سوره اسراء
تفاوت دعوت و دوره پیامبر با پیامبران گذشته، نگاهی کلی به سوره اسراء
فایل صوتی
فایلهای صوتی سخنرانی در بهمن 88
دریافت فایل صوتی با کیفیت بالاتر
مباحث سخنرانی
مقدمه
جلسات سور مستقل از سری جلسات دیگر سوال نشود در تک جلسات تا حد ممکن قرار نیست که کلّ مفاهیم سوره مطرح شود، خیلی از آن انتظار نمی رود. فقط خطوط کلّی و مقدمّه که تشویق و کمک کند برای کسی که میخواهد سوره را بعداً دقیق تر بخواند. حتی مفاهیمی ممکن است باشد که در این جلسات ترجیح داده شود اشاره به آن نشود و به خط روشنی در سوره اشاره شود. وضع از سوره بقره بهتر است ولی به سختی مطالب حداقلی در یک جلسه جمع شدهاند. جلسات سور فرمت خاصّی ندارد. این جلسه با تعدادی سوال شروع می شود.
مکی بودن سوره اسراء
سورهی اسرا یک سورهی مکّی است، اینکه واژه اسرای که به آن اشاره شده آیا همون معراج است یا ماجرای دیگری باشد و ... بحثهایی وجود دارد ولی کسی در اینکه این ماجرا در مکّه اتفاق افتاده است و یکجورهایی اگر عین معراج نیست همزمان با معراج است مشخص میشود. در سورههای دیگر غیر از سورهی بقره راجع به مکّی مدنی بودن صحبت نشد. البته سوره بقره مدنی بودنش مهم بود چرا که در واقع اعلام تشکیل جامعه دینی است و نمیتواند مکّی باشد. اینجا به دلایلی سوره مکّی است چرا که اولین بار است که انگار بعضی مسائل مطرح میشود. این مقدمه برای اینکه این پرسشها با حال و هوای آغاز دعوت به اسلام و نزول قرآن ارتباط دارد.
سوالات و ابهامات
پیامبری جدای از بنی اسرائیل ولی مبلّغ همان دعوت بنیاسرائیل
میخواهم جنبههای شگفتانگیزی از دعوت پیامبر را تاکید بکنم که قبلاً هم شاید اشاره کرده باشم. ما مجموعهای از ادیان ابراهیمی داریم که همه در جغرافیای دیگری در نسل یعقوب و بنیاسرائیل به وجود آمدند و همه دین موسی را تبلیغ کردند و مسیحیت از یکجایی جدا شده از ادیان ابراهیمی که بودند و مستقلاً تبدیل به دین جدیدی شده است. یکی از پدیده های شگفت انگیز این است که دینی ظهور کرده در یک جغرافیایی که انگار سابقه پیامبر ندارد. وقتی سوره قلم دارد نازل می شود یا سوره مزمّل و مدثّر نازل می شود در یکی دو ساله اول نزول قرآن شاید اشارهای به اینکه این وحی ادامه وحی به حضرت موساست نشده باشد. یکخرده فضای ذهنی خود را ببرید توی دوران قدیم. دورانی که خدا خیلی زیاد وجود داشت. خیلی نکته مهمی است که پیامبری که در صحرای عربستان حرفش را شروع کرده حرفش این است که خدای من همان خدای آنهاست که آنور کارهایی میکردند. انتظار می رود که اینجا یک خدای محلّی مثلاً ظهور کرده باشد. ولی پیغمبر بعد از سالهای اول وحی که سوره های جزء سی و بیست و نه و اینها دارد نازل می شود که اتفاقاً موضوع عمدهاش مسائل مربوط به معاد است بعد از اینکه یکخرده میگذرد تاریخ انبیاء توی قرآن شروع به گفته شدن می شود و این دین که در عربستان دارد ظهور می کند به عنوان ادامه انبیاء بنیاسرائیل بهش نگاه میشود. سوره بقره دیگر خیلی روشن به شاخه اسحاق و شاخه اسماعیلی اشاره می شود و ماجرای بنای کعبه و ... به هر حال یک نکته شگفت انگیز که بعد از هزار و چهارصد سال می گوییم ادیان ابراهیمی جغرافیا عوض شده، حداقل چند قرن از آخرین کسی که در بین بنی اسرائیل ادعای نبوت کرده گذشته است و در یک تاریخ جداگانه در یک جغرافیای جداگانه ای پیغمبری ظهور کرده که ادعاش اینه که داره همان ادامه راه انبیاء بنی اسرائیل را با آوردن یک کتاب جدید ادامه می دهد. این جنبه شگفت آور در دعوت پیامبر است که در ابتدا بدون این ارتباط با بنی اسرائیل بعداً با استفاده از اینکه این شجره به ابراهیم می رسد خلاصه داره به نوعی دعوت انبیاء ابراهیمی را تجدید می کند و به پایان می رسد. بنابر این با دینی مواجه هستیم که توی سنت انبیاء بنی اسرائیل قرار است یاد شود. من تاکیدم این است که (حالا دقیق نمی دانم) ولی شاید این یکی از اولین جاهایی است که در قرآن روی این نکته تعریف می شود که جایگاه این دین کجاست. دین جدیدی نیست، خدا همان خدا و انبیاء همان انبیاء و هنوز شریعتی نازل نشده، هنوز به سمت بیت المقدس نماز می خوانند. این نماز خواندن به سمت بیت المقدس شاید از روز اول وجود داشته به معنای یکجور ارتباط داشتن با وحیی که به حضرت موسی و بنی اسرائیل شده بود. ولی اینکه در قرآن چقدر سابقه دارد که به این مسئله به روشنی اشاره بشه من نمی دانم واقعاً. حالا مهم هم نیست که اولین جاست یا چندمین جا، به هر حال یکی از اولین جاهایی است که دارد به شدّت بروی آن تاکید می شود.
تفاوت در شیوه تبلیغ پیامبر با پیامبران گذشته در معجزه آوردن
نکته شگفت انگیز دیگر در مورد نبوت پیامبر اینکه انبیاء گذشته ای که ما می شناسیم و در قرآن هم همینجور هم نقل می شود با یک معجزاتی می آمد و حضرت موسی با یک معجزاتی می آمد و حضرت عیسی کلی معجزه می آورد و حضرت صالح شتری از کوه آورده بود و انواع و اقسام رفتارهای معجزه آمیز برای هدایت مردم. اگر آن پیامبر دارد در آن سنت به آن راه ادامه می دهد چرا از آن خبرها نیست؟ خیلی هم اصرار می کنند که اگر حرفت راست است یک معجزه ای بیاور. معجزههای درخواستی در انتهای این سوره آمده که باغی، به آسمان برو، کتابی بیاور و ... و نمی فهمند که چطور مثل انبیاء بنی اسرائیل هستی و معجزه های درخواستی ما را نمی آوری. تمام انبیاء دیگر معجزهها داشتند و ...
تفاوتهای دیگر، تفاوتهای محتوایی در تاکید زیاد به رستاخیز در دعوت پیامبر
معمولاً شیوه کار انبیاء اینطور است که دعوتهای اخلاقی و دوری از شرک و کتاب و اینها هست بعلاوه معجزاتی با خودش می آورد و در نهایت در کلام پیامبری که ظهور می کند در همین قرآن حرف از تهدید نزول عذاب هم هست. ولی پیامبر به نظر می رسد که شیوه کارش اینطور نیست و بیشتر از روز اول پیامبر حرف از رستاخیز می زند. اولین بار پیامبر رفته بالای یک کوهی ایستاده و گفته شما به من اعتماد دارید، می گویند اگر دشمنی بگویم از پشت این کوه حمله می کند باور می کنید، گفتند آری، من به شما می گویم که همچین ماجرایی است، رستاخیزی هست، بهشت و جنهمی هست. از روز اول حرف از یک وعده غایی برای بشر هست. خیلی حرف از اینکه اگر این معجزه را قبول نکنید خداوند شما را عذاب می کند نیست انگار و این تفاوتی در شیوه پیامبر است.
اگر پیامبر قرار است در آن سنت قرار بگیرد این تفاوتها از کجاست تفاوت جغرافیایی، فطرت ششصدساله، تفاوت در شیوه تبلیغ قابل فکر است.
مسائل محتوایی، اگر این پیامبر در همان سنت است چرا حرفهایش یکخرده فرق دارد با آن پیامبران. اسناد مدارک همراهم هست ولی نمی خواهم خیلی رو کنم. هیچ شکّی وجود ندارد، که مثلاً حضرت موسی اینقدر حرف از رستاخیز و معاد نزده، تقریباً از نظر آکادمیک یک چیز مسلم است که معادشناسی و آخرتشناسی در تورات تقریباً وجود ندارد به این معنای رستاخیز و روز قیامت.
این کتاب را من توصیه می کنم به کسانی که مسیحیت و یهودیت را مطالعه می کنند، کتاب «قرآن و کتاب مقدّس در نمادهای مشترک» از دنیز ما؟؟ انتشارات پژوهش و نشر سهرودی کارش این است که قرآن را با کتب مقدس دیگر مقایسه می کند. قبلاً هم در قسمت مسیحیت یک استفاده از آن شده. فصلی دارد تحت عنوان آخرتشناسی، خیلی آکادمیک دیدگاه به اصطلاح مشخصی که درباره آخرتشناسی توی کتب مقدّس دیگر وجود دارد اینجا می بینید. یک فصل هم تحت عنوان جهنم و یک فصل تحت عنوان بهشت دارد. چقدر در کتب مقدسی که یهودیان و مسیحیان پذیرفتند چقدر مفهوم آخرت و بهشت و جهنّم وجود دارد. اسناد و مدارکش نشان می دهد که تقریباً هیچ.
کتاب دیگری به نام «دینشناسی تطبیقی» از کسی به نام کیواری؟ قسمت یهودیتش بخش مربوط به آخرت شناسی. (کتابی است که در مورد ادیان بزرگ صحبت می کند و سعی میکند سرفصلهای مشترک در بیاورد و صحبت بکند. اختلافات و تفاوتها از ادیان شرقی و هندو تا ادیان ابراهیمی. ) «به نظر نمی رسد که اندیشه های یهودی درباره زندگی پس از مرگ چندان روشن باشد با وجود این یهودیت آخرتشناسی خاصّ خود را دارد و بر اساس آن به نظر نمی رسد که متعقد باشد که زندگی پس از مرگ جسمانی به پایان می رسد» اگر در مورد اسلام بخواهید حرف بزنید اینطور حرف نمی زنید. اگر شما کلاً کتب مقدُس را بخوانید به نظر نمی رسد که زندگی پس از مرگ وجود نداشته باشد انگار یک چیزهایی هست تورات همینطور است. تورات موجود شامل اشارههایی، کل کتاب عهد عتیق را می گویم. اشارههایی شبیه به رستاخیز. مثلاً میشود پیدا کرد «عبارتی از دانیال نبی که هنگامی که جملات زیر را می گوید به داوری بازپسین اشاره دارد» که شاید روشنترین اشارات کلّ کتاب مقدّس به آخرت است:
«بسیاری!! از آنان که در خاک زمین خوابیدهاند بیدار خواهند شد اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی» شبیه به مسئله حشر و رستاخیز است « و حکیمان مثل روشنایی افلاک خواهند درخشید و آنانی بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد» یکجور جاودانگی اشاره می کند.
مسیحیت روشنتر آخرت شناسی دارد. نمی خواهم تاکید بکنم که کتاب مقدّس همین چند تا عبارت درش وجود دارد. آیا عبارتهایی وجود داشته که حذف شده؟ فقط می خواهم بگویم که در کتاب مقدّس به معنای عهد عتیق آخرت شناسی روشنی نداریم.
نقد تئوری تحریف
دو تئوری می شود گفت (یکی دیگر از تفاوتهای قرآن و کتاب عهد عتیق عدم حضور شیطان در عهد عتیق است) دو جواب می شود به این سوالات داد. یکی اینکه ما مسلمانان قبول نداریم که عهد عتیق کتاب خیلی اصیلی است. مثلاً به جای ابلیس نوشته اند مار. مثلاً یا یادشان نبوده یا تحریفش کردند به جای ابلیس نوشتهاند مار. مسائل مربوط به آخرت هم توش بوده و حذفش کردند. فکر کنم که این برخورد استانداردش هم ساده است. شما هرجا که یک اختلاف دیدید بگویید تحریف شده. مسلمانها نسبت به کتب مقدّس احساس راحتی میکنند. شما می گویید در این کتاب چیزهایی بوده خوب کجاست. می گویید حذفش کردند. و اگر خلافی هم هست می گویند که اضافهاش کردند. این یک تئوری است ممکن است درست باشد ولی اولاً از لحاظ آکادمیک پذیرفته نیست. باید دلایلی برای حذف باشد. مثلاً نسخهای بیاورید که آن باشد و بعد بگویید که فلان نسخهی رونویسی شده در آنجا بوده. مثلاً من می گویم که حافظ مارکسیست بوده ولی تحریفش کردند و هیچ نسخهای هم ندارم که بگویم چرا مارکسیست بوده است، مثل آقای شاملو که در مورد دیوان حافظ مقدّمهای نوشته بود که حافظ را کلّا ملحد و کافر و هرچی که دوست داشت گفته و یک مجموعه از چیزهایی که در دیوانش بود که تطبیق داشت با حرفش آورده بود. حال شما هزارتا بیت هم میتونید بیاورید که نمیخونه با این حرف. از این حرفها را راحت میشود زد اینها خیلی حرفهای پذیرفته شدهای نیست مگر اینکه اسناد و مدارک ارائه کنید.
نکته اولی که می خواهم بگویم سست بودن این برخورد است که همه این اختلافات محتوایی نتیجه تحریف است این است که اولاً اسناد و مدارکی نداریم و ادعای صرف پذیرفته شده نیست مگر اینکه مثلاً بگوییم که در قرآن مشخصاً به همچین چیزی اشاره شده باشد...
نکته دیگر غیر از سند و مدرک نداشتن، ببینید من می توانم باور کنم که مسئلهی رستاخیز به طور تمثیلی و اجمالی چند جایی در تورات وجود داشته و حذف شده، اولاً من هیچ انگیزهای پیدا نمی کنم که علمای یهود چرا باید این کار را کرده باشند. مثلاً انگیزه وجود دارد برای پایین آوردن شان اسماعیل در مقایسه با اسحاق. منافعی وجود دارد. ولی آخرت را حذف کردن کی باور می کند که یکی نشسته باشد حذف کرده باشد.
نکته آخر اینکه حداکثر این تئوری اگر درست هم بوده باشد، چند جایی مثلاً اشاره شده باشد. می توانید باور بکنید که قرآن را معاد را از آن در آورد. همهاش حذف می شود دیگر. می خواهم بگویم که تفاوتی بین قرآن و کتاب مقدس وجود دارد. اگر قبول نکنید که قرآن خیلی در صدد این نبوده که حرف از رستاخیز بزنه حداقل این را بطور بدیهی ثابت کردم که قابل حذف بوده است. اینجور نیست که پیام اصلی تورات در کنار توحید معاد بوده، مگر می شود چنین چیزی را بعداً حذف کرد؟
من اشارهای به اختلاف تاریخی فریسیها و صدوقیها کردم. یک سند و مدرکی که در مکتوبات بنیاسرائیل خیلی اشاره به رستاخیز نشده بود این است که قدیمها در اختلافات فرقهای دو فرقهای که از هم جدا شدند صدوقیها کسانی بودند که به شدت متکی بر متن تورات بودند و سنتهای شفاهی را خیلی قبول نداشتند وانگار می گفتند کفانا کتاب الله و حدیث و ... برایشان معتبر نبود. اینها به معاد اعتقاد نداشتند برای اینکه می گفتند سند و مدرک کتبی نداریم برای وجود معاد. فریسیان که اکثریت بودند به معاد اعتقاد داشتند نه با کتاب بلکه با سنت شفاهی، ببینید من ادعایم را کمی روشن بکنم. همان چیزی که رویش توافق کردیم و شما هم قبول کردید کافی است که به این شکلی که قرآن معاد را مطرح می کند در تورات مطلقاً اینجور نبوده اگر بوده یک اشاراتی بوده است. اشاراتی که بعضیها حتی شک کردند که چنین چیزهایی وجود داشته یا در مورد رستاخیز است. من ادعایم این است که در سنتهای شفاهی انبیاء اشاره به معاد و رستاخیز بوده، اینطور نبوده که پیامبران در کنار توحید حرف از اینکه صالحین جایگاه خوبی در زندگی بعد مرگ دارند و بدکاران جای بدی می روند... این معنایش این نیست که حرف از بهشت و جهنم زده باشند. معنایش این نیست که حرف از رستاخیز مردگان زده باشند. قطعاً در کلام همه انبیاء معاد به طور اجمالی وجود داشته است برای اینکه معاد از توحید قابل تفکیک نیست شما نمی توانید موحّد باشید و به عدالت در جهان معتقد نباشید و به اینکه پاداش و کیفری هست اعتقاد نداشته باشید. همینقدر که این فطری است این هم فطری است بنابر این محال است که پیغمبری آمده باشد و حرف از پاداش و اینها نزده باشد. بنابر این معنایش این نیست که حرف از رستاخیز به طور قطع گفته باشد یا اگر گفته باشد حرف از بهشت و جهنم زده باشد. یا اگر زده باشد وارد جزئیات شده باشد. فکر می کنم در سنت شفاهی انبیاء اشاره به معاد و رستاخیز و ... بوده ولی الآن بحث ما تفاوت بین کتابهاست. می تونه در سنت شفاهی مسئله معاد وجود داشته باشه به طور اجمال ولی در کتاب خیلی قید نشده باشد. همینطور مسئله شیطان. غیبت شیطان و نیروی شرّ در عهد قدیم و فراوانیاش در عهد جدید فکر می کنم یک مسئلهی پذیرفته شده از نظر تطبیقکردن این دو کتاب با هم است و اینکه در مورد مفهوم ابلیس در قرآن به یک مفهوم روشنی صحبت شده است. پس حرف از اختلاف محتوایی میزنیم که یکجوری شگفت انگیزند. پیامبر حرفهایی میزند، اجمالها را تفصیل میدهد به شدّت . از آخرت صحبت میکند به طور مبسوط به نظر میرسد که سنت مکتوب آنها نیست. کسانی که اصرار دارند که اینها نتیجهی تحریف است، یکجور تصوّر دارند که خوب خداوند هرچه به ما گفته باید به آنها هم گفته باشد. یعنی یکجور ثبات این نکته که باید پیامها ثابت باشد. خداوند نمیشود برای بشر پیامهای متفاوت آورده باشد. نکتهای که اینجا وجود دارد و خیلی مهم است این است که هیچ شکی در تفاوت شریعت اسلام با شریعت یهود نیست. این نصّ قرآن است. بنابر این فقط یک قدم باید بردارید که اون استدلال عقلی را کلّاً از بین ببرید اگر خدا می تواند شریعت دیگری به مسلمانها داده باشد، خدا میتواند برخی از عقایدی را که برای آنها شرح نداده است را برای مسلمانها شرح داده باشد. ما که نمیگوییم به آنها حرف غلطی زده شده. مسئله این است که بعضی از حرفها کمتر به آنها گفته شده و برای مسلمانها با تفضیل بیشتری گفته شده است. اگر شریعت میتونه تکامل پیدا کنه یا تغییر پیدا کنه شیوه بیان عقاید هم میتواند یک تغییراتی بکند اگر اولی را بپذیرید دومی هم میتواند تحقق پیدا کند.
قبول دارید که اینجا سوالاتی هست پیامبر در جغرافیای جدید با فرم جدید که معجزه نیاورده حرفهایش هم کمی حرفهای متفاوتی است ولی انگار یک اصراری وجود دارد که این ادامهی همان سنت انبیای بنیاسرائیل است.
تغییراتی در عذابها و مسخ و ...
ادعایی وجود دارد در عرفان ما و بعضی از مسائل کلامی ما که مختصراً بگویم، در قرآن پدیدههایی وجود دارد مثل طوفان نوح، از بین رفتن اقوام، یا مسخ شدن آدمها (تبدیل به حیوانات در اثر گناه)، یک ادعایی در عرفان ما وجود دارد که بعد از پیامبر آخر الزمان این اتفاقات به وجود نمی آید و دلایلی هست که چرا اینجوریه.
نیچه یک ادعایی کرده که «خدا مرده است» منظورش چی است؟ حالا منظور روشنی دارد ولی خوب یک خرده تمثیلی راحت بخوایم صحبت بکنیم این است که اصلاً آن خدایی که در کتاب مقدّس اینهمه دخالت دارد به نظر می آید که دخالت ندارد دیگر، یکجوری نه به معنای بودن و نبودن به این معنا که انگار دیگر فعال نیست، برای همین نمیگوید که خدا وجود ندارد بلکه می گوید خدا مرده است. زنده بود، حیّ بود و جواب آدمها را می داد، کسی اشتباه بود تبدیلش می کرد به حیوانات ولی این پدیدهها به نظ می رسد دیگر وجود ندارد این راست است؟ این پرسش در سطح آن پرسشهای در مورد پیامبر نیست. مستقل از نیچه عرفای ما هم از این حرفها زدند که مثلاً مسخ دیگر در آخر الزمان اتفاق نمیافتد. من نمی دانم که اتفاق میافتد یا نه، من ندیدم! البته ممکن است که بعضی از این حیواناتی که ما میبینیم مسخشده باشد و ما اون لحظهی مسخشدنشان را ندیده باشیم.
37:00
نگاه کلی به سوره
سیر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی محتوای اصلی سوره
حرفم این است که سورهی اسراء به وضوح یک همچین محتوایی دارد که با این آیه شروع می شود ... همین پیامبری که الآن در مکه است و به او وحی می شود و قرآن را می خواند برای مردم و خودش می داند که در سنت آن انبیاء قرار دارد در یک شبی خداوند پیامبر را از یک مکان جغرافیای دوری که درش ظاهر شده از مسجد الحرام به مسجد الاقصی می برد، پیغمبر جزئیات خیلی چیزها را می داند اما قرار است که پیامبر خیلی چیزهایی که آنجا اتفاق افتاده ببیند. خودش را به عنوان آن سنت...بعضی از جزئیاتی که برای اون پیامبران و اون قومها افتاده... چیزهایی قرار است به او نشان داده شود. این اسراء مثل وصل کردن این مسجد الحرام و این دعوت جدید... که دیده شود که چطور ادامه آن چیزهای دیگر است. اگر کلّاً چیزهایی میداند انگار قرار است خیلی جزئیات را ببیند. پیغمبر دارد سیر داده میشود از یک جغرافیا و یک محیط فرهنگی به محیط فرهنگی... پیغمبر از نظر فرهنگی متعلق به آنجاست. این جغرافیا به آن جغرافیا وصل می شود. این چیزی است که در یک شبی پیغمبر قرار است ببیند. قرار است اتصال قرآن را به اون چیزی که در مسجد الاقصی بوده و سلسله طولانی انبیاء آنجا نه اجمالاً به تفصیل ببیند.
محتوای سورهی اسراء که با همین آیه شروع می شود و همین اسم را دارد تصورم این است که ما با خواندن سورهی اسراء همین اتفاق برایمان بیفتد. یعنی همانطور که پیغمبر در اثر اسراء به معنای فیزیکی هر طور که صورت گرفته این دعوت را در متن دعوتهای گذشته دید. ما هم وقتی سورهی اسرا را میخوانیم دچار اسراء می شویم و سنت جدید را در بطن سنت قدیم قرار است مشاهده کنیم.
اسم سوره همیشه متناسب با محتوای سوره است. اینجا هم محتوا اسراء است.
آغاز سوره و فسادهای دوگانه بنیاسرائیل
خوب بعد از آیه اول یک چیزی یکی از آن چیزهایی که پیامبر در اثر اسراء دیده به ما داره عرضه می شود، یک بخشی از تاریخ بنیاسرائیل که چگونه کارشان خاتمه پیدا کرد. در ابتدای سوره اسراء می خوانید بعد از آیه اسراء به حضرت موسی کتابی داده شد که محتوای هدایت برای بنیاسرائیل بود و محتوای اصلی این کتاب توحید بود. یک امتیاز به نفع من، حرفی از معاد نیست، (در نفی تئوری تحریف). هُدًى لِّبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونىِ وَكِيلا که اصولاً تمرکز شدید کتاب تورات و دعوت حضرت موسی روی توحید بود واین چیزی هست که در تورات موجود مشهود است همه چیز در خدمت یکتا پرستی. ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ... اشاره میشود که اینها از نظر تاریخی در واقع کسانی هستند که همراه نوح حمل شدند و حالا این قطعه از تاریخ بنیاسرائیل را میبینید. به بنیاسرائیل در کتاب این جور اعلام شد که شما دو بار در زمین فساد میکنید و هر بار مجازات میشوید.
یک بار وقتی که فساد میکنید ما بندگانی را که أُوْلىِ بَأْسٍ شَدِيدٍ هستند زورمند و یکخرده خشن هستند بر علیه شما بر میانگیزیم و اینها درون خانههای شما را جستجو میکنند. وَ كاَنَ وَعْدًا مَّفْعُولا و این وعده است که پذیرفته.
وعده دوم این است که یک بار دیگر بعد از وعده اول نعمتهایی میدهیم و اموال و بنین و اینها و دوباره جمعیتتان زیاد می شود و تا وقتی وعدهی دیگر (وَعْدُ الاَْخِرَةِ) رسید، لِيَسُُواْ وُجُوهَكُمْ یعنی اندوهگین شدن مثلاً... لِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ اینها هم مسجد را حذف میکنند، منظور از مسجد همان مسجد الاقصی و محلّ عبادتی که در اورشلیم وجود داشت، وَ لِيُتَبرُِّواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا. من میخواهم یک بحث تاریخی مختصر بکنم که این دو وعده به چه دارد اشاره میکند که ابهام ناجوری که اینجا وجود دارد حذف شود. اینکه بعضیها فکر میکنند که این وعدهی دوم هنوز عملی نشده و این برتریجویی دوم همین کار اسرائیل است که فلسطینیها را بیرون کردند و قرار است یک جوری این وعدهی پیروزی فلسطین بر اسرائیل باشد. اگر آدم چیزی را دوست دارد باید حدّ و حدودی قائل باشد که هر چیزی را هر جوری که شد با قرآن توجیه نکند. اولاً مسجدی الآن وجود ندارد. بعد به وضوح هر دو لشکریان تبهکارند. مثلاً فرض کنید که مسجد را یهودیها ده سال دیگر ساختند بعد مسلمانها میخواهند بروند مسجد آنها را خراب کنند، ویرانی به بار بیاورند. از نظر تاریخی شکّی وجود ندارد که دو بار اینجا مسجد خراب شده است خوب دو بار هم اینجا حرف از این است که مسجدتان خراب میشود. اینکه دفعهی سومی قرار هست مسجدی ساخته شود و خراب شود، (حالا اگر بشود) این ربطی به این ندارد. یک بار بابلیها حمله کردند مردم را اسیر کردند و باخودشان بردند بابل این این دوران اسارت بابلی است که در تاریخ یهود وجود دارد و در اسناد و مدارک تاریخی خارج از عهد عتیق هم تثبیتشده است که همچین اتفاقی افتاد. مرحوم کورش پادشاه این ور دنیا رفت اینها را از آنها نجات داد برد به بهشون کمک کرد معبد را ساختند. دفعه دوم رومیها این کار را کردند که در سال 70 میلادی که کار یهودیها به نوعی بنیاسرائیل در سرزمین فلسطین به آخر خودش رسیده. این دو دفعه را که ما میبینیم دفعه اول مسئله اسارت گرفتن است. عبارتی که در توصیف دفعه اول آمده است، فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّيَار، اینها در خانهها را میگردند، دنبال چه میگردند، دنبال آدمها دارند میگردند که آدمها را پیدا کنند و اسیر و برده بگیرند. دفعه دوم رومیها همهچیز را تخریب کردند، دفعه دوم هم این است که به وضوح اینجا نوشته که لِيُتَبرُِّواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا، (بر هر چه دست يافتند يكسره [آن را] نابود كنند). دو چیز تاریخی روشن وجود دارد و توصیفها هم کاملاً منطبق است. و به وضوح هم به آدمهای تبهکار دارد اشاره میکند نه آدمهای خوب. اصلاً ماجرای آنچه که اینجا نقل میشود این است که بنیاسرائیل از نظر خدا تمام شده و وعدهی آخرت اینها است به یک معنایی. گفتن اینکه قرآن دارد در مورد بنیاسرائیل چیزی را نقل میکند یعنی اینکه قوم بنیاسرائیل هنوز رسمیت دارند از نظر خداوند، با ماجرای تصمیمی که برای قتل حضرت مسیح گرفتند و حملهی رومیها یکجوری تاریخ بنیاسرائیل به انتها رسید از نظر خدا اینکه شما بگویید که به این قوم هنوز چیزهایی دارد که باید به تحقق برسد به رسمیت شناختن آنهاست به عنوان قومی که خداوند ارتباط خود را با آنها دارد. ولی اینطور نیست تاریخ بنیاسرائیل تا بعد از توطئهی قتل مسیح است. نکته اساسی این است که چه ربطی بین اسرائیلیها با بنیاسرائیل هست. اینها بنیاسرائیل نیستند. هر کسی اسم خود را بگذارد یهودی و بنی اسرائیلی... اینها از لحاظ نژادی یک آدمهای دیگری هستند. مثلاً اکراینی هستند، روس و....! این تفسیر عجیب غریب از این آیه نفع اسرائیلیها است. آنها دوست دارند بگویند که این اسرائیل که تشکیل شده مربوط میشود به ماجرای قوم برگزیده و اینها ولی این ماجرای سیاسی که پیش آمده ربطی ندارد. نه نژادشان، نه از نظر خدا تاریخ این همه ادامه دارد.
- سوال: افعال عبارت مضارع هستند و ترجمهها مضارع است؟
پاسخ: برای خاطر اینکه میگوید: قَضَيْنَا إِلىَ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ فىِ الْكِتَابِ در کتاب برایشان گفتیم که اینجور خواهد شد. حالت پیشگویانه داشته است.
- ادامه سوال: اولی ماضی است ؟
پاسخ: هیچ ربطی به این ماجرا ندارد. فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ وقتی که آمد وعد آخرت.
- سوال: از کجا معلوم که مجرم هستند؟ بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا گفته شده عباد، و مگر هرکس خراب کند بد است، مثل تخریب بنیاسرائیل بر بتپرستی.
پاسخ: عباد همه جا به معنای لزوماً مثبت به کار نمیرود. مثلاً آمده که شیطان عباد خدا را گمرا میکند. یا در سورهی یس عباد عیناً برای آدمهای تبهکار به کار رفته (يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ) عباد به معنای تکوینی که همه بندگان خدا هستیم. آدمهای بدی هستند ولی در حال کارگزاری هستند. انگار خدا تاکید میکند که ما اینها برانگیختیم که اینکار را بکنند، قرار است که این اتفاق برای بنیاسرائیل بیفتد. فرض کنید که مسجد الحرام بتخانه شود. کسی که مسجد الحرام را تخریب میکند میتواند آدم خوبی باشد. خوب بتها را میتواند ببرد بیرون. این هیچ درست نیست که آدمی که اورشلیم را نابود کرده در زمانی که این کعبهی دنیاست چطور ممکن به دستور خدا مسجد الحرام را مثلاً کسی نابود کند. از این حرفها نزنید می روند مسجد الحرام را خراب می کنند!
تفاوت وعد آخرت و دعوت بنیاسرائیل با دعوت اسلام
به دو ماجرای تاریخی از قوم بنی اسرائیل اشاره می کند و اصرارم این است که این حرفهایی بود که در مورد قوم بنیاسرائیل و عاقبت قوم بنیاسرائیل در تورات گفته شده بود. ببنید شما وقتی که شما میشنوید که تورات کتابی است برای قوم بنیاسرائیل، اصرار دارد که بگویم که این وعد الآخره اینجا آمده این وعد الآخرت این قوم است. همانطور که بشریت یک آخرتی دارد و آخرت بشریت این است که خوب بشر کارش تمام میشود و اگر کل بشر یک قوم باشد کارش یک جایی تمام میشود و دوباره رستاخیز میشود. قوم بنیاسرائیل به عنوان قومی که برگزیده شدند این پایان کارشان است این چیزی شبیه به وعدهی معادی است که به کلّ بشریت داده میشود این یک جور محلّی مثل پایان کار برای یک قوم است.
توی تورات همانطور که الآن هست و به نظر میرسد که خیلی هم تحریف شده نباشد وعدههایی به بنیاسرائیل داده میشد در مورد سرزمینی که در آن شیر و عسل جاری است منظور فلسطین بود و یکجور شباهتی دارد به وعدههای بهشت و یکجور عقابهایی که مثل عذابهای زمینی به اینها به طور مداوم میرسید و این دو ماجرا ماجرای اصلی کلّ قوم هستند و گروه گروهشان هم به طور مداوم در حال عذاب شدن بودند، مثل یکجور معاقبههایی که روزمره برایشان نازل شده و این تطبیق میکند با این حرف که هدایت بنیاسرائیل یک چیز لوکال و محلّی است. این پرسش مطرح شده که تفاوتهایی وجود دارد بین قرآن و دعوت بنیاسرائیل و تورات. نکتهی اولی که بر آن تاکید بشود این است که کلّاً تورات و کلّاً دین یهود یک دین محلّی است برای یک قوم با تاریخ مصرف مشخّص. بنابر این باید انتظار داشته باشیم که اگر یک دینی بیاید که حالت خاتمیت دارد، این وضعیتش با آن از جهاتی فرق میکند. تفاوتهایی با بینشان باشد که نتیجهی خاتمبودن این دین است. این برای یک قوم است با یک تاریخ مشخص و این برای همه انسانهاست برای همیشهی تاریخ. بنابر این واضح است که قرآن باید به انتهای تاریخ به معنای بشری عنایت خاصّ داشته باشد. چرا که برای کلّ بشر است.
لازم نیست که برای خانوادهای یک پیام خاص میآورم که اگر این کار را نکنید خدا ناراحت و خوشحال می شود حالا بیایم در مورد کلّ تاریخ بشریت هم برای این آدمها حرف بزنم، میتوانم بگم اگر این کار را نکنید این بلاها سرتان میآید این چهار روزی که اینها اینجا دارند زندگی می کنند میتونم یک حرفهای خاصّی بزنم. این انکار معاد نیست. چون این دعوت تاریخ مصرف دارد چون جغرافیای مشخص و تاریخ مشخص دارد بعضی چیزها دارد روش تاکید می شود در قرآن اینجوری نیست. انتظار ما از یک دین جهانی در مقابل یک دین محلّی و یک خاتم در مقابل دینی که تاریخ مصرف دارد باید این باشد. در قرآن نباید انتظار داشته باشید که در مورد آینده قریش خیلی حرف زده بشود و خیلی مطرح باشد که اینها از نظر تاریخی منقرض می شوند. دورهاش اینجا موضوعیت خاصی ندارد. آنچه که مهم است آینده کلّ بشر است. و آنچیزی که در واقع در قرآن اهمیت دارد و تفاوت شریعت از آنجا میآید شریعت برای تا پایان جهان طراحی شده در اسلام. شریعت برای ویژگیهای کلّی بشر طراحی شده در اسلام نه ویژگیهای بنیاسرائیل. سعی میکنم بگویم که در این سوره چنین اشاراتی هست.
- سوال در مورد وَ إِنْ عُدتمُْ عُدْنَا؟ و وَعْدُ الاَْخِرَةِ؟
پاسخ: یعنی پیامبران جدید و دعوتهای جدید را بپذیرید نه اینکه همان قوم برگزیده باشید. وعد آخرت، یعنی وعده دیگر، اینجا در مقابل وعده اول است و در جاهای دیگر در مقابل دنیاست.
تکامل شرایع و عقاید و تکامل بشریت و تکامل رابطهی خداوند
اولین نکته در مورد تفاوتهای دعوت پیامبر با دعوت انبیاء بنیاسرائیل مسئله خاتمیت و محلّی نبودن دعوت پیامبر است. نکته دیگر این است که چرا یک پیغمبر نیامده است و یکی بیاید از اول همان حرف آخر را بزند دیگر؟ شما جواب این سوال را نمیتوانید بدهید به طور منطقی مگر اینکه این را بپذیرید که دلیل اینکه شریعت دارد تکامل پیدا میکند و عقاید دارند کمکم بیان می شوند تا به جای ثابتی برسند این است که بشر دارد تکامل پیدا می کند. سختافزاری که موجود است دارد نسخههای جدیدش میآید و به یک جایی میرسد و نرمافزار هم هر وقت که این سخت افزار دارد عوض میشود نسخهها و ورژنهایش بهتر میشود (به زبان کامپیوتری). یعنی نمیشود این نرمافزار آخر را روی قوم نوح نصب کرد! سخت افزارش خیلی حالت ابتدایی دارد هنوز. شما باید اجازه دهید که بشر در طول تاریخ رشد کند و مغزش پیچیدهتر شود و زبانش متناسب ... زبان نماد پیچیدهتر شدن مغز بشر است که عامل یکجور ارتباطات جدید است. شما در زبان ایما و اشاره نمیتوانید قرآن را بیان کنید نمیتوانید پیام آخر را بدهید. فرهنگ باید رشد کند. و جریانهای تاریخی به وجود بیاید که بعداً بشود ازش استفاده کرد. هیچ توجیه درستی وجود ندارد مگر اینکه شما بپذیرید جهان در حال تکامل بوده. انسان در حال تکامل بوده . نوع برخورد خداوند با تربیت انسان این است که شما آدمها را از بدو کودکی یکسری تربیتهایی میکنید. این خیلی ایدهی بدی است برای تربیت یک انسان که من وقتی عقلش کامل شد بگویم که چکار بکند و چکار نکند. درستش این است که از بچگی یکسری چیزهای بچگانهای بگویید. یکخرده که بزرگتر شد یک چیزهای دیگری به او بگویید. آمادهاش بکنید و یک روزی که کار به اینجا رسید که همه چیز را می شود گفت مثلاً چهارده یا هیجده سالش شده بود کلّ ماجرا را به او بگویید که دنیا چه خبر است و تا حالا هم این چیزها که بهت گفتم چرا به نفعت بوده است اگر به اینجا رسیده که نفع و ضرر خودش را تشخیص میدهد و عقلش به یک جایی رسیده است که قوهی تشخیص دارد کلّ این مطالب را بگویید که این تربیت برای چه بوده و حالا دیگر خود دانی! شما بچه را ممکن است وقتی یک کاری را گوش نمیدهد مثلاً کتکش بزنید. گوشمالی بدهید. ولی یک آدم بیست و پنج ساله را تنبیه بدنی کردن خیلی کار جالبی نیست. برای اعتراف ممکن است بدرد بخورد ولی برای اصلاحات اخلاقی و اینها فکر نمی کند آدمی که عقلش از یک جایی کاملتر شده تاثیر مثبتی بگذاره. میخواهم این را توجیه بکنم که چرا قبلاً خداوند عذاب نازل میکرد؟
تورات دو ویژگی دارد. هم محلّی است از نظر زمانی هم اینکه انگار برای کودکان و نوجوانان نوشته شده. یعنی در حد ادراکات آنزمان یک چیزهایی گفته شده است. تاریخ فرهنگ بشر را نگاه کنید. بشر در سراسر دنیا یک دوران زندگی با اسطوره داشته است. یک آدم معروفی هست که ادعایش این است که منطق بشر در دوران چندین هزار سال قبل با منطق به معنای ارسطویی که ما الآن مجهز به آن هستیم به یک معنایی، (ارسطویی نگوییم همین منطق سمبولیک و این دودوتاچهارتایی که میفهمیم) با این فرق دارد. در اسطورهها یک چیزهایی میمیرد و در صحنه بعد دوباره ظاهر میشود و کسی نمیپرسد که این مرده بود، نمرده بود. اسطورهها خیلی منطقی نیستند و از منطق نرمالی که ما میفهمیم پیروی نمیکنند. این اسطورهها را ذهنیت آزاد بشر چندین هزار سال قبل ساخته است و این نشانهی خوبی است که بشر از نظر ذهن در چه سطحی از فهم قرار داشته است. هر چه قدر که اسطورهها حالت غیرمنطقی و رویاگونه دارند شما باید بفهمید که بشر... شما وحی و آنچه که از آسمان میآمده را بگذارید کنار، آنچه که از زمین خود مردم تولید میکردند همین چیزهاست، همین داستانهای شگفتانگیزِ به شدّت تصویری و وهمانگیز و وهمآلود. شما نمیتوانید برای آدمهایی که در این مرحله از تفکر هستند مثلاً استدلال منطقی کنید و حقایق را ... این مثل بچه است. چرا داستانهای fairy tales (افسانهی پریان) می گویند برای بچهها، ذهنیت بچه همین چیزها را میفهمد و میپذیرد.
در سورهی مریم با تفصیل گفته شد که این تمثیل خیلی خوبی است برای رشد بشر که رشد فرهنگی بشر را به یک انسان تشبیه بکنیم. واقعاً ذهنیت فرهنگ بشر و ذهنیت کل جامعهی بشری از یک دوران کودکی گذشت. بنابر این ما ادیانی داریم که برای کودکان و نوجوانان و اینها هستند تا به جایی که پیامبر خاتم بعد از بلوغ بشر میآید و دقیقاً هم انتظار هست که چه گفته شود؟ که بگوید که من این حرفها را زدم دگر خود دانی! پایان بشریت هم اینگونه میشود، میروید جهنّم یا میروید بهشت. اینجور نیست که پیامبر گفته باشد که اگر الآن به من ایمان نیاورید الآن صاعقه از آسمان میآید. اینجور نیست که پیامبر معجزههای تصویری همین الآن آنلاین آرایه کرده باشد. دیگر عقل دارید دیگر، همین کتاب بخوانید، دیگر الآن معجزه تبدیل به کتاب شده است. این کتاب را بخوانید اگر به نظرتان درست است تبعیّت کنید و اگرنه هم که دیگر خود دانید آخرتتان هم همین است. به نظر می آید پایان ماجرا باید این باشد.
اولاً باید یک معجزهی باشد که محلّی و لوکال نباشد و همانقدر که من دستم میرسد آدمهای دیگر هم دستشان برسد. محدودیت جغرافیایی و تاریخی نداشته باشد. بعد هم اینکه باید لحنش همینطور باشد. اگر خاتمیتی در کار است کتاب باید بیاید در مورد بشریت به طور کلّی صحبت کند و باید متناسب با ظرفیت بشر تا آخر الزمان باشد و ..
ادامه آیات
بعد از اینکه میخوانید تورات برای بنیاسرائیل آمده بود. دعوت اصلیاش توحید بود و حرفی که برای عاقبت بنیاسرائیل میزد این بود که شما دو وعده دارید و وعدهی آخرتتان این است. بعد عبارتهای قبلی (همانطور که در جلسه قبل هم گفته شد) این عبارت است که إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ قرآن به یک چیزی استوارتری هدایت میکند، کلمهی هدایت برای بنیاسرائیل آمده است و این اقوم در برابر هدایت تورات که آن هدایت محلّی است .... وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً، وَ أَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَابًا أَلِيمًا این آخرت دیگر آخرت خودمان است. اولین چیز اقوم که ما در قرآن میبینیم این تاکید فراوان قرآن روی مسئله آخرت بشریت است و نه دیگر قوم و چیزهای روزمرهای که ممکن است پیش بیاید.
وقتی قرار است که این دعوت را در بین سنّت گذشتهی انبیاء ببینیم، این دعوت یعنی قرآن. سورهی اسراء اول تا آخرش در مورد قرآن است، ویژگیهای قرآن، چیزهایی که در قرآن هست قبلاً نبوده است، تاثیری که قرآن میگذارد و همه سورهی اسراء بعد مقدمّهای که راجع به تورات هست راجع به قرآن است که به چه دارد اشاره میکند و آن چیز اقومی که در قرآن هست و قبلاً نبوده است چی است؟ شما قرار است اگر سورهی اسراء را خوب بفهمید. واقعاً توی همین سورهی اسراء این قوام را ببینید و حس کنید. اگر کتب مقدس قبل را میخوانید ببینید که این اقوم یعنی چه؟
شما یک متن مربوط به آخرت را یکخرده طول میکشد بخوانید. من نمیخواهم وارد جزئیاتش بشوم. شما ببینید که این چه جور سخنگفتنی است. حداکثر هم آنطور که در تورات و انجیل هست با اشاره و تمثیل یک چیزهایی در مورد آخرت آمده است. این حالت استدلالی که اینجا آمده است. اولین عبارت که در ادامه آمده است یک عبارت فلسفی است که میخواهد این مسئله را توضیح دهد که چطور انسانی که خیر خودش را میخواهد ممکن است کارش به جهنم برسد چرا این جدایی اتفاق میافتد و یک عده صالح میشوند.... وَ يَدْعُ الْانسَانُ بِالشرَِّّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِْ وَ كاَنَ الْانسَانُ عجَُولا اولین توضیح این است که ببینید انسان عجله میکند یک چیزهای نزدیکی وجود دارد اینها را چون میچسبد از یک چیزی که خوب در انتها بهش میرسد باز میمونه. بنابر این چرا مردم بدکار و نیکوکار و تبهکار میشوند، اینگونه. بعد گفته میشود که به شب و روز نگاه کنید به عنوان... شما هر روز یک بار میمیرید و دوباره شب میمیرید روز زنده میشوید این رستاخیز را هر روز تجربه میکنید. این را به عنوان یک آیتی بگیرید از اینکه رستاخیزی وجود دارد. من تاکید میخوام بکنم که اصولاً لحن تورات لحن توصیفی و بیانی است و لحن استدلالی نیست. شما در قرآن از توضیح فلسفیاش میبینید. تمثیل برایش میبینید، تلاش برای یکجور نمایش هنری که روی قلب آدمها تاثیر بگذارد میبینید. انواع و اقسام ابزارهایی را میبینید که قرآن دارد از آنها استفاده میکند. این اقوم بودن در فقط محتوای پیام نیست از شیوهی بیان کردن از چیزهایی که دارد گفته میشود. مثل به نهایت رسیدن ابلاغ آن پیامی است که باید به انسان برسد. بعد به آیاتی که بیشتر جنبهی تاثیر حسی دارند. وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَئرَِهُ فىِ عُنُقِهِ وَ نخُْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَئهُ مَنشُورًا چیزی که در قرآن خیلی زیاد است نمایش دادن اینکه آنروز چه اتفاقی میافتد، شما وقتی بلند شوید نامهی اعمالتان را دستتان بدهند و ببینید که شما کارهای بد کردید و یک عدّه کارهای خوب کردند. چقدر از این چیزها در قرآن هست؟ اینها استدلال نیست اینها تحریک کردن احساسات شماست. برای اینکه این به شدّت جنبهی فطری داره...یعنی ما در درونمان احساسی از اینکه یک روزی بازخواست میشویم و با زندگی خودمان چه کار کردیم همه داریم. مسئولیت داریم در مورد فرصتی که در دنیا داشتیم، همه میدانیم که میمیریم. اگر ندانیم که برانگیخته میشویم. اینکه میدانیم که مدّت محدودی در این دنیا هستیم و میمیریم و خوب است این را به بهترین وجه ممکن انجام دهیم...
... بعد از اینها این گفته میشود که وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهُّْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَْفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَْا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا، دیگر حرف از این نیست که قریش را مثلاً ... کلّی صحبت میشود. قاعدهی اینکه چجوری... به بنیاسرائیل گفته شده بود که شما اینکار را میکنید یک عدّهای میآیند شما را سرکوب میکنند. قرآن قرار نیست که در مورد قوم اعراب چیزی بگوید. قاعدهی کلّی این است که اولاً ما عذاب نازل نمیکنیم مگر اینکه رسول فرستاده باشیم. ثانیاً وقتی بخواهیم یک قریهای، جامعهای را هلاک بکنیم، أَمَرْنَا مُترَْفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا... قریش اگر میخواهد ببیند که از بین میرود یا نه، قاعدهی کلّی این است. اگر ایرانیها فکر می کنند تا پنج سال ده سال دیگر از بین میروند یا نه قاعدهی کلّی این است. اگر مترفها در حال فسق و فجور و اینها هستند از بین میروند. این همان شان قرآن است در مقایسه با تورات. این همان چیز اقومی است که در مقابل دعوت بنیاسرائیل هست. اینکه گزارهها در مورد قوم خاصّی نیست. بیان سنّت الهی است در مورد اینکه خداوند در تاریخ اثر می کند.
شاید جالبترین قسمتش باز حالت فلسفی است که کلّاً خداوند همه را یاری میکند. بهشت و جهنّم اینطور نیست که شما بگید اینها را خدا دارد کتک میزند از اینها خوشش آمده... اینها که یک چیز را در نزدیک میخواهند خدا بهشون همین را میدهد و خوب اینها در دور وقتی درستاخیز میشود چیزی را نخواستهاند. این خیلی عبارت جالبی است (که شبیه آن در سورهی مریم هست) كلاًُّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كاَنَ عَطَاءُ رَبِّكَ محَْظُورًا این که میرود جهنم خوب همان عاجلهاش ار خواست دیگر این ادامهی همان وَ كاَنَ الْانسَانُ عجَُولا بر میگردد به همان عبارت مجمل اول بر می گردد که چطور عجله آدمها ... يَدْعُ الْانسَانُ بِالشرَِّّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِْ یعنی چه؟ یعنی همین یعنی آدمها یک چیزهای عاجله را میخواهند. چون عجول هستند. آدم عجول عاجله را میخواهد. همین که جلوش این است همین را میخواهد. خوب همین را خدا بهش میدهید. شما چه انتظاری از خداوندی که عطا میکند دارید که آدمی که دارد میمیرد برای اینکه این کتاب را داشته باشد خدا همین کتاب را به او میدهد آن دنیا دیگر اون کتاب را که بهش میدهند چیزی درش ننوشته یا چیز بدی نوشته است! بعد نهایتاً اینکه اختلاف درجاتی که آن دنیا هست بیشتر است. 1:17
قرار است چه دیده شود در سورهی اسراء، یک تفاوتهایی را ببینید. این اقوم است نسبت به آن هدایت بنیاسرائیل. اولین چیز که با تاکید زیاد میآید مسئله آخرت است با ابعاد اعتقادی و توصیفیاش که در تورات به این تفصیل نبوده اگر اجمالی بوده و حذف شده است (من شک دارم که این چیزها تحریف شده باشد).
معادل ده فرمان موسی
دومین قطعهی این سوره بعد از این مقدمه و قطعهی اول یکسری احکام اخلاقی هستند که یکجوری معادل ده فرمان موسی هستند. اینجا هنوز یادتان باشد طبق اشارهی مکّی بودن این سوره اینجا هنوز قبل از نزول شریعت برای اسلام است. شریعت مدوّنی وجود ندارد. بنابر این این آیات خیلی شبیه به دهفرمان هستند. ده فرمان وقتی به موسی داده شد که هنوز جزئیات شریعت معلوم نبود. ده تا حکم اخلاقی کلّی گفته شده است.
توصیه میکنم این ده فرمان را با ده فرمان موسی مقایسه کنید. آنجا هم اینجور نیست که ده فرمان دقیق بشود گفت که حتماً ده تاست میشود برخی را با هم ادغام کرد یا نکرد. همانقدر که آن دهتاست این هم ده تاست. فکر نکنم در سنگنوشتههایی که موسی آورد نوشته باشد. یک، دو، .... یک متنی بود که بهش میگن ده فرمان بالایش ننوشته بود. بسم الله الرحمن الرحیم، ده فرمان! معروف شد به ده فرمان...این هم همینطور...
ولی شروعش مثل فرمانهای ده فرمان است، لَّا تجَْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مخَّْذُولا، وَ قَضىَ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ عین دو فرمان اول خدا را بپرستید، بت نپرستید، وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَنًا، تفاوتها در اقوم بودن را نگاه کنید، یکیش اینکه چقدر مهم است که این فرمان آنجا نبوده اینجا هست و دلیل تاریخی واضحی دارد. ثانیاً ده فرمان، (که شاید عین کلام خدا باشد) فقط بیان حکم است، تورات را که میخوانید حسی وجود ندارد که چرا این حکم را باید، قرآن هر جا که یک حکم بیان میشود.... مثلاً اینکه شما به پدر مادر خود احترام کنید ببینید همراه با دلیل و ایجاد احساس است. اینکه بارها تاکید کردم که احکام در قرآن حکمت را دارند آموزش میدهند. این احکام از کجا میآیند، چرا باید این کار را کرد. فقط نه اینکه یک دو سه چهار اینکار را اینگونه بکن. این کار را نکن. اینکه شما بفهمید که به پدر مادر باید احترام بگزارید. وقتی آخرش تمام میشود میگوید: وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانىِ صَغِيرًا چرا باید به پدر مادرت احسان کنی. برای اینکه این را بفهم که وقتی چند سانتیمتر بیشتر نبودی، اینها تو را با مهربانی به هر حال پرورش دادند. مهم این نیست که آدمهای منحرفی بودند، خوبی بودند، بدی بودند. حکم این نیست که به پدر، مادر اگر آدمهای خوبی هستند خوبی کنید. پدر مادرتان اصلاً جلاد هستند، قاتل درجه یک هستند بچه باید به پدر مادرش احترام بگذارد، نیکی بکند، اینطور نیست که .... مثلاً پدر حضرت ابراهیم بتتراش است، رئیس بتپرستان است، حضرت ابراهیم که بیاحترامی نمیکند به پدر خودش، با نهایت احترام به پدرش میگوید این کار را نکند. آن هم چقدر با احتیاط و ...
این ده فرمان را قرار است به عنوان یک پروژه بخوانید و بفهمید که چرا این اقوم است. نحوهی بیانش، آنچیزی که همراهش هست از فلسفهی حکمش.
در ده فرمان توصیه به همسایه است، توی این ده فرمان توصیه به ذی القربی، چرا اینجور است؟ از نظر تاریخی شما وقتی دارید به یک آدمهایی که تاریخ و جغرافیای خاص دارند یک حکمی میدهید اگر یک کاری را همشان میکنند لازم نیست دیگر ده فرمان بنویسید که مثلاً هر روز غذا بخورید. میگویند نمیگفتید هم ما غذا میخوردیم. تاریخ بشر از کانونهای خانهای و قبیلهای کوچک شروع میشود تا این متروپلیس وحشتناکی که ما در این دنیا داریم. یکروزی همهی دنیا شهرهایش شاید به هم وصل بشوند و کلّ دنیا به اصطلاح فقهی بشود بلاد کبیره! یک بلد دیگر بیشتر نداشته باشیم. خوب شما به آدمهایی که در غار دارند زندگی میکنند بگویید به ذی القربای خود نیکی کن دیگر این قبیله اساسش ذی القربی است. این را باید به او بگویید به غار همسایهاش یکخرده برس. ما مشکلمان این است که این متروپلیس خانواده را نابود کرده است. شما از سنّ شش سالگی در خدمت جامعه هستید. الآن برای یک آدم آخر الزمانی باید بگویید که این خانوادهات بابا مهم است. تاریخ بشر به سمتی میرود که خانواده را تضعیف میکند. از توجه بیش از حدّ به خانواده شروع میشود و به عدم توجه بیش از اندازه به خانواده ختم میشود. این نتیجه رشد جمعیت و گسترش جامعهی بشری است. به بنیاسرائیل که نباید بگویید که خانواده مهم است به او باید بگویید که همسایه هم مهم است. این شهری که در آن زندگی میکنید آدمهای آن را اگر خانوادهات نیستند به عنوان همسایه یک کمکی بهشان بکن آسیب به آنها نرسان. این توی دهفرمان توش تاکید میشود. ولی برای پیام آخر الزمانی تاکید روی... ببینید این برای عرب نیست. عرب هم قبیلهای شاید زندگی میکرده است، شاید قبیلهای تر از بنیاسرائیل هم زندگی میکرده است. علّت تاکید روی ذیالقربی از طرف قرآن این است که آیندهی خطرناکی در روبروی بشر هست که الآن باهش مواجه شدیم.
یک نکتهی دیگر اصلاً به آن اندازهای که در قرآن به عنوان مهمترین حکم اخلاقی بعد از نماز خواندن میگوید انفاقکردن. انفاقکردن خیلی توی شریعت یهود و دهفرمان و اینها نیامده است. خیلی واضح است دیگر مردم هنوز چیز اضافه ندارند. پول به وجود نیامده است. وقتی که آدمها دستشان به دهنشان برسد آنوقت...الآن مثلاً من بروم در دارالفور سودان بهشون بگویم انفاق کنید. همه دارند از گرسنگی میمیرند، اینکه من یک تکه گیرم بیاید و این را بدهم حالا خیلی جا ندارد به یک انسان نخستین حرف از انفاق بزنید. باید جامعهی بشری شکل بگیرد آدم پولدار به وجود بیاید، بعد شما این عادت را داشته باشید که به عنوان یک عادت اخلاقی از مالتان به دیگران بدهید.
شباهت دارند این فرمانها به دهفرمان نه از نظر تعداد بلکه از این نظر که اینها زمانی نازل شدهاند که هنوز شریعت نیامده است. چون اولین جایی است در قرآن که شما دارید یکسری مجموعهی اخلاقی مدوّن میبینید. فضای این سوره اینطور است که قرآن را در مقابل تورات و سنت انبیاء قرار میدهد و بیان میکند که این اقوم است، بنابر شما باید یکجوری قوام این بحثهای اخلاقی را نسبت به ده فرمان و فرمانهایی که مثلاً حضرت نوح با خودش آورده است بفهمید... شاملِ وَ لَا تَقْرَبُواْ الزِّنىَ ، وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ، اینها جزء ده فرمان هم هست. یک چیزهای ثابتی وجود دارد و حرفم این است که شباهتها و تفاوتها مورد توجه قرار بگیرد.
و این آیه: وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ خیلی دیگر روشنفکرانه و پیشرفته است. خیلی دور از ذهن است که به یک آدم قدیمی بگویید که وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كلُُّ أُوْلَئكَ كاَنَ عَنْهُ مَسُْولا، این آیهی مورد علاقهی جمهوری اسلامی در سال 58 است، فضا روشنفکرانه بود، حرف از اطاعت و اینکه هرچی ما گفتیم همان را بکنید نبود. همش حرف از این بود که انسان باید بینش داشته باشد، درک بکند مسائل دینی را، چون جایی بود که دین در مقابلِ مکاتب رقیب قرار گرفته بود. بنابر این جنبهی بینش داشتن خیلی برجسته بود. بعداً این آیه را سالهاست که در رادیو تلوزیون نشنیدم، یا این آیهی فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ خوب این آیه الآن دیگر خیلی آیه بدی است. قول دیگری وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد.... اینکه فضایی باشد که قولهای مختلفی در آن وجود داشته باشد... فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ ... بشارت بده به بندگانی که این قولها را میشنوند فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ این خیلی با فضای امروز سازگار نیست. 1:29