سورهٔ مریم - جلسهٔ ۲

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

نگاه کلی به هر متن

باز تکرار می‌کنم که این شیوه‌ا‌ی که تم کلی داستان را می‌گوییم، کلی است و قابل تعمیم به حوزه‌های دیگر است. مثلا هر فیلم یا داستانی که می‌بینید یا می‌خوانید سعی کنید در حداقل جملات، مفهوم کلی را برسانید. مثلا اگر بخواهیم فیلم گاو داریوش مهرجویی را به این صورت کلی و خلاصه بگوییم، باید گفت داستان در مورد مردی روستایی است که از مردن گاوش آنقدر غمگین می‌شود که در نهایت خود را گاو تصور می‌کند و تلاش بقیه برای نجاتش فایده نمی‌بخشد و مرد در پایان می‌میرد. یعنی ابتدا دور بایستید و تم‌های اصلی را بگویید و بعد به جزئیات بپردازید. فهمیدن یک متن مثل ساختن یک تئوری است. یعنی جمله‌ها و آیات مثل فکت‌ها هستند و شما سعی در ساختن تئوری‌ای دارید که این فکت‌ها را در آن توجیه کنید. و بعد از دادن تئوری باید بتوانید بگویید که این جزئیات در داستان با چه قصدی در داستان آمده‌اند. البته وقتی دور می‌ایستید، این خطر هست که خیلی چیزها را از دست بدهید. یعنی این شیوه‌ی بیان، آن احساس واقعی که موقع خواندن متن به انسان دست می‌دهد را خیلی منتقل نمی‌کند. مثلا اگر فیلمی مستند را اینگونه تعریف کنید چیزی از آن نمی‌ماند. شبکه‌ی چهار، چهارشنبه شب‌ها فیلم‌های مستند خوبی پخش می‌کند. مثلا یکی در مورد خبرنگار‌های جنگ بود. اگر در توضیح کلی تم داستان بگویید یک خبرنگار است که عکس می‌گیرد آنچه فیلم می‌خواهد بگوید را اصلا خوب بیان نکرده‌اید. اما این از دور ایستادن در خیلی موارد فایده دارد. حتی خواندن شعر

خلاصه‌ی آنچه در جلسه‌ی قبل گفته شد

خلاصه می‌گویم که دفعه‌‌ی قبل چه تم کلی‌ای در داستان پیدا کردیم. در قسمت اول مردی را می‌بینید که از خدا ذریه می‌خواهد و خداوند به او فرزندی می‌دهد. در مرحله دوم زنی را می‌بینیم که خداوند رسولی به سوی او می‌فرستد و فرزندی به او عطا می‌شود. در داستان اول یک مرد پررنگ است و در داستان دوم یک زن. بعد قسمت میانی‌ای هست. بعد مباحثه‌ی پدر و پسری را می‌بینیم که پسر، پدر را از پیروی شیطان نهی می‌کند و بعد آن‌ها را ترک می‌کند و خداوند پسر و نوه‌اش را به او عطا می‌کند. بعد داستان موسی ذکر می‌شود که برادرش به عنوان جانشینش منصوب می‌شود. کم‌کم تم کلی از حالت تولد در می‌آید. بعد هم اشاره به اسماعیل، ادریس، آدم، نوح و... می‌شود که گویا اینها همه جانشین یکدیگر شده‌اند. در این نیمه‌ی اول حس جانیشینی انسان‌ها وجود دارد. انسان‌هایی محو می‌شوند و دیگرانی جانشین آن‌ها. سیری از آمد و رفت انسان‌ها نشان داده ‌می‌شود. در نیمه‌ی اول این آمد و رفت به انسان‌های خوب اختصاص دارد اما در نیمه‌ی بعد از کسانی که جانشینان بدی بودند یاد می‌شود. آن‌ها هم در این جریان می‌آیند و می‌روند اما گویا متوجه این حالت خود نیستند و باور نمی‌کنند که دوباره محشور می‌شوند. از همان اول داستان، این تم کلی ذکر می‌‌شود که انسان‌ها وجود دارند، بعد در دنیا ظاهر می‌شوند و بعد دوباره ناپدید و در جای دیگری محشور می‌شوند. در دو داستان اول که در مورد تولد هست هم اشاره به این تم هست. در قسمت بعد که جانشینان ناخلف و ادعاهای چرندشان را می‌گوید مرتب تذکر به قیامت و خصوصا حشر وجود دارد. مثلا اولین ادعای این افراد اینست که اگر ما بمیریم چگونه دوباره زنده می‌شویم و جواب این است که قبل از تولد هم شما هیچ نبودید و یکبار این اتفاق، یعنی ظهور شما افتاده است و اشاره‌ایست به آنچه در ابتدای سوره ذکر شد. این خلاصه‌ای بود از آنچه دفعه‌ی قبل گفتم. فقط به عنوان یک تم کلی در سوره و بدون هیچ اشاره‌ی جزئی‌ای

تم تاریخی سوره‌ی مریم

حالا این جلسه را شروع می‌کنم. همانطور که گفتم تا به حال خیلی خیلی دور ایستادیم. این داستان مثل یک فیلم مستند است و از وقایع تاریخی هم سخن می‌گوید. بنابراین لازم است که از نزدیکتر هم به سوره نگاه کنیم. احساس می‌کنم کسی هم اگر بار اول سوره را بخواند این قسمت‌ها اول، در ذهنش خواهد آمد. اگر یادتان باشد سوره‌ی نور دو تم اساسی داشت. یک تم احکام در مورد تشکیل خانواده و روابط زن و مرد بود و تم دیگر اجتماعی بود و تاثیر این احکام را در جامعه میگفت. آنجا دو تم جایگزین یکدیگر می‌شدند. مثل تم‌های موسیقی. مثلا آنجا که بحث" افک" بود دو تم با یکدیگر تلفیق شده بودند


خوب از نزدیکتر نگاه میکنیم. آن مردی که فرزند می‌خواهد زکریاست. آن زن مریم است. آن فرزندان یحیی و عیسی هستند. اینها مهمترین انسان‌های دنیا هستند! گاهی می‌بینیم خود قرآن داستانی را ذکر می‌کند و نام عناصر داستان را نمی‌برد. یا داستان شهری را ذکر می‌کند اما نام آنرا نمی‌برد. گویا خود، از شما می‌خواهد دورتر بایستید و داستان را بشنوید. اما در اینجا نه تنها اسامی ذکر شده‌اند بلکه روی آن‌ها تاکید هم شده است. می‌گوید" واذکر فی الکتاب مریم...". باید دید که ویژگی تاریخی این انسان‌ها چیست. قصوص الحکم هم که آورده‌ام اینجا به درد می‌خورد که شما ببینید این انسان‌ها چه کسانی هستند. این کتاب سعی می‌کند خیلی عمیق شخصیت افراد را توضیح دهد. داستان مریم هم در قسمت مربوط به عیسی است


در آغاز داستان، زکریا را نگران ادامه یافتن آل یعقوب که همان بنی اسرائیل هستند، می‌بینید ( اسرائیل لقب یعقوب است). از زمان ابراهیم تا زکریا پیامبرانی جانشین یکدیگر شده‌اند که در این سوره هم به آنان اشاره می‌‌شود. شجره نبوت به زکریا رسیده است و زکریا وارثی ندارد. خطر قطع سلسله‌ی نبوت بنی اسرائیل وجود دارد. بنابراین نگرانی زکریا شخصی نیست. اطرافش را هم نگاه می‌کند و کسی را نمی‌یابد که ولایت و نبوت را به او بدهد. مریم را می‌بیند که بسیار پیشرفته و خوب است ولی او هم که نمی‌تواند نبوت را تحویل بگیرد. او می‌داند که این درخت قرار نیست در اینجا پایان بپذیرد. پس مشکل او یک مشکل تاریخی بزرگ است. چرا واضح است که هنوز قرار نیست این سلسله پایان یابد؟ چرا که همه می‌دانند مسیحی قرار است از این خاندان بیاید ولی هنوز مسیح هم که نیامده است! پس زکریا نبوت را به که بدهد. پیر شده و همسرش هم که نازاست! پس ماجرای تاریخی بسیار خاصی در اینجا وجود دارد: ختم نبوت. شما می‌بینید با وجود اینکه یحیی متولد می‌‌شود اما بلاخره این شجره پایان می‌یابد. یحیی کشته می‌‌شود و عیسی هم همسری اختیار نمی‌کند. بنابراین دوره‌ی فترتی در شجره‌‌‌‌ی نبوت آغاز می‌‌شود. پس دوره‌ی خاصی در تاریخ است. گویا زکریا نگران همین فترت است. همه منتظر مسیح و قرآن هستند. همه از اول تاریخ می‌دانند که مسیح و قرآنی می‌آیند. در داستان آدم گفتم که انگار کل بشر خلق شده تا قرآن نازل شود. دو اتفاق مهم در تاریخ باید می‌افتاده است. در این دو اتفاق تکوین و تشریع هر دو باید به اوج خود برسند. اوج تکوین مسیح و اوج تشریع قرآن است. این را بارها توضیح داده‌ام. کلا ماجرا در اینجا فقط فرزند خواستن نیست. بلکه موالی نیز خطرناکند. زکریا به وضوح می‌گوید از اینان می‌ترسم. ولی می‌خواهد نه فرزند. پس این دو داستان، داستان ختم نبوت هستند. آنچه مهم است اینست که بفهمید مسیح و یحیی آخرین‌ها هستند. یحیی در تمام متون دینی، زمینه‌ی حضور مسیح را ایجاد می‌کند. به زکریا فقط در انجیل لوقا ذکر می‌شود اما یحیی در همه‌‌ی انجیل‌ها هست به خاطر ارتباط تنگاتنگ با عیسی. مسیح از آل عمران است اما نه از شاخه‌ای که زکریا در آن بوده است. بلاخره این شجره تمام می‌شود و نبی دیگری در آینده از شاخه‌ی دیگری از ابراهیم فرستاده می‌شود. این فترت ماجرای بی‌سابقه‌ای در خلقت است. می‌خواهم بگویم اگر این تم را نفهمید چیزهایی از سوره را از دست می‌دهید ولی اگر آن تم کلی را هم نفهمید چیزهایی دیگر را از دست می‌دهید

حال اگر اینگونه نگاه کنید، نقل داستان ابراهیم فلاش بک به ابتدای این شجره است. که این شجره از کجا شروع شد. ابراهیم نزد پدرش بود و هیچ خبری نبود. با پدر بحث کرد، از او دوری کرد و بعد از آزمایش‌‌هایی که پس داد شجره‌ی نبوت ابراهیمی آغاز شد و خداوند به او گفت که به تو امامت خواهم داد. می‌بینید که ذکر می‌شود که به ابراهیم اسحاق و یعقوب داده شد. پس اسماعیل چه؟ اسماعیل در قرآن موجود مقدسیست. چرا ذکر نشده؟ جواب ایسنت که صحبت از نسل آل یعقوب است. انتهای شجره‌ی آل یعقوب را ذکر کرده، حال برگشته از آغاز این شجره یاد می‌کند. ولایت دست ابراهیم است و به اسحاق می‌دهد، به اسماعیل نمی‌دهد. بعد هم به یعقوب و آل او می‌رسد تا وقتی که این شاخه پایان می‌یابد. بزرگترین پیغمبر تشریعی در این شاخه موسی است. این فلاش بک تمام می‌شود

بعد از پایان ذکر این شاخه، می‌گوید واذکر فی الکتاب اسماعیل. گویا این فرزند ذخیره است. ابراهیم به اجبار خداوند او را به بیابانی برد و خانه کعبه‌ را در آنجا بنا کرد. و می‌گوید که او نزد پروردگارش مرضی بود ولی وهبنایی وجود ندارد. به او ولایتی داده نمی‌شود. اسماعیل ذخیره شده برای پیغمبر ما. گویا بعد از موسی و اتفاقاتی که افتاد حال نوبت اسماعیل است. گویا به او اعتزال جبری داده شد. پس ترتیب تاریخی واقعا اینگونه است. از ابراهیم تا یحیی و عیسی و بعد از شاخه‌ی دیگری ادامه می‌یابد. فقط یک نکته‌‌ی مهم که بعدا توضیح می‌دهم اینست که چرا اینجا نام ادریس ذکر شده است. بدون ذریه! این ماجرا ختم می‌شود و حال یک فلاش بک دیگری به اول اول می‌زند. به آدم. اجمالا به اتفاقات بزرگ قبل از ابراهیم هم اشاره می‌کند. در زمان نوح کره‌ی زمین یکبار تصفیه شد. ابراهیم در آن کشتی بود. حال چرا می‌گوید ذریه‌ی ابراهیم و اسرائیل؟ اسرائیل جزو ذریه‌ی ابراهیم است. این هم خود نشان می‌دهد که شاخه‌ی دیگری بجز ذریه‌ی اسرائیل هم بوده است

?نظری هست که می‌گوید این اسماعیل و موسی همان اسماعیل و موسی نیستند

- بلاغت یعنی شما طوری حرف بزنید که سخن شما روشن باشد. در یک متن ساده هم اگر یک اسم دوبار بیاید که منظور از یکی با منظور از دیگری تفاوت دارد این باید ذکر شود. من فکر می‌کنم چون ترتیب اینجا به شکل خاصی بیان شده، بعضی این توجیحات را کرده‌اند

بعد از اینکه این شجره‌ی انبیا را ذکر می‌کند، به سراغ آن جانشنیان ناخلف می‌رود. اشاره‌ی تاریخی به این 600 سالیست که دوره‌ی فترت بوده. "اضاعوا الصلوه" ویژگی مسیحیان است. از نظر تاریخی اشاره‌ای خاص به این دوران فترت هست

چرا نبوت باید در یک خاندان خاصی می‌بوده؟ چه ویژگی‌ای وجود دارد که نبوت به طور طبیعی در یک خاندان می‌ماند؟ این بحثی است که در شیعه هم در مورد امامت وجود دارد. در یک مبحث بعدا در اینباره صحبت خواهم کرد

آنچه توصیف میشود از ادعاهای بی‌اساس و ... به نظر می‌آید در عین حال که کلی اند، به این 600 سال فترت هم اشاره دارند. و سوره به این ختم می‌شود که حال قرآن نازل شده و دوره‌ی جدید از تاریخ آغاز گردیده است

در این سوره دو تم وجود دارد اما مثل سوره‌ی نور نیست. بلکه این دو تم همزمان می‌آیند. شما اگر تم اول را نبینید، نمی‌فهمید چرا تاکید روی مساله‌ی ولادت می‌شود. یا مثلا تکرار این جمله از قول یحیی و عیسی که یوم یبعث و یوم... باز تاکید روی این جریان زندگی انسان‌ها دارد. اگر هم تم دوم را نبینید، نگرانی زکریا، علت ترتیب خاص ذکر شدم نام رسولان و... را نمی‌فهمید

پادشاهان واقعی دنیا انیبا هستند. به معنی واقعی کلمه ولایت دارند و جانشین یکدیگر می‌شوند. تاریخ واقعی در قرآن ذکر شده است

یک راز در داستان مریم

حال جریان دیگری را می‌خواهم بگویم و بعد بحث را از این جریانات تاریخی دور کنم. یک راز یا ماجرای شگفت انگیز در ماجرای مریم هست. به مریم گفته می‌شود اخت هارون. این هارون کیست؟ جواب: این مریم واقعا برادری داشت به نام هارون این نکته را بگویم که هارون معروف واقعا خواهری به نام مریم داشت. در تورات این ذکر شده است. اما چرا نام پدر مریم هم عمران است؟ جواب: شاید مریم اسم پرکاربردی بوده؟ بعد از این ماجرا و تولد عیسی نام مریم پرکاربرد شده نه قبل از آن جواب: شاید دوباره ظهور کرده است مثلا اینکه عقیده به تناسخ داشته باشیم. خوب دیگر؟ جواب: شاید نام خواهر هارون را روی مریم گذاشته‌اند و این نام مقدس بوده‌ است. اما حال که مردم می‌بینند این اتفاق افتاده به مریم کنایه می‌اندازند آفرین اگر نام پدر مریم که عمران است در قرآن نیامده بود یک جواب خیلی خوب این بودکه مریم، تو که نام خواهر هارون رویت است چرا این کار را کردی؟ در این استدلال مریم واقعا خواهر هارون نیست. اما به نظر می‌آید در قرآن مریم واقعا خواهر هارون است و دختر عمران. باید بگویم که این ادعا وجود داشت که مریم خواهر هارون و فرزند عمران حساب می‌شود و این در دعوایی که مریم به داخل دیر برود یا نه مطرح شد. مادر مریم نذر کرده بود او را به دیر بفرستد، اما در آن زمان ممنوع بود زنان به دیر بروند. در دین یهود هارون سر سلسله‌ی کاهن‌هاست و او مسئول همه‌ی این مراسم است. خواهر هارون هم در آن زمان دستیار او بوده است. در زمان این مریم هم ، گویا ادعاهایی شده که این مریم چنین مقامی دارد و خواهر هارون است. از نظر مردم هم این ادعا چرند بوده و حالا که مریم در موضع ضعف است به روی او می‌آورند. مثل اینکه لو رفتی و اینقدر هم در مورد تقدست صحبت شد مشخص شد درست نبوده است. البته در قرآن هیچ اشاره‌ای نیست که چرا مریم را پذیرفتند با اینکه نباید می‌پذیرفتند. به نظر من مریم واقعا دختر عمران است. و این عمران همان عمران است که پدر موسی بود. مثل ظهور دوباره‌ی یک انسان. شما معتقد نیستید که حضرت عیسی روزی دوباره برمی‌گردد؟ برای اینکه بگویم که ظهور دوباره‌ی یک انسان به کره‌‌ی زمین در ادیان هست چند مثال می‌زنم. اولا که همه‌ی مسیحیان معتقدندکه مسیح بار دیگر به کره‌ی زمین بازخواهد گشت. در فصوص الحکم به سادگی میخوانیم که ادریس همان الیاس است! لزومی ندارد به تناسخ معتقد باشید اما انسان‌های خاصی هستند که باز به زمین بازمی‌گردند. نه ما و نه مسیحیان معتقد نیستند که مسیح کشته شده است. در مورد ادریس در اینجا می‌خوانید و رفعناه مقاما... میخواهم بگویم این امکان وجود دارد و ممکن است عمران مجددا در زمین ظاهر شده باشد و صاحب فرزندان دیگری شده باشد. از لحاظ دینی هم قابل توجیه است. مردم هم نفهمیده‌اند و قبول نکرده‌اند و حالا متلک می‌گویند. توجیه دیگر می‌تواند این باشد که اسم‌ها کاملا شبیه است. اما آن وقت متلک مردم به مریم به عنوان خواهر هارون معنا ندارد. در ضمن در جای دیگر قرآن نام پدر مریم مستقیما عمران ذکر می‌شود. توجیه دیگری که می‌کنند اینست که این هارون، هارون دیگری است. این استدلال با بلاغت قرآن تضاد دارد. اینکه اینجا اینگونه بگوید هارون و چند آیه بعد هم، در داستان موسی نام هارون دیگری ذکر شود. آنچه من می‌خواهم رویش تاکید کنم اینست که رازی بزرگ در میان است. حالا هر توجیهی که می‌خواهید بیاورید. در توجیهی که من می‌گویم شما به موضوع عجیب و غریبی معتقد می‌شوید ولی بعد فکت‌ها را خوب توضیح می‌دهید. مثل فیزیک. آنجا که مریم وارد دیر قرار است بشود شاید این حرف‌ها بین کاهنان مطرح شده و این ادعا به گوش مردم رسیده است. اما مردم نپذیرفته‌اند و ناراحتند از اینکه مریم به دیر رفته و سنت شکسته شده است

از کجا می‌دانیم مسیح زنده است؟ در مورد زنده بودن مسیح یکی اینکه در جایی اشاره‌ی صریح هست که مسیح را بالا بردیم و یکی هم اینکه در جایی خدا با مسیح صحبت می‌کند و با فعل مضارع از مسیح می‌پرسد تو به اینان گفتی تو را خدا بدانند؟ که به نظر نمی‌آید این مکالمه بعد از مرگ عیسی باشد

چرا زکریا و مریم هر دو وقتی قرار است فرزند به شکل خاص بهشان داده شود تعجب می‌کنند؟ چرا مریم وقتی دارد کاری برای خداوند انجام می‌دهد آرزوی مرگ می‌کند؟ تو تا به حال دچار درد زایمان شده‌ای؟ درد زایمان در یک بیابان دور افتاده. اینها صدیق هستند و آنچه در دلشان هست می‌گویند. حالا توضیح اینها را جلوتر می‌دهم

تعارض علم و دین

میل دارم اندکی بحث‌های کلی بکنم در مورد تعارضات بین علم و دین که خصوصا برای دانشجویان و کسانی که با علم سروکار دارند خیلی پیش می‌آید. برای جلسه‌ی بعد صحبت‌هایی که در دانشگاه تهران در مورد علم و دین کرده‌ام را گوش بکنید. می‌خواهم سعی کنم اینرا جا بیندازم که بیش از اندازه‌ی واقعی ما به ادعاهای علمی ارزش قائلیم. حتی مسائل علمی هم نه، آنچه دانشمندان می‌گویند. کلا صحبتی خلاف مسائل علمی گفته شود گویی حرف کفرآمیز شنیده‌ایم

همه‌ی ما و دانشمندان قبول دارند که علم در حال پیشرفت است و هرچقدر هم از علم بیشتر می‌فهمند، کمتر مدعی هستند که تمام دنیا را می‌فهمند. اما جو حاشیه‌ی دانش اینگونه است که اگر دانش در مورد چیزی صحبت نکرده باشد، توضیحات دیگر ضد علمی تلقی می‌شود. مثلا دانش به ما نمی‌گفت که آیا ممکن است زنی بدون همسر بچه دار شود یا نه. با اینحال مساله‌ی مریم به عنوان ماجرایی در تعارض با علم مطرح بود. اما امروزه امکان این هست که زنی از ژن خود بچه دار شود. یعنی دانش روز به روز به چیزهای جدیدی می‌رسد. اما در هر مقطعی آن چیزی از علم که کشف شده به عنوان واقعیت در نظر گرفته می‌شود و هر چیزی غیر آن متضاد با علم محسوب می‌شود. دانش حیطه‌ای دارد، چیزهایی را روشن کرده و چیزهایی را نه. در محافل علمی هم ادعایی نیست. اما جوی در حاشیه‌ی این علم وجود دارد که از دانش به عنوان چماقی علیه دین استفاده می‌کنند. اینکه آیا امکان دارد که کسی دوباره به زمین برگردد؟ شما دانشی می‌شناسید که این را نفی کند؟ مطمئنا نیست. اما حسش هست که نمی‌شود چون دانشمندان چنین چیزی را به ما نگفته اند

یک فیلسوف علم به نام فایرابن که بسیار معروف هم هست، می‌گوید محیط آکادمیک در دنیای جدید جای کلیسا را گرفته است. اگر پنج قرن قبل کسی می‌‌گفت زمین گرد است چگونه با او مخالفت می‌کردند، امروز هم این جو هست

واقعیت اینست که بسیاری از مسائلی که ما فکر می‌کنیم با علم تضاد دارند، در واقع تضاد ندارند بلکه در علم و دانش امروز مطرح نشده‌اند. مثلا دانش امروز ما را مقایسه بکنید با پنجاه سال قبل در توجیه اینکه انسان بعد از مرگ زنده می‌شود. الان از لحاظ ژنتیکی روشن شده که تمام اطلاعات مربوط به شما در ژنومتان هست و از یک استخوان امکان ساخت مجدد شما هست. نمی‌خواهم بگویم قیامت لزوما اینگونه اتفاق می‌افتد. می‌خواهم بگویم آنچه قبلا بسیار عجیب می‌نمود، امروزه خود علم امکان آنرا مطرح می‌کند. بارها در طول تاریخ علم این اتفاق افتاده است. تعبیر رویا هم روزی مسخره می‌شد اما الان نزدیک است که به بیزینیس تبدیل شود

در این سوره به روایتی از تولد اشاره می‌شود که شباهتی به روایت علمی تولد ندارد. می‌خواهم که کمی عجیب غریب بودن حرف‌هایی که علم در مورد آن چیزی نگفته، برایتان کم شود. از جلسه‌ی بعد این صحبت‌ها را ادامه می‌دهیم

ترجمه‌ی دیگری از فصوص الحکم

کتاب شرح فصوص خوارزمی، از کتاب‌‌هایی است که در بازار است و به نوعی ترجمه‌ی فصوص محسوب می‌شود. اما ترجمه‌ی خوبی نیست. با توجه به اینکه ترجمه‌ی آقای موحد ده فصل را بیشتر نداشت، شاید این کتاب بهتر باشد. البته کتاب آقای موحد خیلی روانتر است. شاید بعد از قرآن کتابی که بیشتر از همه تفسیر شده کتاب فصوص است. ابن عربی مدعیست که کتاب را پیغمبر به او دستور داده بنویسد و او با الهام این نوشته است. ادعای ابن عربی اینست که ختم ولایت در اوست. شرحی هست از سید حیدر عاملی ( وی جزو مکتب حله بوده که علامه طباطبایی خیلی بهش علاقه دارد) که نامش "نص النصوص" است و و در آن به تفصیل بحث می‌‌کند راجع به این ادعای ابن عربی. مثلا ابن عربی معتقد است صحبت‌هایی که در مورد پیغمبران می‌گوید، از همنشینی‌های شخصی‌اش با ارواح آنان نوشته است!! و خوب به علت همین ادعاها، کسانی هم هستند که کتاب را شیطانی می‌دانند

پایان