مسیحیت - جلسه ۶

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

مقدمه

در این جلسه بحث الهیات مسیحی را می‌بندم. میخواهم اشاراتی به بعضی نکات بکنم بدون اینکه چندان وارد جزئیات شوم. نکاتی مثل تثلیث، شریعت مسیح و اعتقادات مسیحیان راجع به کلیسا. اینرا هم بدانید که حتماً مسیحیانی هستند که با آنچه میگویم مخالفند ولی چاره نیست چرا که حجم الهیات مسیحی به طور عجیبی زیاد است و من سعی در گفتن قسمتهایی میکنم که اکثریت اشتراک نظر دارند.

تفاوت مهم مسیحیت و اسلام در کتاب و کلمه ی الهی

در دین یهود، آموزه های حضرت موسی بسیار مهم است و حتی خود یهودیان تأکید زیادی روی شخصیت موسی ندارند و بیشتر به شریعت او متکی اند. در مسیحیت بیشتر تأکید بر شخصیت مسیح است و البته آموزه هایی هم هست. مسلمانان هم حدی از هر دو را دارند یعنی هم به شخصیت پیامبر و امامها قائلند هم به آموزه هایشان. یک نکته ی خیلی مهم بین اسلام و مسیحیت، این است که در اسلام کلمه ی الهی کتاب است. در مسیحیت کلمه ی الهی خود مسیح است نه انجیل. وحی خود مسیح است نه حتی آن حرفهایی که زده. تمام تلاش یک مسیحی از خواندن کتاب مقدس این است که مسیح را درک بکند. شما وقتی کتاب مقدس را میخوانید، در سراسر آن گویی ذهن شما متوجه مسیح می شود. اینطور است که اینقدر مسیحیان بی تفاوتند نسبت به برخی شبهه ها مثل اینکه کسانی میگویند وقتی تبارشناسی مسیح را در دو انجیل مقایسه میکنیم، میبینیم که تعدادش یکی نیست پس در کتاب مقدس تناقضهایی وجود دارد! مسیحیان اصلاً هیچ حساسیتی به این مسائل ندارند و آنچه از کتاب مقدس برایشان مهم است این است که برای شناخت مسیح به شما کمک کند. تا قبل از قرن سوم و چهارم انجیلهای بسیاری وجود داشته‌اند به این معنی که در کلیساهای مختلف متنهای زیادی وجود داشته‌اند که درباره ی زندگی و اعمال مسیح بود. بعد چهار انجیل رسمی انتخاب شد و نه یکی! این به معنای این است که این تفاوتهای جزئی برای مسیحیان خیلی مهم نیست و هدف اصلی که شناخت پیدا کردن به حقیقت مسیح است همینگونه هم محقق میشود. به غیر از رساله های پولوس، نویسنده‌های دقیق هر فصل کتاب مقدس مسیحیان مشخص نیست. مهم هم نیست! باز مثالی را که دو جلسه قبل زدم تکرار میکنم. مثل این است که کسی گرسنه است و غذاهایی وجود دارد که میتواند بخورد. اصلاً هم نمیداند این غذاها ترکیباتشان چیست و چه اثری روی بدنش دارند. وقت هم ندارد که بنشیند مدتها تحقیق کند روی این غذاها. ولی میبیند که آدمهای دیگری هستند که از این غذاها خورده اند و خیلی سرحال و سالمند. خوب میخورد دیگر! ولو اینکه دلایل خیلی واضح و قطعی نداشته باشد. وضع مسیحیان اینگونه است.مثلا ما نمیدانیم انجیل لوقا و متی را دقیقاً چه کسی نوشته و بسیار شبهات دیگر. یا اینکه در قرن نوزدهم همه متفق القول بودند که متی قدیمیترین انجیل است و حال همه میدانند مرقوس قدیمی ترین انجیل است. چه اهمیتی دارد؟! چه فرقی میکند؟ قرنهاست آدمها همین کتاب‌ها را خوانده‌اند و هدایت شده‌اند و با مسیح آَشنا شده اند. این‌ها اسناد معتبر و قدیمی ای هستند که آدمهایی معتقد به مسیح این‌ها را نوشته اند. قطعاً در این میان نوشته‌های منحرفی هم وجود دارد و به همین دلیل آباء کلیسا جمع شده‌اند و چهار انجیل خاص را که سندیت دارند و عقاید حقه را بیان میکنند و مورد توافق همگان هستند، انتخاب کرده اند. اما حالا اینکه نویسنده‌ها دقیقاً خودشانند یا نه و سال دقیق تالیفشان کی بوده مهم نیست. از نظر مسیحیان ما یک پشتوانه ی عقلی داریم برای ظهور مسیح. مسلمانان هم همینطورند؛ یعنی مسلمانان برای نبوت عامه و اینکه پیامبری باید در طول تاریخ بیاید، اعتقاد عقلی دارند و بعد به دنبال مصداق تاریخی آن میگردند. حال در تاریخ گشته ایم و اسنادی را که موثقترند انتخاب کرده ایم. روی این میخواهم تأکید بکنم که اعتقاد به مسیح اعتقاد به شخصیتی معمولی نیست، بلکه یک حقیقت ازلی وجود دارد به نام مسیح که در وجود من هم هست، اصلاً ما مسیح بوده‌ایم قبل از گناه کردن، روح خدا بوده‌ایم قبل از هبوط. اعتقاد مسیحیان به مسیح مثل اعتقاد بوداییان به بوداست. بودا یک حقیقت است و نه یک شخصیت. شما میتوانید بودا شوید. مسیح همان روح الهی است که در همه ی ما بود و وقتی روح خداوند واقعاً ظاهر می‌شود و با او آشنا می‌شویم، در‌واقع آن حقیقت درون ما متجلی میشود. بنابراین قصد کتاب‌های مقدس آشنا کردن افراد با چیزیست که در درونشان آنرا دارند. مثل اینکه کسی کتابی درباره ی گرسنگی بنویسد و چون همه ی خوانندگان آنرا تجربه کرده‌اند، در تعریف مفاهیم چندان دقت به خرج ندهد. مسیح یک موجود خارجی نیست، بلکه مثل آدمی آشناست که همه در درون میشناسندش. برای همین لزومی ندارد شما انجیلها را اینقدر با دقت با هم مقایسه و از لحاظ تاریخی بررسی کنید. کاری که قرار است انجیل بکند نزدیک کردن من به مسیح است و این کار را تا امروز کرده و میکند. کلاً آدمها بیشتر تحت تأثیر الگوهای خوب است که هدایت می‌شوند تا تحت تأثیر سخنان خوب. مولانا یک عمر سخنان خوب شنیده بود خصوصا از پدرش. ولی با دیدن یک لحظه ی شمس، گویی حقیقت بر او مکشوف شد. آشنا شدن با یک موجود الهی تأثیر بسیار بزرگی بر آدم دارد. اصولاً وحی در مسیحیت یک انسان و الگو است نه یک مجموعه سخنان و این چیزیست که مسیحیان به آن افتخار میکنند! در حالیکه مسلمانان دائم به مسیحیان میگویند شما کتاب ندارید و کتاب ما از لحاظ تاریخی جایگاه بسیار مهمی دارد. از نظر مسیحیان کتاب چیز درجه دومی است و ارزشش فقط به شناخت بیشتر مسیح است.

عرفان مسیحی

یک کتاب میخواهم معرفی بکنم که بعد از انتشار یکی از بیشترین کتاب‌های مطالعه شده در تاریخ مسیحی است با نام «اقتداء به مسیح» (The Imitation of christ) از توماس اکمپیس (Thomas Akempis) که یک راهب بوده. میخواهم امروز قسمتهایی از کتاب را برایتان بخوانم تا متوجه نوع احساسی که یک راهب دارد بشوید: «فرزندم تو هنوز باید مطالب زیادی را بیاموزی (از قول مسیح). سالک که همان توماس است میگوید: چه چیزی را پروردگار؟ اینکه بیاموزی چگونه علایقت را با مصالح من مطابقت دهی و دوستار خودت نباشی بلکه پیرو راستی اراده ی من باشی. علایق نفسانی غالباً در تو آتش می افروزند و بی رحمانه تو را به جلو میبرند. اما توجه داشته باش که محرک تو چیست، تکریم من یا علایق شخصی خودت؟» این حرفها یعنی چه؟ از نظر مسیحیان هیچ فرقی بین ندای باطنی یا همان عقل، روح، حق و مسیح نیست! این شخص حس میکند که در طول روز مسیح دارد با او صحبت میکند. عقیده ی مهم مسیحیان این است که مسیح زنده است و نمرده و ندای درونی شما همان مسیح است و اگر به او ایمان بیاورید این ندا تقویت می‌شود و با شما صحبت میکند. گویی به شما وحی میشود. این نمونه‌ای از عرفان مسیح محور است و این شخص عارفی است که به شدت روی سخنش با مسیح است. این در حالیست که عرفان خدا محور هم در دین مسیحیت داریم که با این یکی تفاوتهایی دارد. در یکی از بابهای این کتاب تحت عنوان «چگونه مسیح با نفس در باطن نجوا میکند»، این جمله را از مضامیر داوود بیان میکند: «من آنچه را خداوند در باطنم میگوید خواهم شنید». دقت کنید که اگر به جای تمام واژه‌های مسیح، واژه ی خدا را بگذارید، میتوانید به جای یک کتاب اخلاق اسلامی آنرا منتشر کنید! ایده‌های اخلاقی و عرفانی بسیار مشترکی بین دو دین هست. یک اصطلاح رایج مسیحیان، این است که «کلیسا در مسیح زندگی میکند». کلیسا یعنی جماعت مؤمن مسیحی، شبیه واژه ی امت در فرهنگ اسلامی. بنابراین وقتی یک مسیحی ایمان می آورد، مسیح با او سخن میگوید و هدایتش میکند. از نظر مسیحیان شناخت خدا بدون شناخت مسیح ممکن نیست. خدای پدر که یک ذات مجرد ناشناختنی و منزه از همه چیز است، بدون تجلی ای که برای انسان ایجاد کرده که همان مسیح است شناخته نمیشود. مسیح همانطور که یک میانجگر در آشتی دادن خدا و انسان است، نقش میانجگری در شناخت را هم‌بازی میکند. گویی من نیازهای انسانی خودم را به مسیح میتوانم عرضه بکنم و هر چه برای من قابل درک است برای او هم قابل درک است. و خوب هر چه مسیح میکند خدا هم همان را میکند. اگر مسیح الان اینجا بود به شما چه میگفت؟ خدا هم همان را به شما میگوید. دریافتن اینکه آن موجود ناشناختی منزه چه فکر میکند و چه میخواهد، بدون شناخت مسیح ممکن نیست.

کفاره دادن مسیح

حالا میخواهم برای تقویت کفاره دادن مسیح به جای سایر انسان‌ها، ارجاعاتی به کتاب مقدس و قرآن بدهم. اول اینکه به سنت کفاره در ادیان ابراهیمی دقت کنید. قربانی کردن و کفاره دادن به عنوان یک عبادت از روزی که اولین بشر بر کره ی زمین ظاهر شده وجود داشته چنان که در داستان هابیل و قابیل آمده که از هردوشان قربانی خواسته شد. خصوصا در ادیان شرقی مثل هندوها قربانی کردن بسیار دیده می‌شود و همینطور هدیه دادن و دور کردن چیزی که دوست دارید از خودتان. ماجرای قربانی کردن اسماعیل یا اسحاق هم همینطور است. شریعت یهود هم به شدت متکی به سنت قربانی و کفاره دادن بوده. اصلاً کاهن در سنت یهود بیش از هر چیز مراسم قربانی برگزار میکرده. هیچ شکی در منصوب بودن این‌ها به کلام موسی هم نیست. خصوصا قربانی عید پسر در دین یهود. در اسلام هم در حج این سنت را میبینید. از انجیلها اینطور به نظر می‌آید که مسیح خود را برای مصلوب شدن تسلیم میکند، گویا خودش را در اختیار کسانی که میخواهند مصلوبش کنند قرار میدهد. مسیح میدانست که یهودا دارد به او خیانت میکند. حتی با اینکه میدانست می‌آیند و او را دستگیر میکنند رفت و به دعا مشغول شد. مسیح میخواست که دستگیر شود. دیگر اینکه در انجیل در قسمت عهد جدید آمده که وقتی یحیی اولین بار مسیح را میبنید اصطلاح بره ی خداوند را به کار میبرد چرا که در شریعت یهود هر ساله، در عید پسر سالگرد گذر کردنشان از نیل را جشن میگیرند و بره ای قربانی میکنند و مصلوب شدن عیسی هم در همان زمان واقع شد. پس باید به این سؤال جواب داد که چرا مسیح بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد خودش را در معرض رنج قرار میدهد. یک پاسخ همین کفاره دادن مسیح به جای سایر انسانهاست و پاسخ دیگر همان مثال قلاب ماهیگیری که قبلاً توضیح دادم.

مصلوب شدن عیسی در قرآن

میخوام به مساله ی تاریخی مصلوب شدن یا نشدن مسیح اشاره بکنم. دفعه ی پیش گفتم که میتوانید آیه ی قرآن را اینطور تعبیر بکنید که یهودیان این کار را نکردند و کس دیگری کرد. حال میخواهم به گونه‌ای دیگر به ماجرا نگاه کنم و اشکالی دیگر را مطرح کنم. در قرآن اشاره به این می‌شود که به حواریون وحی میشود. پس حواریون انسانهای عادی نیستند. فرض کنید که مسیح واقعاً مصلوب نشده و خداوند مسیح را قبل از مصلوب شدن به آسمان برده و کس دیگری به جایش مصلوب شده. سؤال اینجاست که آیا حواریون از این ماجرا خبر ندارند؟ با توجه به اینکه بهشان وحی میشود، چرا از لحاظ تاریخی هیچ اشاره‌ای به اینکه مسیح مصلوب نشده نیست؟ کسی که مسلمان است، راحت نمی‌تواند توجیه کند که مسیح مصلوب نشد و حواریون هم نفهمیدند، یا فهمیدند و به کسی نگفتند، یا گفتند و در اسناد نیامد! مثلاً در مورد تجسد و پسر خدا بودن یا نبودن؛ به نظر می‌آید اینکه حواریون چیزی به کسی نگفته اند قابل دفاع باشد. اصلاً خیلی از عقاید انحرافی که مسلمانان در مورد مسیحیت قائلند، در انجیلها ذکر نشده! مثلاً اینکه مسیح پسر خداست فقط در انجیل یوحنا چنین اشاراتی هست. اما اینکه مصلوب شدن اتفاق نیفتاده باشد و همه بگویند اتفاق افتاده عجیب است. انجیلهایی هستند که حرف از مصلوب شدن نزده اند ولی از اینکه کس دیگر مصلوب شده و مسیح نبوده سخنی نگفته اند بغیر از انجیل برنابا که از لحاظ تاریخی بسیار زیر سؤال است و قدیمی ترین نسخه‌اش مال قرن پانزدهم و شانزدهم است. در روایات اسلامی تأکید می‌شود که مسیح پترس را به عنوان جانشین خودش نصب کرده بود و اینطور نبوده که ناگهان مسیح مصلوب شود و حواریون دیگر وحی هم دریافت نکنند و به گمراهی بیفتند. پس قاعدتاً باید این حقیقت مهم را که مسیح مصلوب نشده و به آسمانها رفته نشر داده باشند.

مراسم تعمید و اشاع ربانی

اعتقاد به مصلوب شدن مسیح و شام آخر او با حواریون است که باعث ایجاد مراسم اشاع ربانی یعنی مهمترین آیین مورد قبول مسیحیان بعد از تعمید شده است. تعمید هم توسط یحیی به عنوان کاری جدید شروع شد و در آیین یهود هم نبود و در آیین مسیحیت جای خود را به عنوان راه اصلی تشرف باز کرده. مثلاً تشرف مسلمانها اینطور است که باید تشهد را بگویند و در یهودیت ختنه مهمترین آیین بود. آیین تشرف مسیحیان به نوعی به اعتقاد به ارتباط روح القدس و آب مربوط می‌شود که شما با تعمید گرفتن، فیض روح القدس را میپذیرید. تعمید اینطور است که سه بار به نام خدا، روح القدس و مسیح، آب روی فرد میریزند یا سرش را زیر آب میکنند. اوایل این کار به هنگام تولد انجام میشد اما بعدها با این استدلال که نجات را هرکس باید خودش انتخاب کند، تا بعد دوران بلوغ به تعویق افتاد. ماجرایی معروف است که کنستانتین، یعنی همان قیصر بزرگ رم که رم را مسیحی کرد، در آخرین لحظات عمرش تعمید گرفت. در قرون اولیه تعمید مثل حج رفتن مسلمانها بود که عده‌ای تا آخرین لحظه صبر میکنند تا بعد از انجامش دیگر گناه نکنند!! اشاع ربانی هم از کلام مسیح در آخرین لحظات شام آخر می‌آید و تکرار آن نوعی شرکت کردن در زندگی مسیح است. مسیحیان هر هفته حداقل یکبار در آن شرکت میکنند و با خوردن نان و شراب مقدس به نوعی به اتحاد با مسیح میرسند و او را وارد جسمشان میکنند. تا مدتها اعتقاد به اینکه این نان و شراب در بدن فرد به معنی واقعی به جسم و روح مسیح تبدیل می‌شود، جزو اصول اعتقادات مسیحی بود و اگر کسی بدان معتقد نبود کافِر محسوب میشد. گویا این آیین تمثیلی برای آن است که آن اتفاق در فرد بیفتد. در فیلم ژآندارک، میبنید که تمام درخواستش پس از دستگیری، این است که یکبار اشاع ربانی را برایش انجام دهند! برای افراد با ایمان این رسم بسیار مهمی است.

اعتقاد به زنده بودن و بازگشت مسیح

من فکر میکنم که مسلمانان، عمق و اهمیت این اعتقاد در میان مسیحیان را نمیدانند. این اعتقاد حتی شاید از مساله ی امام زمان در میان شیعیان هم قوی‌تر باشد! این ماجرا برایشان مثل اصل اول اعتقادی است. مدام در میان مسیحیان کسانی ظهور میکنند و تاریخ جدیدی برای بازگشت مسیح اعلام میکنند و طرفدارانی هم پیدا میکنند.

لغو شریعت در مسیحیت

مسیحیان باید قاعدتاً توجیهی برای اینکه چرا به کتاب یهودیان معتقدند و شریعت موسی را از سمت خدا میدانند، اما تابع شریعت یهود نیستند داشته باشند. پولوس قدیس کسی است که از طرف مسیح شریعت را لغو کرد. آیه‌ای از انجیل هست که میگوید وقتی مسیح به آخر عمرش نزدیک می‌شود و حواریون را برای تبلیغ میفرستد و پترس را به عنوان سنگ بنای کلیسا مامور تشکیل کلیسا میکند، به آنان میگوید هر چیزی را که شما حلال بکنید در آسمان حلال است و هر چه حرام کنید در آسمان حرام است. پس مسیح اختیار تشریع را به حواریون میدهد. این سخن مسیح، سنگ بنای تشکیل کلیساست و کلیسای کاتولیک همین الان هم میتوانند جلسه بگذارد و چیزهایی را لغو یا ایجاد کند چرا که کلیسا با مسیح متحد است. در خود انجیلها چندین بار نقل شده که مسیح یا حواریون، تحریم کار در روز شنبه را میشکنند (اینکه یهودیان نباید در روز شنبه هیچ کاری بکنند، از بزرگترین بخشهای شریعت یهود است). مسیح با صراحت میگوید که مالک روز شنبه من هستم! او در حدی است که واضح ترین آیین‌های یهود را میتواند لغو کند. پس اگر پولوس رسول به عنوان یکی از بزرگترین تابعین مسیح، شریعتی را رسما لغو کرده باشد از حقوق قانونی خودش استفاده کرده و به اعتقاد مسیحیان تحت الهام روح القدس اینکار را کرده. کما اینکه این دین و آیین جدید را مسیحیان به خود مسیح نسبت میدهند. چرا که آنجا که به حواریون میگوید بروید و همه ی مردم را بشارت دهید و آنان را تعمید دهید، گویا دارد کار جدیدی را شروع میکند و این آیین جدید را گسترش میدهد. دوازده حواری هم جانشین دوازده سبط بنی اسرائیل میشوند. اصلاً این اصطلاح عهد قدیم، به معنای عهدی است که خداوند پای کوه طور با بنی اسرائیل منعقد کرد ولی بعد با ظهور مسیح، ما وارد دوره ی جدیدی می‌شویم که عهد جدیدی از مردم گرفته میشود. در عهد عتیق، اصل رعایت شریعت است بدین معنا که گفته می‌شود از شریعت من پیروی کنید تا من سرزمین موعود را به شما بدهم و خدای شما باشم. اما عهد جدید با قومی خاص بسته نمیشود. نکته ی اصلی این عهد جدید، ایمان به مسیح است و اجرای شریعت را در خود ندارد و این‌ها را پولوس با صراحت میگوید. این دوازده حواری و کلیسا، مثل قوم جدید خداوند هستند. دقت کنید که واژه ی کلیسا را به معنای اصلی‌اش به کار میبرم، کلیسا به معنای امت مسیحی ای است که بعد مسیح ایجاد شده و اصطلاح بدن اسرار آمیز مسیح را به آن نسبت میدهند. مسیحیان معتقد نیستند پترس جانشین مسیح است، کلیسا و در‌واقع همه ی مردمی که به او ایمان می‌آورند جانشین مسیح هستند. تمام آدمها میتوانند وارد کلیسا شوند و دیگر دین جهانی شده و قومی نیست. در حالیکه دین یهود قومی بود و مامور به تبلیغ هم نبودند. حالا فرض کنید که پذیرفته‌ایم در مسیحیت شریعت لغو شده و این خواست مسیح بوده، نکته ی اصلی این است که یک مسیحی باید توجیه بکند که چطور است که در دورانی خداوند برای دینش شریعت در نظر گرفته و چطور بعد دورانی شریعت لغو میشود. اگر شریعت کلاً چیز خوبی است و فرمانهای خوبی داده شده چرا لغو شده؟ یک اعتقاد کلی این است که شریعت تا قبل ظهور مسیح، تاوان گناه اولیه است و وقتی مسیح ظهور میکند دیگر تاوان گناه اولیه را میدهد. نه اینکه شریعت وجود ندارد، بلکه شریعت این است که شما باید مثل مسیح زندگی کنید. همیشه روح و معنای احکام در مسیحیت مهم است و جزئیات کنار گذاشته میشود. شریعت با جزئیات کنار گذاشته می‌شود و دستورات اخلاقی که روح شریعتند جایگزین آن میشوند. شما میتوانید هر زمان به هر زبان و هر نوعی که میخواهید عبادت انجام دهید. وقتی از مسیح احکام میپرسند میگوید یک حکم وجود دارد و آن اینکه خداوند را با تمام وجود دوست داشته باش، با دیگران همانطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند، همسایه است را دوست داشته باش. در‌واقع انگار شریعت راهیست برای رسیدن به چیزی خاص، و در دین مسیحیت، مسیح مستقیماً همان چیزی را که قرار است به آن برسید به شما آموزش میدهد. اخلاق جایگزین شریعت می‌شود و این بدان معنا نیست که انسان‌ها هر کار بخواهند میتوانند بکنند. نمیتوان گفت شریعت جدیدی توسط مسیح ایجاد شده، بلکه روح شریعت را به انسان‌ها آموزش داده.

تثلیث

تثلیث معمولاً بیش از اندازه مورد توجه است خصوصا برای مسلمانان که تأکید ویژه ای روی توحید دارند و حسشان این است که اصلیترین اعتقاد مسیحیان همین تثلیث است. در حالیکه در واقعیت اینطور نیست و در کتاب الهیدان معروف مسیحی به نام «شلایر ماخر» که متاخر هم هست، آخرین بحث به تثلیث می پردازد. در ضمن این بحث چون مورد اختلاف بوده سخن در موردش زیاد گفته شده اما این بدان معنا نیست که مهمترین اعتقاد مسیحیان است. این مثل این می‌ماند که کسی اعتقادات شیعیان را بخواند و نتیجه‌گیری کند که چون در مورد جانشینی حضرت علی سخن زیاد است، این اعتقاد از معاد و توحید هم مهمتر است. بدون هیچ شک و شبه ای همه ی مسیحیان خود را موحد میدانند، بدین معنا که خدایی هست و ما باید او را بپرستیم و اینکه سه خدا وجود دارد اعتقاد هیچ مسیحی ای نیست. اعتقاد مرکزی مسیحیت یکتاپرستی است و اینکه یک خدای واحد هست که دنیا را خلق کرده. نکته ی دوم این است که مسیحیان معتقد نیستند که میتوان ماهیت تثلیث را به طور کامل درک کرد. در‌واقع اعتقادشان به تثلیث از آنجا می‌آید که همه ی ادیان ابراهیمی اعتقاد به خدای سبحانی دارند که لیس کمثله شی است، شبیه هیچ موجودی نیست و منزه است. در عین حال، اعتقاد به نوعی تشخص در مورد خدا دارند، بدین معنا که خداوند کلام دارد و میتواند سخن بگوید و حرفهای مرا بشنود. به انسان بسیار نزدیک است و میتوان رابطه‌ای انسانی با او برقرار کرد. این اعتقاد با اعتقاد ادیانی مثل بودیسم متفاوت است. آن‌ها اعتقاد به خدایی دارند ولی نه خدایی که بتوان با او سخن گفت، حالات انسانی داشته باشد و حالات انسانی را درک بکند. خدای بودیسم مثل یک آگاهی کیهانی است، و اینطور نیست که مردم را مجازات بکند و مثل یک پادشاه مالک باشد. اصولاً خدای ادیان ابراهیمی است که جنبه ی اخلاقی دارد و به شما بکن و نکن میگوید و در زندگی بشری شما دخالت میکند. میتوانید به او شکایت کنید! به او میتون قرض داد، در کتابش اصطلاح یدالله به معنی دست خدا را به کار میبرد و اگر چند نفر با هم نجوا بکنند آنجاست و صدایشان را میشنود. حتی تیر هم می انداز! این‌ها همه تشخص خداوند است و این به نظر می‌آید با شان واجب الوجوبی خداوند به نوعی تضاد دارد. بنابراین در این ادیان ابراهیمی این مشکل وجود دارد که چطور آن تنزیه را با این تشبیه میتوان جمع کرد. اگر تنزیه مطلق باشد مثل بودیسم که خوب از حیطه ی زندگی بشر خارج می‌شود و اگر زیادی به تشبیه معتقد باشید هم بت‌پرست میشوید. جواب اینکه چگونه میتوان تنزیه و تشبیه را باهم جمع کرد، در تثلیث مسیحی است. اولاً که بشر موجود خاصی است و موجودی است که خداوند او را به صورت خود آفریده. بنابراین صورت بشری این ظرفیت را دارد که خداوند به آن شکل ظاهر شود. بنابراین مسیح، آن عاملی است که باعث تشبیه می‌شود و خدا را به انسان نزدیک میکند. مسیح در ازل وجود دارد و آن جنبه‌های تشبیهی خداوند از آن میاید که خداوند از ازل مسیح را هم با خود دارد. بنابراین میخواهم بگویم تثلیث، جواب مسیحیان به سؤالی است که اگر همان سؤال را از مسلمانان بپرسی جواب خواهند داد که ما نهی شده‌ایم از اینکه در باره اش فکر کنیم! گویا مسلمانان معتقدند این سؤالی است که جوابش برای بشر قابل فهم نیست و ذات خداوند را نمیتوان شناخت و مسیحیان معتقدند جوابش چیزی تحت عنوان تثلیث است و البته باز هم برای بشر قابل فهم نیست. گویا مسیحیان یک گام جلوتر رفته‌اند و باز هم میگوند از حدی جلوتر نباید رفت. بنابراین مشکلی کلی در ادیان ابراهیمی وجود دارد و اینطور نیست که سایر ادیان ابراهیمی این مشکل را نداشته باشند. در اولین فصل عهد عتیق و در صفر پیدایش، آفرینشی که در جریان است، هم به کلام خدا نسبت داده میشود، هم به خود خدا تحت عنوان حکمت خدا و هم به روح خدا. گویا در صفر پیدایش هم آثار تثلیث وجود دارد. خدا همان خدای پدر است، مسیح کلام خدا و روح خدا همان روح القدس است. کلامی از ابن عربی نقل میکنم: «بدان خدایی تو را توفیق دهد که امر مبتنی بر فردیت است که سه گانگی(تثلیث) برای آن فردیت است». پس فردیت از سه شروع می‌شود و بالا میرود. بنابراین سه اولین از اعداد فرد است. چرا که یک از نظر ابن عربی اصلاً عدد نیست. بلکه چیزی است که همه ی اعداد از آن تشکیل شده اند. بنابراین در عرفان اسلامی هم نوعی اعتقاد به سه گانگی وجود دارد و شباهت دارد به اعتقاد تثلیث.

کلیسا و ولایت آن

کلیسا جانشین مسیح است، بدن اسرار آمیز مسیح است و مسیح که زنده است از طریق کلیسا عمل میکند. بنابراین مصوبات کلیسا خالی از اشتباه است و کلیسا نوعی معصومیت دارد. البته پروتستان ها مقداری از معنای کلیسای رسمی دور شدند اما هنوز به کلیسا به عنوان جماعت مسیح، اینکه مسیح فیض خود را به آن میرساند و اینکه نوعی معصومیت را از مسیح اخذ میکند معتقدند. تقریباً همه ی فرقه های مسیحی به معصومیت آبا کلیسا معتقدند. یعنی در لحظه‌های نزدیک به غیبت مسیح در قرنهای اول و دوم، کلیسا تحت هدایت روح القدس بوده. این نکته ی مهمی است چرا که بعضی از استنادات تاریخی مسیحیان، مثلاً مقدس دانستن احکام و متونی خاص مثل عهد عتیق، بر مبنای معصوم بودن آبا کلیساست. یعنی آن‌ها تاییدش کرده اید. بنابراین اگر شما اعتقاد به کلیسا را از مسیحیت بردارید و به قداست کلیسای قرون اول معتقد نباشید، کلاً ارتباط مسیحیت با تاریخ خودش را قطع کرده اید. در‌واقع مسیحیت در همان قرون اول شکل‌گیری کلیسا شکل گرفته و تا قرون چهارم به شکل نهایی خودش رسیده است. بنابراین عضو کلیسا شدن و به کلیسا به معنی عمومی خودش اعتقاد داشتن، جزو اعتقادات قطعی مسیحی است. بحث در مورد کلیسا شناسی یکی از بحوث مفصل کلام و الهیات مسیحی است. خصوصا با توجه به اینکه بعد از دوران جدید کلیساهای کاتولیک زیر سؤال رفتند و کلیساهای پروتستان به وجود آمدند.

معرفی سه کتاب

به عنوان خاتمه ی روایت اسقفی، سه کتاب معرفی میکنم: کتاب «کلام مسیحی»، از توماس میشل. خوبیش این است که نویسنده خیلی در میان مسلمانان زندگی کرده و این کتاب را مخاطب به مسلمانان نوشته. کتاب مختصر و مفیدی است. اینهم از انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان است که گفتم یک سری کتاب‌های ادیان ابراهیمی چاپ میکند که تا الان 25 تایش در آمده. این کتاب چاپ 1381 است. کتاب «درآمدی بر الهیات مسیحی»، از الستر مک کراس. انتشارات کتاب روشن. این کتاب از قبلی جدیدتر است. تقریباً جامع‌ترین کتاب الهیات مسیحی است که به فارسی چاپ شده و خیلی فنی و تخصصی است. برای شناخت الهیات مسیحی از تمام کتاب‌های موجود بهتر است. کتاب «تاریخ تفکر مسیحی» که بیشتر تحول تفکرات مسیحی را بررسی میکند و چندان عمیق به الهیات مسیحی نمی پردازد.

[به قصد انسجام متن، جابجایی هایی بین سخنان این جلسه و جلسات چهارم و پنجم صورت گرفت].