واژگان قرآن،جلسه ۵

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو

مرورهایی از جلسه قبل (...) بحث ما روی شرک جلی است. شرک به معنای ظریفی در رفتار و گفتار همه ما هست ولی لزوما کسی که رگه های ظریف شرک را دارد، با ادبیات قرآنی مشرک حساب نمی شود؛ در قرآن وقتی الف و لام با مشرک می‎آید: المشرکون، طبق شیوه‎ی کلی‎ای که در قرآن هست، به مشرکون در دوران پیامبر، که با توحید مخالفند، اشاره می‎کند و به همان ترتیب به آدم‎های مشابه در سایر زمان ها و مکان‎ها سرایت پیدا می‎کند اما اینگونه نیست که وقتی الف و لام با مشرک بیاید منظور آدم‎هایی باشند که رگه هایی از شرک در وجودشان هست. این توضیح لازم است زیرا آیه ای در قرآن هست که صراحتاً می‎گوید، إنّما لا یؤمن الّا و أکثرهم مشرکون: اکثر آنان ایمان نمی‎آورند، مگر آنکه مشرکند. اینجا به این اشاره می کند که حتی در قلب بسیاری از آدمهای مؤمن رگه هایی از شرک وجود دارد. توحید خالص این است که شما همه چیز را از خدا ببینید و چیزی غیر از خدا نبینید و همه‎ی آدم ها حتی مؤمنین به چنین حدی از توحید نمی‎رسند، آنطوری که مثلاً حضرت ابراهیم رسید.

در جلسه قبل نکته اصلی‎ای که درباره کفر شروع کردم به گفتن این بود که کفر پیچیدگی معنایی دارد به خاطر این که هم در مقابل شکر و هم در مقابل ایمان قرار می گیرد و به نظر می رسد که شکر و ایمان دو ویژگی هستند که با هم متفاوتند و این که متضاد هردوی آن ها در قرآن کفر استفاده شود ابهامی به وجود می‎آورد. بعضی برای رفع این مسئله گفته‎اند کفری که در مقابل شکر به کار می‎رود از ریشه کفران است و کفری که در مقابل ایمان است از ریشه‎ی کفر است و این دو واژه ظاهراً به هم شبیه هستند. من سعی کردم که توضیح بدهم که این توجیهات مشکل را حل نمی کند مگر این که عمیقاً بفهمیم به چه علت متضاد این دو واژه در قرآن یکی است که این را در جلسه قبل توضیح دادیم که شکر و ایمان به طور طبیعی باید یک متضاد داشته باشند.

تا الآن بحث ما روی دو واژه کفر و شرک در قرآن بوده است که واژه های بسیار مهمی هستند و اگر کسی در درک این دو واژه دچار سوء تفاهم باشد، از درک معانی بسیاری از واژه های قرآن عاجز می ماند.

اکثر کسانی که فکر می کنند که شرک یعنی بت پرستی، و آن را یک چیز منقرض شده ای که پیامبران با آن مبارزه کرده اند بداند و نتواند بفهمد، حقیقت آن چیست و چرا همه پیامبران با شرک مبارزه می‎کنند، در آن صروت آیه هایی از قرآن که در مورد شرک است درک نمی کند و آنها را مربوط به زمان گذشته می داند به طوریکه الآن کاربرد ندارند.

از طرف دیگر کسانی که کفر را بد می فهمند، که شاید تعداد آن ها بیشتر از کسانی باشد که کفر را بد می فهمند اینها هم کلا مشکل پیدا می کنند. زیرا ما در فرهنگ سنتی واژه کفر و کافر را حتی برای اهل کتاب به کار می بریم، یعنی برای همه غیر مسلمان ها واژه کافر به کار می رود. آنگونه که ایزوتسو در کتابش نوشته است، از قرن دوم هجری به بعد و اژگانی که قرآن تولید کرده و توسط مسلمانان رواج پیدا کرده بود کم کم تغییر کاربرد داد. از جمله این که همه آدم‎های غیر مسلمان، که دعوت پیامبر را نپذیرفته بودند، کافر قلمداد شدند. و این واژه همانطور که برای مشرکین به کار می رفت برای اهل کتاب هم به کار رفت. هرکسی خارج از دایره اسلام. تبعاً همانطور که معمولاً اتفاق می افتد واژه اسلام هم از مفهوم قرآنی اش فاصله گرفت و مسلم محتوای اصلی خود در قرآن را نداشت و تبدیل شد به آنچه که ما به آن مسلمان می گوییم و کم کم یک حالت سیاسی پیدا کرد. یعنی مسلمان به معنی آدمهایی که در حیطه حکومت های اسلامی زندگی می کنند.

در زمان خلافت هایی که در قرن دوم به وجود آمد دنیا به یک منطقه سبزی که مسلمان ها در آن حکومت می کنند و منطقه خارج از آن که کفار هستند تقسیم شد. اگر کسی مفهوم کفر و کافر را اینگونه بفهمد خدا می داند که از آیه های قرآن چه برداشتی می کند.

کفر اسلام و شرک همه مفاهیم درونی هستند و شما نمی توانید به راحتی مرزی بکشید و بگویید که آدم هایی که داخل هستند این طوری هستند و آدم های بیرون مرز آنطوری هستند، یعنی ما بین مسلمانان کافر و مؤمن داریم و بین اهل کتاب هم کافر و مؤمن داریم، نمی توانید بگویید که بین مشرکین یعنی کسانی که رسماً به ادیان الهی معتقد نیستند و به عقاید شرک‎آمیز دارند بین آن ها مؤمن هست ولی بالاخره در آنجا هم طیفی از افرادی که عقایدشان به توحید نزدیک است، وجود دارند. حداقل این که می دانیم که در اهل کتاب و سایر مذاهبی که باقی مانده اند و عقاید توحیدی دارند آدم مؤمن و آدم کافر وجود دارد، همانطور که بین مسلمانان هست. و شرک هم یک مفهوم کلی است و متاسفانه مهمترین سوءتفاهمی که شاید به وجود آمده این است که مسلمانان اسم این دین را اسلام گذاشتند و خودشان را مسلم گفتند و در نتیجه وقتی به قرآن مراجعه می کنند هر جا که واژه اسلام می بینند این گونه می فهمند . در حالی که در خود قرآن واژه اسلام واژه ای است مثل ایمان که ربطی به این ندارد که شما پیرو چه پیغمبری باشید و در همه ادیان به معنی واقعی کلمه مسلم داریم.

این ها سوءتفاهماتی است که بسیار مهم است که رفع شوند زیرا این واژه ها در هر صفحه قرآن چند بار می آیند و اگر خوب فهمیده نشوند ممکن است ارتباط یک آدم را با مفاهیم قرآنی کلا قطع شود. هر چه عمیق تر فهمیده شوند آیه هایی که این واژه ها در آن به کار برده شده اند عمیق تر فهمیده می شوند.

انگیزه من برای بحث روی این واژه ها این بوده است که هر چند روی بعضی از این واژه ها در این جا صحبت شده است، ولی حسم این بود که آن بحث ها کوتاه و مختصر و پراکنده بوده است و اگر بخواهیم این واژه ها را عمیق بفهمیم لازم است که در مورد انسان یک دیدگاه عمیق تری داشته باشیم که این واژه ها را بفهمیم. بنابراین بد نیست که این نوع واژه ها را که در مورد صفات و رفتار انسان صحبت می کنند را مجموعا راجع به آن ها بحث کنیم.

سؤال: شما می فرمایید که این واژه ها به حالات درونی اشاره می کند اما مثلا در قرآن آیه ای آمده که می گوید: و من یبتغ غیر الاسلام دیناً.... به نظر می رسد که خدا خودش اسم این دین را اسلام گذاشته است. جواب: بله. اسم این دین از زمان پیامبر اسلام بوده است و یعنی آن صفتی که غلبه داشته است اسم دین شده است. مثلا اسم این دین ایمان نشده است. نشاندهنده تأکید فوق العاده زیاد روی مفهوم تسلیم شدن در برابر خداست. صراحتاً در قرآن گفته می‌‎شود که ابراهیم شما را مسلمین نامگذاری کرد (سمّاکم مسلمین). ابراهیم وقتی قبله را ساخت دعایی کرد که پیامبری از طرف خدا بیاید و کتابی داشته باشد و حکمت داشته باشد. و گویا پیامبر ما استجابت دعای حضرت ابراهیم است. و صراحتاً در قرآن گفته می شود که ابراهیم شما را مسلمین نامید. این که اسم این دین اسلام بوده است یک تخطی نیست بالاخره این دین باید یک اسم می داشت و این اسم، اسم با مسمایی برای این دین است، به دلیل توضیحاتی که قبلاً دادم و گفتم که در این دین ما همه پیامبران را قبول داریم و بر خلاف سایر ادیان که هر وقت آمدند همه چیز را نفی کردند و خودشان را تنها دین حق دانستند. دین اسلام از همان ابتدا دعوتش این بود، که ما همه پیامبران را قبول داریم و اهل کتاب را هم قبول داریم. بیایید با هم دیگر خدا را بپرستیم. این ویژگی که یعنی ما انحصار طلب نیستیم و فکر نمی کنیم که حقیقت فقط همین دین است درست به ضد خودش تبدیل شد.! علت این که واژه اسلام مهم بود این بود که اسلام به همین حالت اشاره می کرد. محتوای اصلی اسلام یعنی تسلیم در مقابل خدا و فرعی گرفتن شریعتی که از آن پیروی می کنیم. هرجایی که در قرآن واژه اسلام و مسلمین می‎آید یک همچین محتوایی کنارش می بینید. اما درست برعکس شد و ما مثل سایر ادیان تبدیل به دیندارانی شدیم که فقط و فقط دین خودمان را باعث نجات می‎بینیم و هر کسی خارج از دایره خودمان را کافر می دانیم و رسماً واژه کافر در مورد آن به کار می بریم. و این قطعا انحراف است. کافر دانستن هر آدم غیر مسلمان یک انحراف است من مخصوصا کلمه مسلمان (و نه مسلم) را به کار می برم و خوب است که این دو واژه تفکیک شوند. ما یک عده آدم هایی هستیم که در جایی به دنیا آمده ایم و شریعتی که پیروی می کنیم همان شریعتی است که پیامبر اسلام آورده است و ما مسلمانان هستیم. مسلم را بگذارید به همان معنای قرآنی اش به کار ببریم این حسنی است که حد اقل زبان فارسی دارد. در زبان عربی همان واژه مسلم را برای مسلمان ها به کار می بریم. ما خوشبختانه در زبان فارسی مسلمان می گوییم. ما مسملمانان هستیم یعنی آدم هایی که در آن منطقه سبز به دنیا آمده اند ممکن است نماز بخوانیم ... خدا و پیغمبر را قبول داریم .. حالا ملاک اصلی این است که اگر کسی اعتقاد واقعی داشته باشد نمازی هم بخواند حالا در پنج وقت یا سه وقت (یا حتی یک وقت! نمی دانم ... الآن بعضی ها را می شناسم که در یک وقت نماز می خوانند نماز صبح را نمی خوانند ظهر و عصر را دم غروب می خوانند و با همان وضو مغرب و عشا را هم می خوانند و راحت می شوند... سالی یکی دو شب هم می روند مسجد و همه نماز صبح ها را یک جا می خوانند و درست می شود.! ) به هر حال ما مسلمان ها هستیم در ما مسلم، مؤمن و کافر وجود دارد. حتی صفت شرک در ما وجود دارد. الآن عقاید شرک‎آمیزی وجود دارد و اکثریت مسلمان‎ها هم این عقاید را پذیرفته اند و متوجه مشرکانه بودن آن هم نیستند. بنابراین وجهی از شرک در رفتار و گفتارشان هست.

مثلا به سنت اجدادی خودشان بیشتر از حقایق واقعی بها می دهند. مثلا کسانی را در نظر بگیرید که در سرزمین های اسلامی به دنیا آمده اند و می گویند که اهل سنت هستند. معلوم نیست که این سنت سنت کیست


دقیقه بسست و یکم