سورهٔ مریم - جلسهٔ ۱

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

توضیح در مورد موضوع جلسات جدید و خصوصیات کلی سوره‌ی مریم

در ایمیل به همه اعلام شده که بحث‌های جدید درباره سوره مریم خواهد بود. میخواهم قدری در مورد علت این موضوع صحبت کنم. واقعیت این است که میخواستم راجع به سوره احزاب صحبت کنم ولی نشد! در سوره‌ی احزاب آنقدر خطوط قرمز کلفت و پررنگ وجود دارد که صحبت در مورد این سوره ممکن نشد. اما سوره مریم چنین خطوطی ندارد. در ضمن شاید بد نباشد بعد از سوره نور که صحبت درباره‌اش اینقدر مشکل بود، به خودم استراحتی بدهم تا راحتتر صحبت کنم. علاوه براین فرم سوره مریم، فرم جدیدی است و این حسن را دارد که بحث‌های تکراری مطرح نخواهد شد. برعکس سوره‌ی نور، سوره مریم فاقد هرنوع احکامیست. سوره مریم، نور و احزاب بلاخره باهم ارتباطاتی دارند. مثلا یک ارتباط سوره نور با مریم مکمل بودنشان برای یکدیگر است. در سوره نور تمرکز به شدت بر خانواده بود و بچه‌ها تقریبا حذف شده بودند (بجز در جایی که پشت در دیده میشدند!). اما در سوره مریم مساله تولد کودک موضوع اصلی است

این سوره جزو سوره‌هایی محسوب میشود که چند داستان پشت هم نقل شده است. در سوره مریم سه داستان به طور مشخص مطرح می‌‌شود. سوره‌های انبیا و قصص هم همینطورند. مهمترین نکته اینکه فضای این سوره عرفانیست. نمیتوانید درباره‌‌ی این سوره صحبت کنید و به یک سری از مباحث عرفانی نپردازید. شخصا از اصطلاح عرفان خوشم نمی‌ آید چرا که وقتی میگویید عرفان، مثل این است که دین یک چیز و عرفان چیز دیگرست. اما در حقیقت دین و عرفان جدا نیستند. بنابراین فضای این سوره از صحبتهای منطقی و بین الاذهانی دور است و باید به خاطر بسپاریم هرچقدر هم صحبتهای منطقی بکنیم، نتوانسته ایم تمام ظرافت و زیبایی اثر گذار سوره را بیان کنیم.

و نکته‌ی آخر اینکه شخصا از لحاظ عاطفی به این سوره خیلی علاقمندم. حس میکنم هر وقت حال آدم بد میشود این سوره میتواند بهبود بخش باشد. جالب است که در این مدت که صحبت در مورد این سوره تصویب شد، از ایمیل‌ها و ابراز علاقه‌ها فهمیدم برای بقیه هم همینطور است. گویا چون این سوره در مورد انسانهای خیلی خوب و مثبت صحبت می‌کند به گونه ای آرامش بخش است. البته قرائت معروف عبدالباسط هم در این زیبایی این سوره بی تاثیر نیست!!!

معرفی کتاب فصوص الحکم

خوشبختانه وقتی قصد مطرح کردن یک سری بحثهای عرفانی را کردم، ترجمه فصوص الحکم را پیدا کردم. این کتاب قطعا مهمترین کتاب عرفانی ماست. و اثر مهمی در این داشت که تصمیم گرفتم درباره سوره مریم بحث بکنم. این کتاب 27 فصل دارد. نویسنده‌ی کتاب محی الدین عربی است که مهمترین عارف تاریخ اسلامی محسوب می‌شود و همه جای دنیا، عرفان اسلامی را با نام او یعنی ابن عربی می‌شناسند. جهان بینی خاص ابن عربی روی عرفای بعد او و حتی در عارفان مسیحی اثر گذار بوده است. فصل اول کتاب درباره حضرت آدم و عنوانش فصل حکمت الهی در کلمه آدم است. فصل دوم شیس، بعد نوح، بعد ادریس و... است. این 27 فصل به 27 پیامبر مربوطند و دیدگاه ابن عربی به آنان همانگونه است که در قرآن آمده و هر کدام کلمه ای از حکمت الهی نامیده شده اند. ایده‌های جالبی در این کتاب هست. بعد از دیدن ترجمه‌ی کتاب رسما اعلام کردم که میخواهم درباره‌ی سوره‌ی مریم صحبت کنم. ولی بعد از خرید کتاب متوجه شدم که 10 فصل بیشتر ترجمه نشده و فصل یحیی، عیسی، مریم و زکریا هیچکدام ترجمه نشده اند. مترجم معتقد بوده است که خواندن همین ده فصل، جهان بینی ابن عربی را می‌رساند. به نظرم نمی‌آید که قصد ادامه یافتن ترجمه در آینده وجودداشته باشد.در ضمن ناشر هم کارنامه است. بنابراین امکان اینکه شما بتوانید از متن فارسی استفاده کنید، وجود ندارد. از میان پیامبرانی که در سوره مریم ذکر شده اند، فقط فصل حضرت ابراهیم در این ترجمه هست. البته من صحبتهایم را همانطور که میخواستم ادامه میدهم اما دیگر شماها دسترسی به منبع فارسی ندارید.

به یک نکته اشاره کنم. چرا این کتاب ترجمه نمی‌شود؟ یک عده که کلا با این کتاب و ابن عربی مشکل دارند. مثلا مرکز نشر دانشگاهی کتابی چاپ کرده به نام تلویس ابلیس، که درباره‌ی ابن عربیست. این عده کتاب و عقاید ابن عربی خصوصا وحدت وجود به آن شکلی که ابن عربی مطرح میکند را کفر آمیز میدانند. گروه دیگر آنهایند که ابن عربی را قبول دارند. اما آنها نیز همگی متفق القول هستند که این کتاب اگر دست کسی بیفتد که با مقدمات عرفان آشنا نیست و استاد ندارد، قطعا گمراه کننده خواهد بود و فرد را به یک وحدت وجود و جبرگرایی افراطی می‌کشاند. به همین سبب آنها نیز چندان میل ندارند کتاب ترجمه شده و در اختیار همگان قرار گیرد. من در اینجا قصد شرح دادن جهان بینی ابن عربی را ندارم بلکه میخواهم بعضی مطالب را که در مورد پیامبران میگوید مطرح کنم.

وجود احساسات عمیق در سوره

به آیات اول سوره و مناجات زکریا دقت کنید. شاید بتوان گفت در قرآن مناجات خاصی محسوب می‌شود. کمتر جایی در قرآن پیامبری به این شکل با خدا صحبت میکند. کلا ابهامی در اذهان هست و در جلسات قبل هم در کلاس مطرح شد. اینکه بر خلاف ادبیات عارفانه ما که رابطه انسان و خدا عاشقانه و صمیمانه است، آنچه در قرآن وجود دارد رابطه‌ی عبودی و اطاعتیست. من فکر میکنم هر جا ذکر از پیامبری هست اگر دقت کنید شور عاشقانه را می‌بینید. به نظرم در این صحبت زکریا بیشترین چیزی که وجود دارد صمیمیت خیلی زیاد است. زکریا بعد از اینکه تصمیم به دعا کردن میگیرد، خشک و خالی از خدا درخواست خود را نمی‌خواهد. حرفهایی میزند که انسان به یک دوست صمیمی می‌زند و با او درد و دل میکند. به نظر می‌آید این صحبتها می‌توانست مطرح نشود و درخواست زکریا همان اول گفته شود. ببینید چگونه حالت او را توصیف می‌کند. خیلی آهسته صحبت می‌کند. بعد می‌گوید که پروردگارا استخوانهایم سست شده و موهایم سفید شده. خدایا اینکه تا به حال این درخواست را نکرده ام از روی بی توجهی به دعا نبوده است. و بعد دلایلش را میگوید برای اینکه میخواهد این دعا را بکند. خدایا من از کسانی که پس از من می‌آیند نگرانم. زن منهم نازاست. همه‌‌ی این صحبتها مقدمه‌ی درخواست زکریاست. و بعد فرزندی طلب میکند که از آل خود و آل یعقوب ارث ببرد. و خدایا این بچه را مورد رضایت خودت قرار بده. می‌بینید که سوره پر از احساسات است. به نظرم خواندن این قسمت قرآن برای قبل از دعا کردن بسیار خوبست. این رابطه که زکریا با خدا دارد رابطه‌‌ی خشن و خشک یک پادشاه با بنده اش نیست. این رابطه پر از عواطف است. یک پادشاه خشن سریع می‌گوید: خوب حاشیه نرو، بگو چه می‌خواهی؟ بنابراین مناجات کردن لزوما این نیست که چیزی بخواهید. می‌تواند درد ودل باشد و پر از عواطف. یک نکته که از لحن زکریا بر می‌آید اینست که وی آنقدر دور از خودخواهی زندگی کرده که حال سخت است برایش و انگار خجالت میکشد از خداوند چیزی برای خود طلب کند. چرا که یک انسان خوب هر خیری را هم بخواهد، برای همه میخواهد. برای همین به نظر می‌رسد که برای مطرح کردن این دعا دلیل می‌آورد. این حالت خاص برای من خیلی جالب است. یعنی همه‌ی آدمها اینگونه نیستند که تا به مشکل برخوردند از خدا سراغ بگیرند. انسان‌هایی هم هستند که عمری زندگی می‌کنند اما احساس خاصی نسبت به خودشان ندارند و از خودخواهی به طور مطلق دورند. بنابراین باز تکرار می‌کنم که صحبتهای منطقی نمی‌تواند احساسات عمیق موجود در سوره را برساند. ? دعا یا مناجات چگونه منشا اثر می‌شود؟ - با دعا و مناجات، انگار خود انسان این استعداد را پیدا میکند که صاحب چیزی شود. در جهان بینی ابن عربی در این باره بحثهایی هست. وی اعتقاد دارد دعا چند جور است. یک مدل اصلا به کلام در نمی‌آید. مثلا حسی خاص در شما باشد. یا از آن بالاتر صرف وجود استعداد در شما خودش نوعی دعاست. حتی شاید شما خبر نداشته باشید. مثلا در همین سوره مریم بر عکس زکریا برای بچه‌دار شدن دعا نمیکند اما در وجودش این نیاز هست. حتی همین هست شدن موجودات. مولانا میگوید ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته‌ی ما میشنود. بنابراین عقیده‌ی ابن عربی این است که خداوند چیزی را جز به دعای مخلوق نمی‌دهد.

روال کلی سوره مریم

امروز سعی میکنم روال کلی سوره را بگویم و در جلسات بعد با دقت بیشتر به سوره می‌پردازیم. در شروع سوره اجزا کاملا مشخصند. داستان با مناجات زکریا و تولد یحیی شروع میشود. قطعه‌ی دوم داستان مریم و تولد عیسی است. بعد گفته می‌شود که این عیسی بن مریم، کلام حقی است که در آن تردید دارند. از این آیه تا حدود هفت آیه بعد را می‌توان ادامه‌ی داستان عیسی محسوب کرد اما دقت کنید که سجع سوره در این هفت آیه شکسته میشود. در قرآن اینگونه قسمتها را زیاد می‌بینید که گویا مکثی در روند سوره ایجاد می‌کنند. می‌توان این قسمت را مثل قطعه‌ای جدا دید. مضمون آیات این است که: این عیسی است و برای خدا شایسته نیست که فرزندی داشته باشد. خدا وقتی چیزی را بخواهد می‌گوید که باش و آن موجود می‌شود. بعد به سراغ داستان گروههایی که اختلاف پیدا کردند و حرفای دیگری زدند می‌رود. وای بر آنها از آن روز. و میگوید به آنها گوشزد کن که روزی می‌آید که قضاوت انجام شده باشد و آنها در غفلت باشند و ایمان نیاورده باشند. ما کره زمین و آنچه در آن هست را ارث می‌‌بریم و همه‌ی شما به سمت ما بازمیگردید. بعد از این، داستان ابراهیم و مکالمه‌ی او با پدرش را مطرح می‌کند. مکالمه‌ای که در نهایت احترام انجام میشود اما در عین حال ابراهیم سخنانی می‌گوید که برای پدرش سنگین تمام می‌شود. پدرش هم او را تهدید به سنگسار میکند. ابراهیم هم از خانوادش به طور کامل فاصله گرفته و از آنچه میپرستند دوری میکند و زندگی پیامبرانه‌اش شروع میشود. نکته اینکه حضرت ابراهیم واقعا نماینده و خلیفه‌ی خدا در زمین است. کارهایی را به امر خدا در زمین انجام می‌دهد.

خوب حالا همینطور که جلو میرویم سعی کنیم ارتباط قطعات را هم بفهمیم دو داستان اول تولد دو پیامبر است که هم دوره‌ی هم زندگی کرده‌اند. در مورد نحوه تولد و ظاهر شدن دو انسان در زمین صحبت می‌کند. و البته که این نحوه‌ی بیان با روایت علمی‌ای که در مورد تولد وجود دارد زمین تا آسمان متفاوت است. مثلا در دو داستان این دو انسان از ابتدا اسم و نام دارند. حضرت عیسی که اصلا انگار از قبل وجود داشته و فقط در اینجا ظاهر می‌شود. انگار اینجا حالت خیلی اکستریم دو نوع تولد مطرح می‌شود. در اولی انگار زکریاست که باعث تولد میشود و نقش همسرش فرعی به نظر می‌آید. در حالی که در داستان دوم، یک زن بدون وساطت هیچ مردی فرزندی را به دنیا می‌آورد و هیچ خواستی هم از سوی او برای بچه دار شدن وجود ندارد. گویا این دو داستان نقش پدر و مادر را در تولد فرزند مطرح می‌کنند. توجه کنید که دو داستان نقش پدر مادر را به حالت اکستریم نشان داده اند تا شفاف باشد و اگر به حالت عادی نشان داده می‌شد اینقدر شفاف نبود. من میل دارم این آیاتی که از لحاظ سجع متفاوت با بقیه‌ی سوره است را وسط سوره فرض کنم. بنابراین اگر سوره قبل از این قسمت تمام میشد میتوانستیم بگوییم سوره مریم درباره‌ی نحوه‌ی تولد و نقش پدر و مادر در این امر است. بعد از این قسمت وسط، وقتی که سجع سوره دوباره به روال عادی برمی‌گردد، داستان ابراهیم مطرح می‌شود. داستان ابراهیم نحوه تولد نیست ولی داستان یک پدر و پسر است. در ضمن بعد از ترک خانواده، به ابراهیم اسحاق و یعقوب داده می‌شود. گویا این عمل ابراهیم مقدمات تولد فرزندانش بوده است.

در ادامه داستان اسماعیل هست که اهلش را به نماز تشویق می‌کرد. در این بین چیزی هست که باعث می‌شود محتوای سوره را فقط متمرکز بر رابطه‌ی فرزند و پدر و مادر ندانیم. و آن داستان موسی است. بعد از ذکر داستان موسی به پیامبران دیگری هم اشاره می‌کند و بعد ذکر پیامبران تمام می‌شود. گفته می‌شود که موسی را یاد کن که مخلص و پیامبر بود. و اینکه او را به خودمان نزدیک کردیم (شاید منظور از این نزدیک کردن صحبتهایی باشد که در سوره‌ی طه آمده. گویا آنقدر حالت وحی در آنجا شدید بوده که خداوند چند سوال روزمره و عادی از موسی می‌پرسد تا کمی حال او را بهتر کند. سوالهای جالبی اند. مثلا اینکه با عصایت چه میکنی موسی؟ خلاصه اینکه دیالوگ عجیبی است). اما بعد سخن از هارون می‌شود و اینکه هارون جانشین موسی شد. خوب زکریا هم به دنبال جانشین خواستن بود که از خدا طلب فرزند کرد. مریم هم گرچه خودش چیزی نخواست اما عیسی ادامه‌ی سلسله‌ی پیامبران بود. پس می‌توان محتوای کلی سوره را ادامه یافتن نسل و ادامه یافتن معنویتی در انسان‌ها از طریق یک فرزند یا یک جانشین دانست

بعد از این داستان کوتاه، آیه‌ای می‌آید که این محتوا را تایید می‌کند. می‌گوید: اینها کسانی هستند که خدا از میان پیامبران بهشان نعمت داد و از ذریه‌ی آدم و ابراهیم هستند. ادامه‌ی آیه هم به جریان جانشینی انبیا و نه لزوما فرزندان اشاره می‌کند. البته زودتر هم می‌توان این محتوا را فهمید چرا که وقتی می‌گوید وهبنا له اسحاق و یعقوب، یعقوب مستقیما فرزند ابراهیم نیست. همانطور که هارون نیز در سلسله‌ی موسی قرار می‌گیرد. بعد از این هم آیاتی می‌آید که آنچه از سوره می‌فهمیم را تایید می‌کند. می‌گوید بعد از اینها جانشینانی آمدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند و به زودی به مجازات می‌رسند مگر کسانی از آنها که توبه کنند. پس از این به سراغ جنت میرود. سپس دو آیه‌ی عجیب از قول ملائکه و بعد دو آیه از قول پیامبران که انگار ارتباطش به قبل و بعد چندان مشخص نیست و بعد از این ادعای انسان‌ها در مورد اینکه شک به حیات مجدد در قیامت دارند و سپس صحنه‌هایی از روز محشر. روزی که تکلیف انسان‌ها در حال روشن شدن است. و نهایتا سوره به این ادعا که عیسی پسر خداست ختم می‌شود. به نظر می‌آید تعدادی حرفها و سخن‌های بی اساس انسان‌ها گفته شد ولی این یکی از همه بدتر است. آنقدر بد که گویا آسمان و زمین شکاف برمی‌دارند. بعد سوره با آیاتی که جنبه‌ی بشارت دارند ادامه پیدا میکند. به اقوامی اشاره می‌شود که قبلا بوده‌اند و حالا هیچ خبر و صدایی ازشان نیست. گویا سوره اختصاص دارد به اینکه سلسله‌ی انبیا و نحوه‌ی جانشینیشان را مطرح کند و بعد این جانشینی تعمیم پیدا می‌کند به همه‌ی آدمها و اینکه آدمهای بدی بعدها جانشین آ‌ن‌ها شدند. به این شکل که نگاه کنیم سوره به دو قسمت تقسیم می‌شود. یکی داستان پیامبران که جانشین هم می‌شوند و یکی ادعاهای کذب انسان‌ها در این دنیا و بلایی که بر سرشان خواهد آمد. انگار افرادی بوده‌اند که در همان کشتی نوح حضور داشته‌اند ولی جانشینان خوبی نبوده‌اند و از شهوات پیروی کردند و نهایتا به ادعاهای غلطی رسیدند.

آنچه مهم است درک ارتباط این دو محتواست. به نظر می‌آید کافی نیست که بگوییم سنت قرآن اینست که از آخرت یاد کند و چون صحبت از آدمهای خوب به میان آمده لازم بوده از آدمهای بد هم سخن گفته شود تا انذار و تبشیر در کنار هم باشند. لازم است که بفهمیم چگونه سوره وارد مساله قیامت شد و پس از مطرح شدن داستان پیامبران چگونه نوبت به انذار رسید. در ضمن در قرآن از جهنم هر بار به گونه‌ای خاص یاد می‌شود. مثلا در اینجا حشر بیشتر توصیف می‌شود. کلا هر جا صحبت از بهشت و جهنم می‌شود باید بفهمیم این نوع توصیف خاص چرا در این سوره آمده و صرف اینکه بگوییم سنت بوده کافی نیست

خوب حالا واقعا چه ارتباطی بین این قسمت با قسمت قبل هست؟ در قسمت اول نحوه‌ی ظهور انسان‌ها در دنیا را دیدید. پس این ادعا که بعد از مرگ دوباره زنده و ظاهر می‌شویم برای شما واضح می‌شود. گویا شما در سوره جریان آمدن انسان‌ها به زمین، جانشین شدنشان به جای یکدیگر و مردنشان را می‌بینید. گویا انسان‌ها مدتی ظاهر می‌شوند و بعد غائب. پس با این پیش ذهنیت، ظهور دوباره شان اتفاق عجیبی نیست. اگر شما به این جریان دقت کنید برایتان خیلی واضح و ساده می‌شود که این جریان یکبار دیگر تکرار شود. تازه دفعه‌ی اول مقدماتی هم نبوده اما دفعه‌ی دوم هست. تولد در واقع ظهور از هیچ است و قیامت ادامه‌ی طبیعی این جریان است. اگر قسمتهای اول سوره را خوب بفهمید، این قسمت را هم خوب درک میکنید. پس مقدماتی شامل چگونگی تولد و توالی نسل بشر، نشان می‌دهند که مردن و سپس زنده شدن دوباره چقدر ساده است. بجز این ارتباط، در قسمتی که از لحاظ سجع با بقیه سوره تفاوت داشت، سخن از این است که ما زمین و هر که روی آن است را به ارث می‌بریم. انگار قیامت به نحوی به ارث بردن زمین مربوط است

شما در فهم این سوره باید به جایی برسید که درک کنید چرا از این ادعاهای پوچ، نزدیک است که آسمان و زمین ترک بردارند. و اینکه چرا این افراد مستحق عذاب هستند. یعنی قرار است شما در یک نیمه از سوره، نکاتی را خوب بفهمید. این نکات خیلی هم ساده بوده و مکرر اتفاق میفتند و به همین سبب ما به آنها توجه نداریم مانند تولد. و بعد از درک این نیمه، ادعاهای افراد را بشنوید و بفهمید که چرا غلط هستند و چرا گویندگان آن‌ها مستحق عذابند. قرار است در پایان سوره، شما به درک جدیدی از دنیا و قیامت برسید

خوب این هم از مقدمه. از جلسه‌ی بعد، قسمت قسمت با جزئیات مطرح می‌کنم

پایان