشم خودم میدیدم که چطور جوان های مسلمان با خواندن چند صفحه کتاب مثلا فرض کنید مارکسیستی یا کمونیستی از دین برمیگردند برای اینکه دین شان هیچ پایه محکمی ندارد..یعنی همینطوری مسلمان زاده هستند و مسلمان شده اند.و نه استدلالی پشت عقایدشان بوده و نه امکان این را دارند که مثلا فکر کنند اگه یک ایرادی کسی به دین مان گرفت چطور میتوانم جواب بدهم اصلا تجربه ی مواجهه با عقاید غیر دینی را نداشتند و طبعا کسانی که در اذربایجان امده بودند وتبلیغات کمونیستی میکردند در واقع عقاید خودشان را تبلیغ میکردند خیلی سریع روی این افراد تاثیر میگذاشتند. ایشان گفتند: اصلا به این دلیل من ان باغبانی وکشاورزی را رها کردم و امده ام قم که فلسفه را احیا کنم برای اینکه احساس میکنم که وارد یک دورانی شده ایم که لازم هست کسانی که مسلمان هستند یک مقدار مباحث عقلی دیده باشند و یک ذره به اصطلاح واکسیناسیون شده باشند در مقابل عقایدی که برخلاف دین یا غیر دین ابراز میشوند. فکر میکنم ایشان خیلی خوب و به موقع تشخیص دادند که یک نیاز جدیدی در جامعه ی سنتی ایران مثلا فرض کنید حدود 60 -70 سال قبل پیش امده است یعنی مجلاتی منتشر میشود ،کتاب منتشر میشود، اینها پدیده های جدیدی در ان دوران بوده است. چاپ کتاب طوری بود که در هر شهری یک چاپخانه داشتیم میتوانستند اعلامیه ،کتاب چاپ کنند ؛روزنامه ها و مجلات درمیامد...در دوران قاجار خیلی این اتفاق محدود بود کم کم بعد از دوران قاجار ما وارد یک فضایی شدیم که بالاخره کتاب و کتاب خوانی و مجله ؛ اینها روز بروز تیراژشان بالا میرفت و بیشتر درواقع به اصطلاح توده ی مردم با سواد میشدند تعلیمات عمومی اجباری میگرفتند خیلی ها باسواد بودند میتوانستند چیزهایی که منتشر میشود را بخوانند ان موقع سنتهایی هم بود که مثلا در قهوه خانه ها یا جایی از این قبیل یک نفر باسواد برای دیگران روزنامه میخواند یا متنی را قرائت میکرد.به هرحال یک فضای جدیدی ایجاد شده بود که عقاید غیرمذهبی یا ضد مذهبی در جامعه مطرح میشد و دیگر نمیشد ان طور که قبلا برخورد میکردند مثلا فرض کنید روحانیان که فقط و فقط عقاید مذهبی و دینی را ابراز میکردند و همه افراد عقاید را میپذیرفتند. جایی که سکوت و مخالف وجود ندارد شما عقیده ای را وقتی میپذیرید حالا تا چقدر با اراده ی خودتان پذیرفته اید یا تا چه حد تحقیق کردید معمولا شعار این است اصول دین را باید با تحقیق پذیرفت ولی خب عموم مردم شاید تحقیق به معنای حداقل مثلا فرض کنید علمی یا عقلی نمیکردند به هرحال این فضای جدید احتیاج به یک نوع برخورد جدید از طرف کسانی که متولی دین بودند داشت .

تغییر شرایط جامعه در 10 سال گذشته

من این داستان رو برایتان نقل کردم برای اینکه برایتان بگویم که بشدت در این 10 سال اخیراین احساس بوجود امده است و احساس درستی است که یک بار دیگر نقطه عطفی ایجاد شده است یعنی الان دیگر شما لازم نیست سواد داشته باشید یا یک کتابی را بردارید این حضور ادمها در اینترنت و فضای مجازی، دسترسی ما را به اطلاعات خیلی خیلی افزایش داده است و حتی میشود گفت که یک مقدار این اطلاعات بطور اجباری دراختیار مردم قرار میگیرد یعنی اینطوری نیست که شما اراده کنید بروید یک کتاب رو بخرید و بخوانید. فرض کنید مردم با تلفن همراهشان خبرها را میخوانند و بعد درباره اش حرف میزنند..فضای جامعه ی ما به سمتی میرود اگر شبهاتی درباره دین وجود دارد به گوش خیلی ها میرسد قبلا مردم باید کنجکاوی میکردند میرفتند یه کتاب احتمالا ضد دینی ممنوعه ای رو که ممکن بود عواقبی هم داشته باشد از زیر زمینی جایی تهیه میکردند ؛مینشستنددر یک مکان زیر زمینی هم میخواندند تا ببینند در این کتاب چه نوشته است. خیلی ها اینکا را نمیکردند..ولی الان همان کتابها اسکن شده بدون اینکه شما خواسته باشید یک نفر برایتان ارسال میکند و حالا مقاومت کردن درمقابل چیزی که بدستتان رسیده و نخواندنش ممکن است سخت تر از این باشد که تصمیم بگیرید نروید دنبال پیدا کردن یک کتاب ممنوعه..بهرحال فضای جدیدی هست فکر میکنم فوروم هایی در ان وجود دارد که خیلی حرفای ضد دینی زده میشود ،کتابهای زیادی وجود دارد که قبلا من خودم چون علاقه داشتم به زحمت بعضی از این کتابها را با قیمت های گزافی تهیه میکردم با قبول خطر اینکه ممکن است مشکلی پیش بیاید. الان شما سایتی را پیدا میکنید که همه چیزهایی که من دارم به اضافه ده برابر چیزهایی که من اصلا نمیدیدم و نمیشناختم انجا هست و با این نرم افزارهایی که همه چیز را کامل دانلود میکنند همه ی کتابها را ظرف ده دقیقه ، مثلا 200 تا کتاب دانلود کنید..و این یک اتفاق جدیدی هست که تاثیر خودش به مرور میگذارد و فکر میکنم لازم است که یک مقدار بیشتر به فکر این باشیم که این برخورد های عقلانیمان را درواقع با مسائل دین و دینداری تقویت کنیم.. من خودم دوران نوجوانیم ، دورانی گذشته که فضا اینگونه بود. بدلیل اینکه سال های اول بعد از انقلاب فضای ازاد و بازی ایجاد شد که گروه های غیردینی و ضد دینی هم حضور داشتند و بحث درباره ی درست بودن و غلط بودن دین یک موضوع همه گیر بود.معمولا بین بچه های مدرسه همه اینطور حرفا را میزدند و میشنیدند..بعد ها که فضای سیاسی بسته شد تا مدتی برگشتیم به فضای 50-60 سال قبل که یک جور ارامش تحمیلی بوجود امد. میخواهم بگویم که بستن تلگرام و فیلتر کردن بعضی سایتها، اینها دیگر کارایی ندارد.. وارد دنیایی شدیم که از بالا و از نیروی سیاسی استفاده کرد و محدودیت هایی بوجود اوردن که مردم یک چیزایی رو نشنوند..هزینه شنیدن ان حرفها بینهایت پایین امده است و فکر میکنم که مردم میشنوند و درموردش حرف میزنند و این فضایی است که میتواند خیلی خطرناک باشد به شدت نیاز به واکسیناسیون هست ..احساسم این است که مردم باید یک مقدار علاوه بر اینکه نکات مثبتی که درمورد عقاید خودشان هست را میشنوند اندکی از نقطه ضعف هایی هم که دیگران میگیرند را شنیده باشند که با شنیدن یکی دو تا شبهه کلا در عقاید خودشان شک نکنند. خوب است که وارد چنین فضایی بشویم.

شیوه دفاع عقلانی از دین در این جلسات چه چیزهایی نیست؟

میخواهم کمی در این جلسه دقیق تر توضیح بدهم، مقداری حرفای غیر بدیهی بزنم. درمورد اینکه موضوعی که میخواهیم درموردش در این جلسات بررسی کنیم و نحوه بحث کردنمان چطور است؟! درواقع میخواهیم محتوای دفاع عقلانی از دین را اندکی باز کنیم. دوتا از اولین تفکراتی که به ذهن یک نفر میرسد زمانی که چنین عنوانی را بشنود چیست؟ 1. این است که دفاع عقلانی از دین یعنی مثلا از این نوع جلساتی که شاید دیده باشید یا مثلا در دبیرستان یا جایی در کتابهای دانشگاهی .. - الان واقعا نمیدانم کتابهای دینی دبیرستان یا دانشگاه چگونه اند و یا چقدر مباحث عقلی در ان ها هست و بالاخره حتما برای دانشجوها یا دانش اموزان یک چیزایی میگوند - یک نوع برخورد به اصطلاح عقلانی با دین این است که سراغ مثلا اثبات وجود خدا میروند و برای اصول دین اصطلاحا برهانهای عقلی اقامه بکنند..کاری شبیه به کاری که متکلمان در طول تاریخ کرده اند. در سنت دینی ما کسانی که به اصطلاح حکما گفته میشدند..اثبات وجود خدا اورده اند و اثبات نبوت عامه کردند و یک سری بحثهای عقلی به این گونه را مطرح کردند..ادیان دیگر هم طبعا این نوع بحثها سابقه دارد. 2.موضوع دیگری که ممکن است با توجه به کلمه دفاع به ذهن ادم متبادر بشود..در مقابل حملاتی که به دین میشود بیاییم سعی کنیم که جوابهای معقول بدهیم..اصطلاحا رفع شبهه. یک عده یک سری نقطه ضعفهایی در مسائل و اعتقادات دینی پیدا میکنند..مثلا فرض کنید برای ما که به دین اسلام اعتقاد داریم در احکام اسلامی و در تاریخ صدر اسلام نقطه ضعف هایی پیدا می کنند و اینها را مطرح میکنند. به طور مثال چرا در فلان جنگ پیامبر اینگونه عمل کرد این کار انسانی نبوده است یا چرا این حکم در قران وجود دارد تبعیض جنسیتی در ان دیده میشود.و از این قبیل مسائل .هزار تا شبهه احتمالا میشود مطرح کرد. تعبیر دیگری از دفاع عقلانی میتواند این باشد که نشسته و شبهاتی را که مطرح است به ترتیب اهمیت یا به ترتیب سخت یا راحت بودن به جواب دادنشان مرتب کنیم بیاییم در هر جلسه درمورد یک شبهه ای بحث کنیم. سعی میکنم توضیح بدهم که چرا این دوتا ایده ی اولیه ای که ادم به ذهنش میرسد که دفاع عقلانی از دین چه میتواند باشد خیلی درست نیست و کارایی ندارد.

چه شد که برهانهای عقلی قدیمی نامعتبر شناخته شدند

اجازه بدهید توضیح بدهم درمورد مسئله ی برهانهای عقلی و اثبات مبانی دینی یا هرچیز دیگری... درمورد مفهوم اثبات و برهان عقلی میخواهم مقدماتی بگویم: درواقع بحثی که میخواهم مطرح کنم بنظر میرسد کسانی که مطالعه دارند درمورد اثباتهای وجود خدا یا سایر برهانهای عقلی که در تاریخ ادیان و تاریخ کلام بیان شده است شاید این احساس به انها سرایت کرده است که بنظرمیرسد به جایی رسیده ایم که خیلی از این اثباتها دیگر معتبر دانسته نمیشود فرض کنید الان شما با یک فیلسوف تحلیلی محترمی مثلا در دانشگاه کمبریج یکی از این اثباتهای وجود خدا را بیاورید ممکن است اشکالاتی بگیرد که این اثبات چنین ایرادی دارد. شاید دو قرن قبل اثباتها خیلی معتبر بودند. فیلسوف انگلیسی معروف به اسم هیوم یکی از اولین کسانی بود که شروع کرد درمورد بعضی از اثباتهای وجود خدا مثل برهان نظم و چیزهای دیگری شبهاتی وارد کرد..بعدا کانت که خودش فرد موحدی بود کار را به دلایلی ادامه داد.و سعی کرد نشان بدهد که نمیشود اثباتهای نظری برای وجود خدا اورد و این روال در فلسفه غرب ادامه پیدا کرد تا اینکه مثلا ادمهایی مثل راسل را دارید که صراحتا با یه فیلسوف مذهبی در یه برنامه ی جنجالی در bbc درباره اثبات وجود خدا بحث کرده است و سعی کرده که نشان بدهد اثبات خاصی که ان فیلسوف مذهبی اقای کاپلستون [۱] ارائه کرده است ایرادی دارد و از نظر منطقی به نتیجه نمیرسد. میخواهم توضیح بدهم که ماجرا چه هست و این اثباتها ایراد داشتند؟...پارادوکس این است یکسری برهان هایی وجود داشتند که تقریبا در تمام طول تاریخ همه دانشمندان غالبا که به قدیم برویم بیشتر فیلسوف بودند همه از یونان گرفته تا حکمای اسلامی و تمام دوران قبل از مثلا قرن 17-18 هم کاملا این برهانها برایشان بعنوان برهانهای معتبر شناخته میشد. در تاریخ بشر ماجرای جالبیست که اینها مردم کند ذهنی که نبودند .شما نوابغ خیلی بزرگی دارید در طول این تاریخ چند هزار ساله که همه شان به یک صورت یا بعضی از این برهان ها رو اقامه کردند، یا خودشان اگر برهان جدیدی نیاوردند برهان های قدیمی را شرح کردند و پذیرفتند که معتبر است. آیا همه اینها آدمهای خنگی بوده اند؟ به جاهایی میرسیم که بعضی از این برهان ها را علمای معتبر، معتبر نمیدانند. یک فرض این است که ادمهایی که قبلا بودند ادمهای خنگ و کند ذهنی بودند. فرض دوم این است که تمام آنها ،ادمهای مغرضی بودند. فرض سوم این است که تحت فشار دیکتاتوری کلیسا و یا ارگانهای دینی اینها میدانستند که اشکالهایی وجود داره اما نمیگفتند یا مصلحت نمیدانستند بگویند. خوب است توجیهی داشته باشیم که اگر برهان هایی که بدیهی شمرده میشدند مثلا دکارت خودش یک برهان خیلی معروفی ارائه کرد ..برهان ها ماجراهاشان خیلی قدیمی نیست تا قبل از کانت بطور مداوم برهان می اوردند واینطور هم نبود که برهانهای قبلی رو نپذیرند بلکه سعی میکردند بهتر بیانشون کنند. مثلا توی تاریخ فلسفه حکمت اسلامی شما ابن سینا رو دارین که برهان هایی که اورده کم و بیش شبیه به برهان های ارسطو هست ولی با یه فرم دیگه ای بعد میرسین به ادمی مثل ملاصدرا یه برهان دیگه ای اورده که بهش میگن برهان صدیقین که خیلی برهان فوق العاده ایه اصلا همین کلمه برهان صدیقین توی تاریخ حکمت اسلامی یه ماجرایی داره که این عبارت وجود داشته و بحث بوده که کدام یک از این برهان ها شأن این را دارد که این اسم بهشون اطلاق بشه..ملاصدرا خودش دوست داشت اسم برهانش را برهان صدقین بگذارد. اتفاقی که افتاده این است که دقت بیشتری کردن و دیده شده که ایراد هایی وجود دارد .چه بلایی سر جنبه عقلی کلام، وجود خدا و نبوت اومده؟..همه چیز را اثبات میکردند.از اول تا اخر گزاره های دینی را خیلی جاهاش را سعی میکردن برهان بیاورند.. اتفاقی که افتاده این است که اون فرض هایی که گفته شد که چجوری میشود این پارادوکس را حل کرد. جوابش این است که اتفاق واقعی که افتاده این است که مفهوم اثبات و برهان کم کم تغییر کرده.یعنی اون چیزی که در گذشته برهان حساب میشد و هدفی که داشتن کم کم به طور نامحسوسی با یه چیز دیگرعوض شد و حالا اگر به این معنای جدید اثبات ها را بخوانید ممکن است به نظر نامعتبر برسد. یعنی یک چیز جدید و مفهموم جدیدی از اثبات که ما کم کم به ان رسیده ایم..که بعضی از انها که ادم هایی مثل فرگه [۲] و راسل به صراحت بیان کرده اند توضیح میدهیم.

ورود سطح جدیدی از دقت به ریاضی و سپس به فلسفه

ما به یک مفهمومی از اثبات و برقراری و اعتبار اثبات رسیده ایم که واقعا فرق داره با اون مفهومی که ابن سینا و ارسطو بیان کرده اند . به این معنای جدید کاملا حرف درستی است که اون برهان ها اعتبار نداند. نه تنها ان برهان ها اعتبار ندارند من الان خیلی با صراحت و ساده بیان میکنم با وضوح که هیچ برهان دیگه ای هم اعتبار نخواهد داشت. اگر معنای اثبات و برهان را این بگیریم که الان در علوم دقیقه به اصطلاح مطرح میباشد. در واقع اتفاقی که افتاده این بود که شما وقتی علوم ریاضی و فیزیک در حال پیشرفت بودند توی دانش ریاضی تحولات بزرگی اتفاق افتاد و یک سطح جدیدی از دقت معرفی شد. که از یونان شروع شده بود ولی واقعا به این مقدار که در قرن نوزدهم رسیده است سابقه نداشت. من انتهای کار را توضیح میدهم که این روند تغییرات یعنی تغییر معنی اثبات از دوران قدیم تا دوران جدید بتدریج اتفاق افتاده است ولی انچه که در نهایت به ان رسیده ایم این است که ما اثبات دقیقی نداریم بغیر ازاثبات در یک دستگاه اصل موضوعی. دستگاه اصل موضوعی سه نقطه یعنی اینکه من چند تا گزاره را با دقت و به خوبی بیان میکنم به عنوان اصل موضوع. مثل هندسه اقلیدوس که دفاعی درمورد صحت ان ندارم. فقط بیان میکنم . دستگاه خودم را برپایه ی چند تا اصل موضوع بیان میکنم و بعد از قواعد منطق استفاده میکنم ببینم از گزاره هایی که به عنوان اصل موضوع پذیرفته ام چه نتیجه هایی به دست می اید. مثلا اقلیدوس پنج تا اصل برای هندسه ی اقلیدوسی بیان کرد با استفاده از اصول بیان شده با برهان های روشن و دقیق منطقی به حساب خودش، برسد به یک مجموعه گزاره های هندسی که احکامی درباره مثلث ،مخروطات و غیره از ساده ترین شکلهای هندسی تا شکل های پیشرفته و هندسه فضایی بیان می کند. اولا من اثباتی که ارائه میدهم در یک دستگاه اصل موضوعی اتفاق میافتد قبل از اینکه در مورد سه نقطه توضیح بدهم در اینجا یک چیزی کاملا مشخص است هیچکدام از گزاره هایی که ثابت میکنند در دستگاه اصل موضوعی، درباره جهان نیستند درباره این دستگاه هستند.در عالم منطقی من اگر ثابت میکنم مجموعه زوایای داخلی مثلث 180 درجه است حق ندارم بگم در جهان خارج، مجموعه زوایای داخلی مثلثها هم 180 درجه هستند. باید بگویم طبق تعریف هایی که اینجا اورده ام و گزاره هایی که پذیرفته ام در این دستگاه اقلیدوسی اینجوری است. نقطه عطفی که خیلی موضوع را در ریاضیات جلوه داد این بود که در قرن نوزدهم هندسه های غیر اقلیدوسی کشف شد. یعنی گزاره های دیگری را بعنوان اصل موضوع میتوان پذیرفت مغایر با اونیکه اقلیدوس پذیرفته بود و بعد بر اساس این گزاره ها احکام دیگری در مورد مثلث و مستطیل و ...مخروطات و همه چیز نتیجه گرفت که همان قدر که هندسه اقلیدوسی معتبر است بقیه انها هم معتبر هستند. بنابراین مثلا اگر در یک هندسه ایی ثابت کنم که مجموعه زوایای داخلی مثلث کمتر از 180 درجه است ودر هندسه دیگری ثابت کنم بیشتر از 180 درجه است و در اقلیدوسی 180 درجه است هر سه تا گزاره های درستی هستند .هر کدامشان در دستگاه خودشان درست و منطقی است.

از این به بعد، هیچ چیزی راجع به جهان خارج قابل اثبات نیست

اینکه در جهان خارج چه واقعیتی وجود دارد اصلا نمیشود در موردش صحبتی کرد. نکته اول اینه است که هیچ اثباتی خارج از دستگاه اصل موضوعی اعتبار ندارد و دستگاه اصل موضوعی هم ربط مستقیمی با جهان خارج ندارد و هر چیزی که ثابت میکنم در مورد این دستگاه ثابت کرده ام. یعنی تمام گزاره هایی که ثابت کرده ایم از این نوعند که اگر P1 تا PN درست باشد انگاه Q درست است . هیچ گزاره غیر شرطی نمیتوانیم اثبات کنیم. این فاجعه است دیگه. من درمورد جهان خارج نمیتوانم هیچ اثباتی ارائه بدهم. مگر اینکه بگم ان اصول اولیه در جهان خارج مصداق دارد و درست است که این هم خارج از حیطه ی ریاضیات یا هر علم عقلانی دیگر است. یعنی اینکه نمیتوان ثابت کرد در جهان خارج، از یک نقطه خارج از یک خط بیشتر ازیک خط نمیتوان به موازاتش رسم کرد. آزمایش انجام بدهم؟ اصلا ابهام وجود دارد که چطوری میشود درست بودن یک اصل را در عالم خارج اثبات کرد. اثبات یعنی در یک دستگاه اصل موضوعی از مقدمات به نتیجه رسیدن. مقدمات هم که توی هوا هستند، اصول موضوع شما هستند. بنابراین هیچ کدام از این هندسه ها ربط مستقیم به جهان خارج ندارند. اثبات مربوط شد به دستگاه اصل موضوعی و دستگاه اصل موضوعی هم از جهان جدا شد. همه این روندها از حول و حوش کشف هندسه های نااقلیدسی اتفاق افتاده است. کم کم ریاضیدانهایی آمدند و سعی کردند برای اینکه دقت اثباتها را بالا ببرند. ولی در حقیقت این قسمت از تاریخ ریاضیات یکی از نقاط عطف فرهنگ بشر و فلسفه است و تاثیر خیلی عمیقی در فلسفه دارد. چه فلسفه تحلیلی و چه فلسفه قاره ای به شدت تحت تاثیر علم مخصوصا ریاضی و فیزیک قرار دارد و این ماجرا یکی از مهمترین ماجراهای تاریخ فلسفه در قرنهای اخیر است. درمورد دستگاه اصل موضوعی سه نقطه یا دستگاه اصل موضوعی فرمال نهایتا به این نتیجه رسیدند که فقط و فقط که اگر بخواهیم اثباتها را با دقت بیان کنیم اصطلاحا باید دستگاه اصل موضوعمان فقط و فقط فرمال باشد. فرمال بودن یعنی اینکه همه چیز را بتوان با یک حروفی بنویسید . دستگاه اصل موضوعی فرمال یک دستگاه منطقی است که کامپیوتر هم بتواند به خوبی انسان با آن کار کند. یعنی اینکه یک سری حروف و یک سری علائم منطقی اینها را به یک کامپیوتر بدهیم و قواعد منطق هم داده شود و کامپیوتر بگوید از این مقدمات که به صورت فرمال بیان شده است چه گزاره هایی فرمال دیگری قابل اثبات است. واقعا از نظر یک ریاضیدان چنین اثباتی دقیق است. اثباتی که بخواهم شکل بکشم و حرف بزنم و توصیف کنم قابل قبول نیست. کل ریاضیات در حال حاضر اینگونه نوشته میشود یعنی از یه دستگاه اصل موضوعی شروع میشود و هرچیزی و هر گزاره ریاضی که شما میپذیرید میتوان برای ان اثبات اورد و کاملا فرمال ارائه کرد. و تاثیری که اینها در فلسفه گذاشت و ریاضی دان - فیلسوفهایی مثل راسل و فرگه علاقمند بودند که فلسفه ای با این دقت ریاضی داشته باشند و نتیجه معلوم است. ظرف 30-40 سال نتیجه این شد که هیچ چیزی نمیتوان گفت هیچ چیزی درمورد جهان خارج با این دقت که دوست داریم درمورد ریاضیات صحبت بکنیم و میتوانیم درمورد اشیای ریاضی و بعضی از مباحث فیزیکی صحبت کنیم مطلقا چیزی درباره جهان خارج نمیتوان گفت با این دقت. شعار یک فیلسوف بزرگ اوایل قرن – ویتگنشتاین [۳] - این بود که چیزی را که نمیتوان به دقت بیان کرد بیان نکنید و بنابراین نتیجه نهایی این شد که هیچ چیزی نمیتوان گفت. کلا به نظر میرسه که فلسفه به بن بست رسید با بالا بردن سطح دقتی که مورد انتظاراست. در اون مناظره، راسل فرمال بودن را کنار گذاشته ولی سطح دقتی که مورد انتظارش هست برای برهان نسبتا ساده ایی که طرف مقابلش دارد برایش بیان میکند به نظر میرسد که اصلا بحث پیش نمیرود. در اولین جمله هایی که طرف می گوید به نظر راسل دقیق نیست و اگر بخواهیم دقیق تر بیان کنیم صد سال ممکن است طول بکشد و اصلا قابل بیان کردن هم نیست در واقع چیزی که راسل سعی میکند در ان بحث توضیح دهد این است که این برهان ها دقت کافی ندارند و بنابراین اتفاقی که افتاده و فیلسوفهایی که برهان های خداشناسی را قبول ندارند اثارشان را ببینید اتفاقی که افتاده این است که استاندارد های دقت بالا رفته و برهان های قدیمی در این استانداردها نمی گنجد و حالا چه کسی باید قضاوت کنه که استانداردهای دقت رو کجا بذاریم؟ درنهایت دستگاه اصل موضوعی فرمال است که دقت واقعی را به ما میدهد و هیچ فیلسوفی نمیتواند بگوید که من دقت صد در صد نمیخواهم دقت مثلا 70% برای من کافیست. اصلا درصد یعنی چه؟ فضا طوریه که شما هر برهانی که بیان کنی قابل خدشه وارد کردن هست یعنی میتوان سطح دقت را آنقدر بالا برد که اون برهان قابل بیان نباشد. اتفاق واقعی که افتاده این است که ما در دورانی زندگی میکنیم که در بحث های اثبات و برهان دچار یک بحرانی هستیم: بحران دقت. چه چیزی دقیق است چه چیزی دقیق نیست چقدر حق دارم حرفهایی که می زنم به اصطلاح مبهم باشد. اینها بحثهای خیلی ریشه ایست. و ما به جایی رسیدیم که میشود این برهانها را از کار انداخت. یک نفر ممکن است فکر کند این توطئه ای است علیه برهانهای دینی که اینقدر سطح دقت را بالا برده اند تا آن برهانها رد شوند. ولی این طور نیست. خیلی از آدمهایی که سطح دقت را بالا بردند آدمهای متدینی بودند. یک اتفاق طبیعی بوده است. مرتبا دقت را بیشتر کردند تا به توصیفی از دقت 100% رسیدند که چنین نتایجی داشت.

این سطح دقت، بحران کل فلسفه است

در اینجا یک مشکل پیش امده ..مشکل برای دین نیست..بخاطر اینکه فقط برهان های خداشناسی نیستند که دچار مشکل شده اند. مشکل برای همه چیزاست. مشکل برای فلسفه و کشف حقیقت درباره جهان است. قرن بیستم قرنی است که همه نوع فلسفه دچار بحران حقیقت است یعنی کلا حس عمومی این است که نمیشود حقیقت را کشف کرد و بیان کرد. دوتا شاخصه فلسفه در دنیا رقیب هم هستند: 1.فلسفه تحلیلی که بیشتر در سنت به اصطلاح انگلوساکسون رشد کرده در انگلستان و امریکا و کشورهای انگلیسی زبان وجود دارد 2.یه فلسفه قاره ای داریم که بیشتر در کشورهای المان وفرانسه است ،حالا اگر فلسفه پست مدرن هم جز فلسفه قاره ای حساب کنیم این دو رقیب هم هستند. توصیفهای من بیشتر به وسواسهای دقت در فلسفه تحلیلی مربوط است. فلسفه قاره ای هم دچار بحران حقیقت هست .البته نه به این شکل که در فلسفه تحلیلی وجود دارد. چون برهان های خدا شناسی بیشتر به سمت ادعای دقت گرایش دارند حتی بعضی از انسانها ادعای اینکه برهان های خداشناسی را اصل موضوعی کرد را مطرح کردند از این جهت بحث دقت در فلسفه تحیلی برای ما مهمتر است. ما انتظارهایی داریم، از ابزارهایی که دیگر هیچ چیزی درباره جهان نمیشود گفت نه اینکه هیچ چیزی در مورد دین نمیشود گفت .اگر راسل در بحث خودش با اقای کاپلستون دنبال این است که به این نقطه برسد که ما نمیدانیم خدا وجود دارد یا نه چون نمیتوانیک اثباتی ارائه بدهیم. این عملا اگر برهان های عقلی را ملاک قرار بدهیم به همه چیز تسری پیدا میکند و ما هیچ چیز درباره جهان خارج نمیتوانیم اثبات کنیم. کلا شما نمیتوانید ثابت کنید جهان خارج وجود دارد ..شما نمیتوانید ثابت کنید که خودتان وجود دارید و هیچ چیز درباره جهان خارج را نمیتوانید ثابت کنید. باید برای ما روشن باشد که چه چیزی را داریم دقیقا بیان میکنیم. درواقع اگر شما بخواهید درمورد جهان خارج بحث های عقلانی کنید باید یک سطحی از عدم دقت را تحمل کنید .این چیزی است که در طول تاریخ فلسفه وجود داشته و دارد.

برهان های قدیمی در واقع چه بودند؟

وقتی کسی برهانی می اورد انگار اینطوری بوده که یک چیزی را شهوداٌ درک کرده و برهان برایش ابزاری است که طرف مقابل را به این شهود خودش برساند. مثلا فرض کنید من شهوداً میفهمم جهان خارج وجود دارد.قطعا نمیتوانم دلیل منطقی برای حرفم بیاورم. شاید این حسن خودم که چرا مطمئن هستم جهان خارج وجود دارد را بتوانم توی یک قالب منطقی بیان کنم. هدف شما از خواندن برهان این نیست که مثل یک ماشین چک کنید که خط به خط یک برهان چگونه دارد پیش میرود. بلکه از توضیحات باید به یک نکته برسید که اون چیزی که دیده چی میتواند باشد. اون چیزی که حس کرده، شهود کرده و ادعا میکند به یک دلیلی مطمئن است که جهان خارج وجود دارد چیست؟ بنابراین مطالعه برهان به معنای قدیمی یکجور همدلی میخواهد و دقیقا این چیزی است که در دنیای فعلی وجود ندارد. یعنی اگر من هر برهانی بیاورم هر چیزی در جهان خارج را بخواهم بطور عقلانی و منطقی اثبات کنم شما اگر بخواهید همدلانه برخورد نکنید میتوانید خرابش کنید. راه کلی این است که بگویید من دقتش را نمی فهمم. به شکل اصل موضوعی بیان کن. و گوینده نمی تواند حرفش را طوری که می خواهد بیان کند. بنابراین برهان فقط به این درد میخورد که همیشه هم اینگونه بوده که شهودهایی که ما نسبت به جهان خارج داریم را منتقل کند.همینطور که یک شعر ممکن است این کار را انجام دهد. یک برهان هم میتواند این کار را انجام دهد. بنابراین من برای بیان حقیقت میتوان از امیخته ای از بیان شاعرانه و بیان منطقی استفاده کنم یا هر چیزی که لازم دیدم..تنها کاری که انجام میدهم این است که سعی میکنم شهود خودم را، دیده های خودم را برای یک نفر دیگر وصف کنم و ابزار ان خیلی اهمیت ندارد. تمام گفته های من در مورد اینکه دفاع عقلانی از دین یعنی چه و اینکه یه نفر ممکنه فکر کنه که ما می خوایم یه کلاسی بذاریم و براهین کلامی و حکمت گذشته و حال و اینده را درموردش بحث بکنیم من این کار را نمیکنم چون فکر میکنم به این معنا نشدنیه. امیدوارم برایتان طولانی و خسته کننده نباشد...یک مرور کوتاه کردم به اینکه اثبات فلسفه و برهان عقلی و غیره معنی های جدیدی پیدا کردند که ممکن است اتفاق بدی هم نباشد و مثل این میماند که یک آرمان دقت که در فلسفه وجود داشت را تا اخرش رفتند و فهمدیند که دیگر هیچ چیزی را نمیتوان ثابت کرد. خیلی از فیلسوفهای قاره ای طرفدار همین نتیجه ای هستن که من الان گرفتم. اینکه شما در فلسفه حق دارین از هر نوع بیانی استفاده کنید. در فلسفه قاره ای شما میتوانید متونی ببینید که حالت شعر گونه دارد برای اینکه اشخاص ان چیزی را که فکر میکنند حقیقت است سعی می کند برای شما بیان کند و توضیح دهد و وسواس این را هم ندارد که گزاره بنویسد که «اگر و آنگاه...» و فکر کنه که یه بازی خیلی جالبی داره انجام میده. به این نتیجه رسیدیم که این بازی خیلی به نتایج مثبت و خوبی منتهی نمیشود. سوال: می خواستم راجع به ارتباط منطق فازی که در ریاضیات مطرح است با موضوع دقت سوال بپرسم جواب: کلا ریاضیات فازی یک جور مدل سازی عدم دقت است و این اشتباه است اگر فکر میکنید خود ریاضیات فازی دقیق نیست. ریاضیات فازی خیلی محترم و خیلی دقیق است ولی با موضوع اینکه چه جور میشود عدم دقت مثلا زبان محاوره که به معنای فرمال دقیق نیست را چگونه می شود مدل کرد. به طور کلی تلاشی است برای تسخیر حیطه هایی که خیلی نمیشود دقیق درموردش صحبت کرد و برخلاف انتظار بنیانگذارش که فکر میکرد به درد علوم انسانی خواهد خورد بیشتر به درد کار مهندسی کنترل خورد. تا حالا که علوم انسانی سراغ ریاضیات فازی نرفته اند. در کل ریاضیات فازی بحث دقیق درمورد عدم دقت است. و هدفم از این حرفها این بود که اگر در این کلاس برهانی اقامه شد اینطوری باید گوش کنید که آیا این برهان به شما شهودی برای بیان حقیقتی که سعی می کنم بیان کنم میده یا خیر؟؟ خط به خط فرمالش کنید به هیچ چیزی نمی رسید. تصور ابن سینا و غیره این بوده است که کسانی که برهانشان را میخوانند همدلانه میخوانند و فکر میکرد که یک حقیقت شهودی را به خوبی بیان میکند، خیلی خوب و فکر می کرد که هر کسی که ان را بخواند متوجه میشود. پس ما به دنبال اثبات به آن معنا در این جلسات نیستیم در عین حالی که ممکن است در کنار تمام حرفهایی که زده میشود اشاره ای هم به برهان های جدید و قدیم در مورد مسائل دینی هم بشود. کمی هم در مورد برداشت دوم صحبت کنیم. برداشت این است که جلساتی برای رفع شبهه تشکیل دهیم. من اول می گویم چه کاری نمی خواهم انجام دهم تا بعد به این برسیم که چه کاری می خواهم انجام دهم. بهتر است مقداری درمورد کلمه دین صحبت کنیم. اگر میخواهیم دفاع عقلانی از دین کنیم منظورمان از دین چیست و به برداشت کلی برسیم تا بعد درمورد مسائل رفع شبه هم بتوانیم راحتتر صحبت کنیم.

دین چیست؟

کلا وقتی درمورد دین صحبت میکنیم - خود این واژه یا مترادف هایش - به معنای عقایدی است که راه زندگی را برای شما مشخص میکند. نکته مهم این است که ما همگی یک چیزایی حتی اگر نمیتوانیم اثبات کنیم رو میدانیم - و معما اینه که ما این دانشی که نمی توانیم اثباتش کنیم را از کجا آورده ایم - مثل اینکه ما وجود داریم جهان خارج وجود دارد و یکی از چیزهایی که خیلی درمورد ان مطمئن هستیم این است که ما مدت خیلی کوتاهی در این دنیا زندگی میکنیم و مهمترین کاری که یک انسان در این زندگی باید انجام دهد این است که باید درمورد شیوه زندگی خودش تصمیم بگیرد. که چه کار میخواهد بکند یعنی اینکه راه زندگی خودشان را مشخص کنند. مثلا همه ی انسانها کنجکاو هستند که بدانند بعد از مرگ حیاتشان قطع میشود یا ادامه پیدا میکند. 2تا فرض وجود دارد: 1.اینکه بعد از مرگ حیات به معنای دیگر ادامه پیدا میکند. 2.برخی نیز میگویند تمام میشود. این دوتا فرض خیلی مغایرت دارند و خیلی در تصمیم گیری ما که چگونه میخواهیم زندگی کنیم تاثیر دارد. آیا خدایی وجود دارد و خدایی هست که ما را خلق کرده و از ما انتظارات خاصی دارد که چه جوری زندگی کنیم؟ اگر جواب مثبت باشد ما باید درموردش تحقیق کنیم و اگر نه بگویم خدا وجود ندارد یا هست و کاری به ما ندارد این خیلی ممکن است در تصمیمات انسان دخالت مستقیم نداشته باشد. نکته اصلی زندگی ما این است که ما یه مدت محدودی قرار است زندگی کنیم و فرض های مختلفی در این مورد وجود دارد آیا این زندگی تمام می شود یا نه؟ آیا خلق شدیم و از ما انتظاراتی میرود یا نمیرود؟ ادعاهای این نحله های عرفانی که انسان در طول حیات خودش می تواند به یک کمالاتی دست پیدا کند و پشت پرده جهان را ببیند و اسراری را درک کند درست است یا غلط؟ اگر درست است، اگرحرفهای عرفایی که در تمام دنیا و ادیان و فرهنگ ها وجود دارند و تقریبا حرف های مشابهی بهم زدند وبعضی حرفها در بعضی عرفانها ممکن است مشابه هم نباشد در بعضی زمینه ها درست باشد خیلی زندگی باشکوهی میشود اگر انسان بتواند چنین راهی پیدا کند و به جای فوق العاده ای که انها میگویند رسیده ایم، برسیم.

تصمیم گیری در زمان محدود بین ایده های مختلف

ما چند سال، نه خیلی زیاد وقت داریم و به نظر میرسد که خیلی هم نباید وقت بگذ اریم تصمیم بگیریم که چجوری میخواهیم زندگی کنیم چون اگرمثلا عرفا راست میگویند خیلی زود باید کارتان را شروع کنید نمیتوانید مثلا در شصت سالگی تصمیم بگیرید که راه عرفا را میخواهید انتخاب کنید یا نه. نکته ای که مدام روی ان تاکید میکنم و میگویم خیلی مهم است این است که شما هرچقدر هم طول بدهید و نفهمید که حقیقت کدام است بالاخره براساس یه چیزی دارید زندگی میکنید یا مثل ادمی زندگی میکنید که به اخرت اعتقاد دارد یا مثل ادمی که ندارد. مجبورید بالاخره دارید زندگی میکنید. نمیتوانید از دایره زندگی خارج بشوید. نمیتوانید بگویید من تا 60 سالگی از دایره زندگی می روم بیرون بعد که حقیقت رو کشف کردم برمیگردم و راه زندگیمو انتخاب میکنم. ادمهایی که درمورد وجود خدا شک دارند اگر زندگیشان را مطالعه کنید میبینید مثل کسی زندگی میکند که میداند خدا وجود ندارد یعنی به نظر میرسد که نمیترسد از اینکه بعد از مرگ بازخواست شود. شما درعمل چه به نتیجه رسیده باشید چه نرسیده باشید در باره حقایق کلی عالم، شبیه یک ادمایی زندگی میکنید که به بعضی از این حقایق باور دارند.یا زندگی مذهبی دارید یا غیر مذهبی بالاخره در زندگی از یک الگوهایی پیروی میکنید که به نظر می اید عقیده ای را پذیرفته اید. چه بخواهید چه نخواهید... اگر از راسل بپرسید که خدا وجود دارد یا نه هیچ وقت نمیگوید نه. برای اینکه نمیتواند برهانی بیاورد که بگوید نه وحرفش این است که برهان ها کار نمیکنند. بنابراین اگر در شرایط هوشیاری باشد خواهد گفت که نمیدانم. نمیگوید که نه..ولی بالاخره بر چه اساسی زندگی میکند. خلاصه اینکه اخرتی وجود دارد یا نه؟ مورد بازخواست قرار میگیرد یا نه؟ بالاخره یکی از این اتفاقات برایش خواهد افتاد. اینکه نمیداند مثل این است که من بگویم نمیدانم خدایی هست یا نه ولی مثل ادمی زندگی می کنم که می داند که خدا هست. یا میتوانم مثل آدمی زندگی کنم که می داند که خدا نیست یا کاری به خدا ندارد و الزامی نمی بیند که چیزهایی که خدا گفته را رعایت کند. ما وقت کمی داریم برای انتخاب راهی برای زندگی، بنابراین مجبوریم عقایدی را بپذیریم و بر اساس ان زندگی کنیم. مهم این است که اگر حتی عقیده ای را نپذیرید هم زندگیتان از بیرون مثل کسی است که یکی از عقاید را پذیرفته. زندگی بدون عقیده نداریم. نمی توانید یک زندگی شانسی داشته باشید. یک روز صبح مثل خدا پرستها رفتار کنید و روز بعد جور دیگر. ادمها بالاخره طبق سبک زندگی و عقایدی زندگی میکنند و غالبا کسانی که به نتیجه نمیرسند که خدا وجود دارد یا نه شبیه کسانی زندگی میکنند که فکر می کنند خدا وجود ندارد و انگار به این موضوع رسیده اند. نتیجه ای که از حرف خودم میگیرم این است که نیاز داریم به یک چیزهایی اعتقاد داشته باشیم و نیاز داریم که تا جایی که امکان دارد اعتقاداتمون موجه باشد. بیشتر از این که دنبال این باشیم که مجموعه چیزهایی را یکی یکی ثابت کنیم، کاری که عملا در زندگی انجام میدهیم و به نظر میرسه معقول هم هست اینه که از بین انواع عقاید ابراز شده یکی را انتخاب می کنیم. مثلا انتخاب میکنید که دیندار باشید یا غیردیندار و اگر نتیجه گرفتید که دیندار باشید از بین ادیان یکی را انتخاب میکنید. حسنش این است که این ادیان بعضی هاشون قدمت چند هزار ساله دارند و روال هایی برای زندگی شما مشخص میکنند نکته اینه که ما می خواهیم به حقایقی درمورد جهان، نه فقط از سر کنجکاوی، دست پیدا کنیم که بتوانیم بر اساس ان زندگی خودمان را نظم بدهیم. میخواهیم ببینیم الگوی کمال چیه و به یک کمالی برسیم. از بحثهای نظری بالاخره می خوایم به یه به نتایج عملی برسیم. صرف کنجکاوی مثل کنجکاوی درمورد هندسه های اقلیدوسی و نااقلیدسی نیست که چه این درست باشد چه نادرست به زندگی خصوصی من خیلی ارتباط پیدا نمیکند.

افکار مختلف در فضای رقابتی

نتیجه مهم این است که نوع دفاع عقلانی از دین این نیست که من میخواهم مبانی یکی از ادیان یا عقاید موجود را ثابت کنم. یه مجموعه ای از عقاید در یک فضای رقابتی بیان شده. معناش این نیست که من می خوام درستی یکی از این عقاید رو بیان کنم. اگر من به دین اسلام اعتقاد پیدا کردم چیزی که لازم و کافی است این است که من بتوانم دفاع کنم که بین حرفهای موجود این حرف بهتری است. مثلا از این دفاع کنم که ادیان نسبت به غیر ادیان معقول تر و موجه ترند و بین ادیان اسلام از بقیه بهتره. این را نشان بدهم کافیست. لازم نیست که یکی از روش های زندگی را بطور دقیق، اثباتی برایش بیاورم. اگر دلیل بیاورم که اعتقاد به خدا و نبوت و اخرت اعتقاد معقولی است و بعد هم بین دینها این دین از بقیه بهتر است. دیدگاه اثبات عقلی مثل این است که من از نقطه صفر شروع کرده و میخواهم همه چیز را از نو و از اول بسازم ولی واقعیتی که در زندگی ما اتفاق میافتد این است که ما بین عقاید مختلف که رقیب هم هستند می خواهیم یکی را انتخاب کنیم. فضای بحث عقلانی وقتی هدف چنین چیزی هست خیلی فرق میکند با اینکه از هیچ، بخواهیم مجموعه عقایدی بسازیم که غیر ممکن است. برای یک انسان با این زندگی کوتاه ممکن نیست بتواند مجموعه عقایدی بسازد. حداقل برای شروع باید یک پکیجی را بپذیرید و بعد درمورد اینکه آیا انتخاب درستی کرده یا نه رفتار عاقلانه ای پیش بگیرد. همیشه احتمال خطا وجود دارد برای همین باید یک راه برای اینکه دیدگاه نظری من قابل بازبینی باشد باز بگذارم. این طور نباشد که بگویم من یک هفته فکر می کنم و انتخاب می کنم و بعد چشم و گوشم را می بندم و همان راهی را که انتخاب کرده ام می روم. صد بار هم که سرم به سنگ بخورد و نابود بشوم حاضر نیستم که برگردم و ببینم درست انتخاب کردم یا نه. در طول زندگی انسان باید به خودش این مجال را بدهد که بتواند اشتباه خود را بپذیرد و راه های دیگر را تجربه کند. حتی بعضی از اصولی که پذیرفته ممکن است دارای مشکل عملی و نظری باشد و به خودش اجازه فکر کردن بدهد و نترسد از اینکه برگردد و بعضی از دیدگاه هایش را اصلاح کند. چیزی که نهایتا به ان میرسیم این است که ما در یک فضای رقابتی باید انتخاب کنیم: اینکه خدا هست یا نیست؟اخرت هست یا نیست؟ نبوت وجود دارد یا نه؟ فضای علم چگونه است؟ انگار فضا، فضای شروع کردن از صفر و ساختن همه چیز نیست. نظریه های علمی در فیزیک چگونه در کنار هم دارن زندگی میکنند. مثلا یک فیزیکدان چگونه تصمیم میگیرد که باید به کدام نظریه فیزیکی معتقد باشد. الان عموما فیزیکدانان به نظریه مکانیک کوانتوم معتقدند و به نظریه نسبیت عام انیشتین هم معتقدند. شاید شنیده باشید که این دو باهم سازگار نیستند یعنی مشکلی پیش اومده به مدت 70-80 سال که تئوری quantum gravity نداریم. از نظر علمی یعنی نمیتوانیم این دو را باهم تلفیق کنیم و در یک نظریه جامع بسازیم و دنبال یک نظریه جدید هستند به نام Theory of Everything که بتوانند جاذبه را در مکانیک کوانتوم توضیح دهند. تمام این نظریات اشکالاتی دارند. نظریه مکانیک کوانتوم مشکلاتی دارند و نظریه نسبیت عام هم مشکل دارد. حداقل اینکه این دوتا با هم تلفیق نمیشوند یعنی مشکل دارند. اگر رای بگیریم بین فیزیکدانان که نظریه مکانیک کوانتوم و نسبیت عام یکی باید قربانی شود کدام را انتخاب میکنند؟ فکر کنم برای قربانی شدن نظریه نسبیت عام رای می اورد. فیزیکدانان به نظریه مکانیک کوانتوم وابستگی بیشتری دارند ولی فعلا به این حس دست پیدا کرده اند که میتوان این دو را باهم سازگار کرد. کسی که به مکانیک کوانتوم معتقد است میداند که مشکلاتی دارد. مشکل فلسفی وحتی مشکل محاسباتی هم دارد. چه جوری میشود که معتقد است و اعتقاد دارد آیا ادم متعصبی است؟ زمانی همشون به مکانیک نیوتونی اعتقاد داشتند حالا تقریبا همه به مکانیک کوانتومی اعتقاد دارند. دلیل خیلی ساده ای وجود دارد. دلیل این است که تئوری رقیبی وجود ندارد. مکانیک کوانتوم تئوری بسیار قدرتمندی است و پدیده های بسیار زیادی را با دقت فوق العاده و غیر قابل تصور میتواند توجیه کند. مثلا بار الکتریکی الکترون را تا 15 رقم اعشار با مکانیک کوانتوم میتوان محاسبه کرد و درست بدست میاید. یعنی چیزی که بدست میاوریم و ازمایشها باهم کاملا تطبیق پیدا میکند. اولا. شواهد زیادی در درست بودنش هست. ثانیا. اگر کسی بگوید که مکانیک کوانتوم غلط است، اینجا این انتگرال بینهایت می شود و نباید بشود، یا پارادوکس گربه شرودینگر تکلیفش چه می شود. فیزیکدانها می گویند باشه مکانیک کوانتوم غلط است اما شما مکانیک غیر کوانتومی دارید که از فردا بشود با آن زندگی کرد؟ ما داریم با همین فیزیک کوانتوم کارهای زیادی انجام می دهیم، لیزر درست می کنیم... چطور شد که فیزیکدانهایی که عاشق مکانیک نیوتنی بودند آن را کنار گذاشتند؟ اولا تناقضهای بزرگی بوجود آمد که مکانیک نیوتنی نمی توانست حل کند. ولی با این وجود آن را کنار نگذاشتند. بعد یک نظریه ای مثل نظریه نسبیت آمد آن تناقضها را حل کرد و همه چیزهایی که مکانیک نیوتنی بدست آورد هم بدست آورد. مکانیک کوانتومی همین طور. باید یک نظریه باشد که تمام تناقضات را حل کند و تمام چیز هایی که با نظریه قبلی به دست می امد به دست بیاورد و ضعف ها را جبران کند. من اگر بر اساس یک دین زندگی کنم ولو اینکه مشکلاتی هم در ان وجود داشته باشد تا اینکه نتوانم عقاید بهتری ارائه و جایگزین کنم احمقانه است که این عقاید را کنار بگذارم. معقول نیست کنار گذاشتن نظریه ایی که داریم باهاش زندگی میکنیم و به نتایج خوبی هم رسیده ایم. من اگر حتی مطمئن باشم که مکانیک کوانتوم غلط است و به عنوان فیزیکدان تا جایگزین پیدا نکنم نمیتوانم ان را کنار بگذارم. چون در حال حاضر یک تقریبی از حقیقت است.بنابراین من تا جایی که جایگزین ندارم مجبورم از مکانیک کوانتوم استفاده کنم.و عقیده خودم را در مورد همچین نظریه ایی از دست نمیدهم. اگر یک فیزیکدان کتابی بنویسد در رد مکانیک کوانتوم، فیزیکدانها به خاطر حرفهای او هیچوقت مکانیک کوانتوم را کنار نمی گذارند. اکثرشون هم این مشکلات را شنیده اند و می دانند. ولی چون جایگزینی ارائه نمی شود معقول نیست که نظریه ای که با آن زندگی می کنیم و به نتایج خوبی هم تا حالا رسیده ایم را کنار بگذاریم. من حتی اگر مطمئن باشم که مکانیک کوانتوم غلط هست تا جایگزین پیدا نکنم آن را کنار نمی گذارم. بالاخره مکانیک کوانتومی تقریبی از حقیقت است. بالاخره یه جاهایی تا 15 رقم اعشار داره جواب میده. بنابراین اینجا یک نکته خیلی خیلی مهم است که شبهات و مشکلات فقط وقتی ارزش شنیدن دارند که جایگزین بتوانند ارائه کنند. مثلا اگر یک مسیحی درمورد دین اسلام بیاید شبهه وارد کند از نظر عقلانی قابل قبول است چون دارد یک جایگزین (دین مسیحیت) ارائه میکند ولی اگر کسی که به هیچ چیزی اعتقاد ندارد و هیچ حرف روشنی در مورد چگونگی بوجود آمدن دنیا ندارد به اثبات های وجود خداوند خدشه وارد کند غیر قابل قبول است.

برای دست برداشتن از یک تئوری باید جایگزین بهتر داشت

تئوری وجود خدا یک نظریه فلسفی است که توجیه میکند که جهان هستی چگونه اغاز شده است. من فقط در صورتی حرفهای کسی که ایرادهای این تئوری را بیان می کند برایم جدی می شود که بعد از رد این تئوری بگوید جهان چطوری بوجود آمده است. شما هیچ مکتب بی خدایی یا آتئیستی نمیبینید که حرف درستی درمورد بوجود امدن جهان هستی بگوید. بحثی برای ما قابل فکر کردن است که در مورد نظریه ایی که داریم حرف جدیدی بیان کند و بتواند رقابت کند. در اینجا چند نکته بسیار مهم وجود دارد. اول اینکه: کسی که شبهه وارد میکند اول باید یک فرم جلویش گذاشته شود و بتواند بیان کند که به چه چیزی عقیده دارد. درخلا نمیشود شبهه وارد کرد. مثلا اگر یک نفر مسیحی است و به موضوع تعدد زوجات ایراد وارد می کند باید مبانی فکری خودش کاملا مشخص باشد. نمی شود صرفا ایراد گرفت. ممکن است استراتژی یک نفر این باشد که هرکس چیزی گفت ایراد بگیرد. به نظر می رسد خیلی هم آدم معتبری است که از حرف هر کسی ایرادی می گیرد. کسی که فقط حرف منفی میزند و ایراد میگیرد اصلا نباید به حرفهاش توجه کرد. آدمهایی که دربحث ما وارد می شوند کسانی هستند که دنبال حقیقت هستند. اگر ایراد می گیرند برای این است که بگویند این عقیده غلط است و آن یکی درست است. دقیقا همانطور که من از یک فیزیکدان انتظار دارم. یک وقت، ایراد درون گروهی است. مثل این است که یک مسلمان در صحبت با مسلمان دیگر در مورد یک ایه از قران ایراد میگیرد. هر دو مسلمانند. این شبیه به این است که دو فیزیکدان معتقد به مکانیک کوانتوم با هم صحبت می کنند که فلان آزمایش با مکانیک کوانتوم تضادی دارد یا نه. بعد هم می روند همان فرمولها را دوباره می نویسند چون چیز جایگزینی پیدا نشده. فقط یک ایراد پیدا شده. اعتقاد داشتن به نظریه ای که ایرادهایی دارد، نامعقول نیست. نباید انتظار داشته باشید که زمانی برسد که شما هیچ ایرادی به اسلام به عنوان عقیده پذیرفته شده شما نداشته باشید و اگر به اینجا نرسید بر اساسش عمل نکنید. بگید من فقط وقتی زندگیم را بر اساس یک عقیده ای میسازم که هیچ ایرادی به ان وارد نشده باشد و کاملا همه چیز ان درست باشد. این اصلا شدنی نیست. مثل این میماند که شما بگویید من وقتی شروع به زندگی میکنم که حقیقت را کامل کشف کرده باشم. این جایی است که شما نهایتا قرار است به آن برسید نه اینکه از اینجا شروع کنید. بنابراین در یک فضای رقابتی یک تعداد نظریه هایی که تعدادی نکات مثبت و تعدادی نکات منفی در ان ها وجود دارد با هم رقابت میکنند و شما سعی میکنید که نظریه ای را بپذیرید که بیشترین نکات مثبت و کمترین نکات منفی در ان وجود دارد. نه اینکه هیچ نکته منفی نداشته باشد. نه اینکه بتوانید اصولش را اثبات کنید. ما در یک فضای رقابتی باید یک انتخاب موجه انجام دهیم نه میخواهیم چیزی اثبات کنیم و نه می خواهیم به یک عقیده بدون شبهه برسیم و نه حاضریم با ادمهایی بازی کنیم که نظریه ای برای ارائه کردن ندارند. متاسفانه فضای بحثهای فلسفی و عقلانی الان پر از آدمهایی است که چیز مثبتی نمی گویند. نه فقط بحثهای دینی بلکه کل فضای فلسفه این طور است که یه عده انگار درکمین هستند که یه نفر حرفی بزند و آنها در رد حرفهاش مقاله ای بنویسند. آدمهای درجه یک آنهایی هستند که حرف مثبتی برای گفتن داشته باشند. نکته مهم این است که شبهه هایی که به مسائل دینی وارد میشود مهم است که از طرف ادم هایی باشد که حرفهای مثبتی هم بزنند و تا حد ممکن از درگیری با کسی که هیچ حرف مثبتی ندارد برای گفتن پرهیز کنیم. مثلا اگر یک مسیحی بیاید درمورد اسلام یک ایراد بگیرد شما هم میتوانید در عین اینکه از خودتان دفاع می کنید متقابلا ایرادی هم از دین اون بگیرید. به اصطلاح می توان با او جدل کرد. امکاناتی برای دفاع از خودتان دارید. می تونید دفاع نکنید و یک حمله موثر انجام دهید قوی تر از حمله ای که او به شما کرده است. مثلا یک مسیحی به تعدد زوجات در دین اسلام یا ازدواجهای پیامبر ایراد بگیرد شما میتوانید کتاب مقدس خودش را جلویش باز کنید و برایش بگویید ابراهیم تعدد زوجات دارد. داوود همین طور. به جز حضرت مسیح خیلی از پیامبران بنی اسرائیل تعدد زوجات داشته اند. من هنوز جوابش را نداده ام فقط تو چون به این کتاب معتقدی حق نداری به من ایراد بگیری چون به خودت هم وارد است. آدمهایی که هیچ حرف مثبتی نمی زنند را نباید به بازی راه داد. چون بازی را خراب می کنند. این بازی خیلی جدی است. ما می خواهیم برای زندگی خودمان عقیده ای انتخاب کنیم و بر اساسش زندگی کنیم. خیلی ها این را نمیخواهند. واقعیت دردناک این است که کلا بشر دوست ندارد به چیزی عقیده داشته باشد. کلمه عربی عقیده هم به معنای چیزی است که انگار پای آدم بسته می شود. بشر به یک معنای منفی ازادی خواه است و دوست دارد هر کاری دلش میخواهد بکند. عقیده جلوی ان را میگیرد و اگر ازاد بگذاریم آدمها رو، دوست دارند تمام عقاید را خراب کنند. این طور نیست که اگر دین رو کنار بگذارند، سبک زندگی محدود کننده دیگری رو می پذیرند بلکه دنیا به سمتی پیش میرود که سعی میکنند ادیان مختلف را کنار بگذارند و عموما تبدیل بشوند به انسانهایی که به اصطلاح خودشان ازادانه زندگی میکنند. چون هیچ عقیده ای ندارند هرکاری دلشان می خواهد می کنند. ذاتا این تمایل در بشر وجود دارد. این جور آدمها رو نباید بازی داد. ما ادمهای جدی هستیم، حاضر هستیم عقیده ای را برای زندگی انتخاب کنیم و محدودیتهاش رو هم بپذیریم. حتی اگر لازم شد جان خودمان را هم در راه این عقیده بدهیم. با آدمهایی که نمی خواهند این طور زندگی کنند نباید وارد بحث شد. اگر کسی می گوید این ایراد دارد من ازش می پرسم به نظرت چی درسته؟ مثلا یکی می گه تعدد زوجات غلطه، من می پرسم چی درسته؟ به جاش به چی اعتقاد داری؟ اصلا ازدواج خوبه؟ اگر گفت در این موردی که ایرادی می گیرم ایده ال به نظر من اینه. حالا می شه باهاش وارد بحث شد. مثل اینکه شما قویترین بوکسور دنیا هستید ولی حاضرید در مسابقه ایی شرکت کنید که شما در ان هیچ مشتی نزنید فقط بگذارید رقیب مشت بزند و شما دفاع کنید. هر ناظری که این مسابقه را ببیند اینگونه فکر میکند که شخص مقابل بوکسور قویی است که همه اش در حال حمله است و شما دارید از خودتان دفاع میکنید. آدم متدینی که جلسه می گذارد اجازه می دهد شبهه ها مطرح شوند و بعد یکی یکی می خواهد دفاع کند نهایتا من اگر جلسه را گوش کنم فکر می کنم چه دین ضعیفی است که اینهمه ایراد به آن وارد کرده اند. بالاخره یکی از آن شبهه ها را ممکن است شما فکر کنید که وارد بوده است. ایده آل این است که درمورد هرچیزی که ایراد میگیرد چیزی برای بیان کردن هم داشته باشد. غیر از اینکه بحث حالت رقابتی داشته باشد عاقلانه نیست . در نهایت جمع بندی این است که ما یک کار عملی انجام میدهیم. من می خواهم به این نتیجه برسیم که دین به معنای اسلام انتخاب معقولی است، به عنوان عقیده ای که راه زندگی را بر اساس ان پایه گذاری و طی میکنیم. بنابراین نه دنبال این هستم که بیایم اصول دین را ثابت کنم و نه اینکه شبهات را یکی یکی رفع کنیم. بلکه درواقع شما موجه بودن عقایدتان را مثل یک نظریه علمی به اندازه کافی نکات مثبت درموردش ببینید تا به اندازه کافی به این حس برسید که نکات منفی زیادی ندارد و مخصوصا در قضاوت و رقابت با بقیه عقاید احساس کنید که برتری دارید. بنابراین این جلسات شامل نکات مثبت درمورد اسلام می شود ودفاع از اینکه اعتقاد به خدا معقول تراست از عدم اعتقاد به خدا و پشتیبانی عقلی بیشتری وجود دارد. دفاع کنم از این که راهی که اسلام در بعضی از زمینه ها ارائه میکند راه خوبی است و خودم را محدود به نقطه ضعف هایی که در مورد اسلام گفته شده است نمیکنم. نمی آیم در جلسه ای که برای دفاع از اسلام هست از مثلا تعدد زوجات شروع کنم. چون به هر حال درفضای فکری جامعه تعدد زوجات موضوع مشکوکی است. خیلی هم که خوب دفاع کنم راه رو برای عقیده مند شدن شما باز نمی کنم. نهایتش اگر شما قبلا عقیده داشته اید و این موضوع خیلی اذیتتان می کرده یه خورده کمتر اذیتتون کنه. اگر بخوایم حرفهای مثبت نزنیم، جلسات خوبی نخواهد شد. مثلا اگر بخوام در مورد تعدد زوجات صحبت کنم اول ایده های کلی روابط زن و مرد در اسلام رو که خیلی چیز خوبیه می گم و بعد می گم که چرا تعدد زوجات پذیرفته شده. نه اینکه فقط اون جایی که به نظر نقطه ضعف می رسه رو مطرح کنم. فضای کلی جلسه این است. نه اثباتی است و نه رفع شبه. میخواهیم تلفیقی از تمام این کارها انجام دهیم.

مراجع

  1. فردریک کاپلستون فیلسوف، تاریخ‌نگار فلسفی و کشیش یسوعی اهل بریتانیا بود. https://fa.wikipedia.org/wiki/فردریک_کاپلستون
  2. فریدریش لودویگ گوتلوب فرگه ریاضی‌دان، منطق‌دان، و فیلسوف برجستهٔ آلمانی در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی است. https://fa.wikipedia.org/wiki/گوتلوب_فرگه
  3. لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی قرن بیستم که باب‌های زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود. https://fa.wikipedia.org/wiki/لودویگ_ویتگنشتاین