سورهٔ مریم - جلسهٔ ۱۵

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

میخواهم در یک جلسه ی یک ساعته، توضیح دهم چه اتفاقی تا به حال و از جلسات بعد قرار است بیفتد.

تاریخچه ی جلسات فعلی!

فکر میکنم اوایل این جلسات با نیت داشتن یک سری جلسات دینی برگزار شد. مکانی برای بحث در مورد اشکالاتی که در ذهنمان هست. نتیجه آن موقع اصلاً خوب نبود! یعنی به نظر من سؤالاتی مطرح میشد که اصلاً جای بحث نداشت. بحثهایی مانند شیعه و سنی که به نظر من مسائل خیلی مهمتری از این‌ها وجود داشت. به این ترتیب یک مدت جلسات تعطیل شد و بعد با یک شکل جدید آغازشان کردیم. به نظرم تنها سؤال خوبی که آن موقع مطرح شد این بود که قرآن به چه درد میخورد؟ یعنی چه که معجزه است ولی وقتی میخوانیمش چندان جالب به نظر نمیرسد؟ کلاً به نظرم جلسات رفع اشکال خوب نیست و بهتر است رفع اشکال به صورت شخصی باشد. تجربه ی شخصی من این است که انسان‌ها بر اساس تجارب شخصیشان، قسمتهایی از دین برایشان سخت و پیچیده میشود. مثلاً کسی که از جنگ متنفر است اشکالش این می‌شود که چرا اسلام حرف از دعوت به صلح کامل نمیزند؟ (جالب اینجاست که در زمان پیغمبر مشکل اصلی اعراب این بود که این چه خدا و پیغمبری اند که به ما اجازه ی جنگ نمیدهند؟!) اگر قبول داشته باشید که اسلام دین متعادلیست، خواهید پذیرفت که هر انسانی که به گونه‌ای نامتعادل باشد با این دین مشکل پیدا خواهد کرد. با هر کدام از این انسان‌ها باید به یک شکل خاص صحبت کرد تا به تعادل نزدیک شوند.


از آنجایی که احساسم این بود که دیدگاههای خاصی در مورد ارزش علم و علمی بودن وجوددارد که باعث می‌شود وقتی با قرآن برخورد میکنیم قضاوتهای نادرست بکنیم و خصوصا با توجه به جو این دانشکده (شاید اگر این جلسات در دانشکده هنرهای زیبا برگزار میشد بیشتر در مورد ارزش علم و منطق گرایی صحبت میکردم!)، من با فراق بال شروع به صحبت در مورد علوم قرآنی کردم. (خاطرتان باشد وقتی جلسات شروع شد تصورم این بود که تا چند ماه دیگر از ایران خواهم رفت ولی بعد این ماجرا یک سال عقب افتاد). صحبت از این کردیم که زبان قرآن چیست و واژه‌ها را چطور میتوان شناخت. بیسی برای صحبتهای آینده در مورد قرآن. جایی هم در مورد ریتم و زیبایی شناسی قرآن صحبت کردم و بعد حس کردم که این‌ها علاقه های خودم است و انگار بحث خیلی دارد تخصصی میشود. بعد صحبت در مورد داستان یوسف را شروع کردیم که بینهایت استقبال شد و یک دوره ی کامل به داستان یوسف اختصاص پیدا کرد. البته قطعاً در تمام جلسات هم علاقه ی خودم دخیل بوده است.


کلاً میتوانم بگویم ایده ی مشخص در همه ی این دوره ها این بوده که یک‌جور دقتی در قرآن نشانتان بدهم و قانع شوید که چیزهایی در قرآن هست و اگر نمیفهمیم مشکل از ماست. داستان یوسف برای نشان دادن این نکات ظریف خیلی خوب بود و به نظرم بهترین جلسات از آغاز تا به حال جلسات یوسف بوده است. برعکس سوره ی یوسف که رضایتم از آنچه گفته‌ام زیاد است، در مورد سوره ی نور واقعاً حسم این است که خیلی ناقص گفته ام.


بعد دوباره به تعطیلی خورد و کار بیسیکی که بعد از آن شروع کردیم شروع داستان آفرینش بود. قصدم از گفتن آن این بود که مقدمه برای صحبت از حج را فراهم بکنم اما بعد صحبت از سوره ی نور پیش آمد. موقعیت خوبی پیش آمد برای صحبت از روش کار روی سوره و اینکه تمها چگونه در سوره می‌آیند و می‌روند و چگونه سوره در پایان جمع میشود.


بعد از آن، موضوع را با پرسش از شما انتخاب کردیم که سوره ی مریم شد. یک گزینه هم سوره ی احزاب بود که خوشحالم مطرح نشد چرا که از لحاظ محتوا بسیار شبیه سوره نور میشد. میدانستم که صحبت از سوره ی مریم ما را به ایده‌های عرفانی خواهد کشید و اصلاً ایده ی مشخصی نداشتم که چه چیزهایی را میخواهم بگویم و چند جلسه خواهد شد.

موضوع جلسات آینده!

تصمیم گرفتم بحث درباره ی مسیحیت گسترش پیدا کند ولی از سویی تا وقتی اسم بحث سوره ی مریم هست، آدم مقید می‌شود به سوره. بخشهایی از سوره مریم، مرور سریعی از تاریخ ادیان و برخی پیامبران است. واقعیت این است که قصد نداشتنم این قسمتها را اینقدر گسترش دهم و به مسیحیت و حتی شاید یهودیت برسم. یک راه این بود که اعلام کنم در همان فضای بحثهای قرآنی بمانیم و بگوییم که میخواهیم به مسیحیت بپردازیم. اما ترجیح میدهم اول محض احترام به مسیحیت و اینکه 2000 سال است که در این زمینه کار میکنند و به نتایجی رسیده اند، اول عقاید آن‌ها را بگویم. تمرکز آن‌ها هم بیش از هر چیز روی تاریخی است که برایشان اتفاق افتاده. نمیتوانید مسیحیت و یهودیت را بشناسید در حالی که تاریخ آنچه برایشان رخ داده را ندانید. حتی اگر بخواهیم بدانیم قرآن در مورد مسیحیت چه گفته، خوب است ابتدا ببینیم عقاید کلاسیک خودشان چیست. اینگونه نیست که هیچ نداشته باشند. فوقش این است که عقاید منحرف شده‌ای داشته باشند اما به هر حال چیزی هست دیگر! در ضمن بلاخره کسی هم هست که حرفهای درستی زده باشد در میان مسیحیان. کشفیات باستان شناسی هم چیزهای مهمی را پیدا کرده است. حدود شصت سال قبل، 52 کتاب به طور یک‌جا در کشفیات باستان شناسی پیدا شد. در میان آن‌ها انجیلهایی هستند که اشتراکاتشان با انجیلهای فعلی مسیحیت کم است. انجیل توماس یکی از آنهاست که به نظر میاید الان بین مسیحیان خصوصا قشر روشنفکرشان، علاقه ی خاصی به آن پیدا شده است. از نظر باستان شناسی به نظر میاید که این انجیل قدیمیترین انجیل است. میتوانید در اینترنت آنرا جستجو کنید. اگر این کتاب را هم نخوانده باشید، کتاب رمز داوینچی را که دیده اید! هنگام نوشته شدن این کتاب غوغایی در میان مسیحیان ایجاد شد و کتاب بسیار پر فروش شد. کشف این انجیلهای تازه در این کتاب آورده شده است.


احساس شخصی من این است که صرفا با خواندن قرآن راحت نیست شما به درک عمیقی از شخصیت مسیح و اتفاقی که در دنیا با تولدش افتاده برسید. مسیحیان به معنای واقعی جهان را به دو قسمت تقسیم میکنند: قبل میلاد مسیح و بعد آن. به نظرم با شروع کردن با عقاید مسیحیت(حتی آن قسمت تحریف شده) و بعد خواندن قرآن به چیزهای خوبی میرسیم. میخواهم که شناخت عمیق و دقیقی از مسیحیت پیدا کنیم و این من را ترغیب میکند که جلسات را جدا از سوره ی مریم برگزار کنم. برای همین هم بود که پیشنهاد کردم برویم به مکانی جدید. چرا که با زدن اطلاعیه ی جدید برای جلسات مسیحیت، آدمهای جدیدی هم می‌آیند و دیگر فقط بحث مسیحیت می‌شود و بعد از اتمام این صحبتها، برمیگردیم به جای قبلیمان.


دیگر بیس حرفهای من لزوماً قرآنی نخواهد بود. روال کارم این است حداقل دو جلسه مطلقاً از طرف مسیحیان صحبت خواهم کرد حتی اگر به این قیمت باشد که شما مسیحی شوید. در ظاهر امر وقتی ما با مسیحیت برخورد میکنیم به نظر می‌آید بی سر و ته ترین دین دنیاست. اینکه از زمان حضرت آدم همه ی بشر گناهکارند و خدا پسر خودش را میفرستد تا کشته شود و گناه بشر به این شکل پاک شود. سخت است که این صحبتها را بشنویم و برایمان عجیب و نامعقول نباشد. مسیحیان هم مشهورند به اینکه ما با عقل کاری نداریم و با عشق باید ایمان داشت. حال چگونه است که این همه آدم که فقط عوام هم نیستند و کلی دانشمند وفیلسوف در میانشان هست مسیحی هستند؟ شاید نکته این است که ما خوب حرفشان را نمیفهمیم. شاید طبق دیدگاه دینی خودمان انتظار خاصی از دین داریم و وقتی به دین آن‌ها نگاه میکنیم به نظرمان چرندیات می آید! جالب این است که آن‌ها هم حس میکنند که چیز قابل تفکری در اسلام نیست. مسیحیان هم تمایل چندانی به اسلام ندارند. فکر میکنم اگر عمیق بفهمیم مسیحیت چه میگوید، اینرا هم درک خواهیم کرد که چرا آن‌ها دید جالبی به اسلام ندارند و حتی تمایلی به مطالعه درباره ی این دین هم ندارند. چرا که همان فکت های اولیه‌ای که می‌بینند برایشان کافی است ! به نظر می‌آید یک اختلاف ریشه‌ای در انتظاری که از دین داریم بینمان هست.


بنابراین موقتاً هدف اصلیم این است که تا حد ممکن تشریح کنم مسیحیت چه میگوید نه آنکه فقط به قسمتهایی بپردازم که به درک قرآن در آینده میکند. فکر میکنم بیش از آنچه تصور میکنید آشنایی با مسیحیت مهم است و امیدوارم بعداً شما هم به این نتیجه برسید. در کتاب‌های تاریخ ادیان یا دین شناسی تطبیقی، همیشه این نکته را میگویند که کسی نمیتواند دینش را خوب بشناسد مگر اینکه ادیان دیگر را شناخته باشد. یعنی تفاوتهای ادیان مختلف را فهمیده باشد. مثلاً اصطلاح خدای شخصی یعنی چه؟ در ادیان ابراهیمی میتوان نشست و با خدا صبحت و درد دل کرد. اما مثلاً در ادیان بودایی اینگونه نیست. مسیحیت بیش از بقیه روی شخصی بودن خدا تأکید دارد و به معنی واقعی کلمه، با انسانی صحبت میکنند که ذاتاً خداست. در یونان هم میبینید که خداها یکجور آدمهای غول پیکرند که روابط انسانی هم با یکدیگر دارند. در ادیان توحیدی اما، این معنا ندارد.


یک کاری که در قرآن انجام می‌شود و به نظر من جزو قسمتهای معجزه آسای قرآن است این است که مثلاً در سوره ی تین، واژه ی زیتون آمده و شما هیچ از آن نمیفهمید مگر همان ماجرایی که درباره ی زیتون در سوره ی نور آمده است. بعد میگوید و طور سینین. شما با شنیدن این عبارت، باید تمام ماجرای حضرت موسی در ذهنتان تداعی شود. سوره ی تین ظاهراً سه چهار خط است اما هم به آن عشقی که در سوره ی نور هست اشاره کرده و هم ماجرای حضرت موسی و همینطور ماجرای آفرینش. یعنی بعضی جاها در قرآن واقعاً اینگونه است که یک کلمه میگوید و شما باید تمام داستان و احساسات عمیق مربوط به آنرا در ذهنتان بیاورید. الان در سوره ی مریم، مشکل این است که دو جمله از موسی و سایر پیامبران میگوید و خوب آدم باید بفهمد کل داستان چه بوده و چرا اینجا به آن اشاره شده. اگر انسان داستان موسی را خوب بفهمد، خواهد فهمید که چرا اینقدر در قرآن بهش اشاره شده و تقریباً تمام زندگی‌اش بغیر از مردن، آورده شده است.


خلاصه اینکه فکر کردم میتوانیم کمی در مورد ادیان صحبت کنیم و احساسم این است که طیف وسیعتری از قرآن را بپوشانیم. سوره ی مریم را هم از دست نمیدهیم. در‌واقع بحث این می‌شود که درباره ی مفهوم نبوت و دین در قرآن صحبت کنیم. اینگونه بهتر است تا اینکه تظاهر کنیم هنوز داریم راجع به سوره ی مریم صحبت میکنیم و دست و پای خودمان را ببیندیم. پس فعلاً میگذاریمش کنار و در عین حال دائم برگردیم و آنرا ببینیم. ولی دیگر مقید نباشیم که ظرف چند جلسه دیگر سوره مریم تمام شود.

پایان