جلسهٔ ۹

از روانکاوی و فرهنگ
پرش به ناوبریپرش به جستجو
روان‌کاوی و فرهنگ، دکتر روزبه توسرکانی، جلسه‌ی ۹، سال ۱۳۸۶

مروری بر نقدهای بیان‌شده ناظر به نظریه‌ی روانکاوانه‌ی فروید

فروید اندیشمند نابغه‌ای است و نظریاتش بیشتر مبتنی بر شهود فوق‌العاده‌ی اوست تا مشاهداتش، همچنین ذهن منظم و نظریه‌پردازی دارد. ایراد اصلی به او همان‌طور که بیان شد مبانی نادرست، تحویل گرایی و اعتنای بیش‌ازحد به علم زمانه‌اش است؛ که البته بخشی از آن در برابر بی‌اعتنایی یونگ و لکان به ارتباط نظراتشان با سایر علوم پسندیده است.

مروری بر مقاله‌ای از فروید

یک منبع خوب درباره فروید رساله‌ی مختصری است تحت عنوان «رئوس نظریه‌ی روانکاوی» [۱] که فروید آن را در اواخر عمر خویش نوشته است و ترجمه‌ی آن در ویژه‌نامه‌ی روانکاوی شماره‌ی ۲ ارغنون که مجلد ۲۲ از سلسله مجلدات این مجموعه می‌باشد آمده است. این مقاله اشارت‌های خوبی دارد. از جمله این که برخلاف نظر بسیاری هر دو سه‌گانه‌ی (اید، ایگو و سوپرایگو) و (ناخودآگاه، پیش آگاه و خودآگاه) را با هم لحاظ کرده است. همچنین اشاره‌هایی به مقوله‌ی زبان دارد.

تطبیق سه‌گانه‌های فروید با سه‌گانه‌ی برن

در ابتدا سه‌گانه (اید، ایگو و سوپرایگو) را مطرح می‌کند. این سه‌گانه در روانشناسی به واسطه‌ی ایده‌ی (کودک، بالغ، والد) صورت جاافتاده‌ای می‌یابد، هرچند خود برن نظریه‌اش را مستقل از فروید می‌داند. البته این دو سه‌گانه هم کاملاً بر هم منطبق نیستند. سه‌گانه‌ی برن را می‌توان در قالب یک حصر منطقی بیان کرد. اعمال ما یا بر پایه‌ی امیال است (کودک) یا بر مبنای مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها و تلقینات اخذشده از جامعه (والد) یا بر اثر تجربیات مستقل خود فرد است (بالغ).

فقدان مؤلفه‌ی والد/سوپرایگو در پیشینه‌ی سنت

در دیدگاه سنتی ما با یک دوگان روبه‌روییم که نفس و عقل است و نشانی از سنت یا والد یا سوپرایگو نیست. در حالی که سنت و اجتماع خود قواعدی را بر فرد تحمیل می‌کند. در نگره‌ی سنتی، سنت اگر هم لحاظ شود، ذیل عقل است. والد و خود حامل مقوله سنت است و بهترین پوشش سنت این است که اصلاً منکر والد شود. خصوصاً آنچه مهم و البته مغفول است خطیر بودن سنت است. البته در فرهنگ ما به خاطر وجود سنت عرفانی پیشرفته، ایده‌های علیه سنت بسیار وجود دارد. به نوعی سنت ضدّ سنت است. البته خود عرفان سه‌گانه نفس اماره، لوامه و مطمئنه را نیز دارد، ولی منطبق بر سه‌گانه‌های روان‌شناختی بیان‌شده نیست.

از مؤلفه‌های محوری دین به خاطر صبغه‌ی خردگرایانه‌ی قوی، عدم تقلید در اصول دین است و این که اصول باید به انقیاد بالغ درآید. در قرآن هم یکی از مبارزه‌های دائمی پیامبران در جهت مقابله با سنت بوده است و مشرکین شرک خود را میراثی از گذشته می‌دانستند. با وجود همه‌ی این‌ها، در عموم مردم سنت و دستورالعمل‌های صریح و روشن آن است که رایج است.

باید توجه داشت که هر مقوله‌ای ممکن است بدل به سنت گردد. مارکسیسم نمونه‌ی خوبی از این نظر است که بلافاصله حتی در افراد نزدیک مانند لنین، تعلیمات مارکسیستی فاصله‌ی زیادی با اندیشه‌های مارکس دارد. البته همیشه تلاش‌هایی از محافظت از یک اندیشه هم شده که از مخاطرات سنت در امان بماند. مثلاً عرفا سعی می‌کردند که کلاس‌هایی با تعداد افراد کم و گزیده داشته باشند، قالب شعری را برمی‌گزیدند، کلاس‌ها حضوری و به درخواست شاگردان و در خانه‌ی استاد بوده است و …

نظریه‌ی رؤیای فروید

وجه دیگر اهمیت فروید توجه دادن به مقوله‌ی رؤیا در دوره‌ی مدرن است. به صورت جزئی‌تر به دو بحث مکانیسم ایجاد رؤیا و تعبیر رؤیا می‌پردازد. از نظر فروید هسته‌ی اصلی رؤیابینی یا پاسخ به آرزوهای سرکوب‌شده‌ی اید و یا برون‌ریزی‌های ناخودآگاه است. در واقع ایگو در برابر فشارهای اید، پدیدآورنده‌ی رؤیا در راستای کارکرد بیولوژیکی آن یعنی حفظ خواب است. در اینجا باز هم می‌توان دست به تفکیک زد و در عین حفظ وجه بیولوژیک رؤیا توسط فروید به توجیهات یونگ درباره‌ی رؤیا ملتزم شد. اصل توجه به نمادپردازی در رؤیا را ابتدا فروید احیا کرد. علمی که کاملاً تبدیل به خرافه شده بود.

ادامه‌ی نقدها به نظریه‌ی فروید

تبیین کیفیت مراحل رشد

در هر صورت به نظر می‌آید می‌توان سه‌گانه فروید را پذیرفت بی آن که نظر او در باب کیفیت شکل‌گیری آن‌ها را پذیرفت. دلیل آن هم یکی پیش‌فرض‌های مبنایی غیر مقبول فروید است و دیگری تبیین‌های هم‌ارز با تبیین او از مشاهدات مستند اوست مثل تبیین یونگ.

مثلاً فروید با بررسی افعال کودک همه‌ی آن‌ها را در راستای لذت خواهی می‌بیند، اما یونگ معتقد است که لذت و رشد تا سنی هم‌راستا هستند و از جایی به بعد افتراق می‌یابند. ممکن است انسان در مراحلی به نفع رشد از لذت کناره‌گیری کند و یا به امری که به او لذت نمی‌رساند گرایش یابد. باز فروید این کناره‌گیری از لذت را نه برای رشد بلکه تحت تأثیر القائات سوپرایگو یا سلطه‌ی واقعیت خارجی برای مقاصد دیگری می‌داند. اساساً از نظر فروید اگرچه تصریحی ندارد، اید اصل است اما عموم مردم خود را ایگو و نهاد می‌دانند که این از نظر فروید توهم است.

عدم ارائه‌ی نظریه‌ی رشد و کمال

مهم‌ترین ویژگی نظرات فروید تأکید بیش‌ازحد او بر میل جنسی است. مثلاً هم پایان بلوغ را ایجاد میل جنسی می‌داند و هم منشأ انرژی روانی از نظر او میل جنسی است. به همین ترتیب در نظریه‌ی فروید رشد بسیار محدود و منحصر به سه مرحله‌ی سه‌گانه‌ها ختم می‌شود و سخنی از روانشناسی کمال نمی‌کند.

می‌توان گفت که نظریه‌ی انسان‌شناختی فروید شامل یک محور متقاطع است که محور عمودی مربوط به رشد و افقی مربوط به عدم تعادل است که مؤلفه مرکزی آن جنسیت است. به نظر عمده‌ی تلاش فروید ناظر به محور افقی است، ولی شهود ما از انسان متوجه محور عمودی و مقوله‌ی رشد است که جنبه‌ای از آن اصلاً مربوط به فیزیک بدن است. رشد در فروید در اندازه‌ای که مطرح می‌شود، مربوط به ارضای غرایز و لذت است، چون هسته اصلی نظریه او اید است و مکانیسم‌های روانی انسان در دو صورت تحقق می‌یابد یکی رشد و دیگری حفظ تعادل که در دومی میل جنسی است که مهم است. در مقابل کسی مانند یونگ میل به رشد را در مرکز امیال قرار می‌دهد و حتی مسئله‌ی جنسیت را هم در ذیل آن قرار می‌دهد. یونگ هر انسانی را دارای هر دو بخش زنانه و مردانه می‌داند که در نهایت یکی به نفع دیگری رشد می‌یابد و جنسیت خاصی بر اثر تعادل شکل می‌گیرد.

سرّ موفقیت فروید این است که اکثریت انسان‌ها در حدّ رشد جسمانی متوقف می‌شوند؛ اما کمتر کسی است که فرآیند فردانیت موردنظر یونگ را طی می‌کند. اگر دامنه‌ی مشاهداتی ما محدود به بیماران روانی باشد، نظریه‌ی فروید بر کشیده می‌شود، ولی این به معنای فقدان میل به مراحل برتر رشد نیست. عمده‌ی مطالعه یونگ بر روی انسان‌های عادی و نه بیماران روانی است و ادعا می‌کند که در تمامی انسان‌ها دوره‌ی از رؤیاهای مربوط به رشد نمود دارد. همچنین به نظر او از دوره‌ی کودکی تا بلوغ، رشد و لذت هم‌راستایند و از مرحله‌ای به بعد است که از هم جدا می‌شوند. در واقع یونگ فرایند رشد را بسیار طولانی می‌داند و شواهد مؤیّد رشد را هم از خودآگاهی و هم ناخودآگاهی (رؤیا) می‌جوید. اساساً یونگ از مرحله‌ای، دیگر به روان‌درمانی نمی‌پردازد و مطالعات فرهنگی مدنظر اوست.

عدم توجه به مقوله‌ی زبان

نقص دیگر نظریه فروید عدم توجه به زبان است که بیان شد تا حدودی در لکان این نقص جبران می‌شود. میان زبان و خودآگاهی و سوپرایگو نسبت مستقیم وجود دارد و اساساً هم دو سال اول زندگی کودک معطوف به تسلط بر زبان است. شاید دلیل توجه کمتر فروید به زبان همان الگوی زیستی عام مقایسه‌ای او با حیوانات باشد.

عدم ارائه‌ی شواهد کافی برای غریزه‌ی مرگ

فروید در دوره‌ی دوم تفکر خود، هم‌ارز غریزه‌ی حیات، غریزه‌ی ویرانگری و مرگ را طرح می‌کند. این غریزه در برابر غریزه‌ی حیات که وحدت‌بخش است، کارکردش از هم گسستن است. به نظر می‌آید فروید شواهد کافی برای استقلال چنین غریزه‌ای و به‌تبع دوگانگی غرایز حیات و مرگ ارائه نکرده است. علاوه بر این کارکرد روانی ویژه‌ای را نیز مربوط به آن ذکر نکرده است.

حالات ویرانگرانه در آدمی مثل خودکشی یا حالات مازوخیستی می‌تواند تحت تأثیر سوپرایگو یا مواجهه با واقعیت تبیین شود و نیاز به لحاظ یک غریزه‌ی ذاتی مقابل حیات نیست. در کودک و حیوانات نیز (جز برخی خودکشی‌های دسته‌جمعی مرموز برخی حیوانات مثل موش‌ها و نهنگ‌ها) نشانی از وجود این غریزه نمی‌توان یافت.

کیفیت تفسیر رؤیا

یونگ تکنیک تداعی آزاد فروید را در تعقیب رؤیا می‌پذیرد ولی تحلیل محتوایی آن و ربط آن به دوران کودکی را درست نمی‌داند. پیش‌تر به رؤیای زنی اشاره کردیم که در خواب، مواجه با شلیک سربازی می‌شود. تحلیل فروید از راه تداعی برای زن این بود که او به جوانی از فامیل خود علاقه‌مند بوده و اولین رابطه جنسی خود را نیز با او داشته است. یک‌بار که در حین یک رژه‌ی نظامی به او ابراز علاقه می‌کند، با برخورد سردی از سوی او روبرو می‌شود که برای او بسیار اثر بدی داشته است.

یونگ در خاطرات خود می‌گوید یک‌بار در حالت نیمه هوشیار در سفری در قطار با دیدن تابلوهای کنار جاده، تداعی از دوران کودکی‌اش حاصل می‌شود و به کشفیاتی درباره‌ی خود می‌رسد و این را اثر تداعی می‌داند. در بحث رؤیا نیز معتقد است رؤیا بهانه‌ای برای تداعی است و فروید نه از محتوای رؤیا بلکه با تداعی گری در ذهن آن زن، به کشف علت مشکل روانی او می‌رسد.

از نظر یونگ اگرچه وجهی از نمادپردازی رؤیا شخصی و مربوط به رؤیابین است، اما قسمت عمده‌ی آن غیرشخصی و عام است. در هر دو وجه چه شخصی و چه عام، خود رؤیابین مرجع خوبی برای تفسیر نمادها نیست. به‌بیان‌دیگر تداعی آزاد برای راهبر بودن به گره‌های روانی که متضمن مجموعه‌ای از عواطف درهم‌پیچیده است، مفید است، ولی برای تحلیل رؤیا کارایی ندارد؛ زیرا دخالت و ره زنی ایگو فراوان است و صرفاً بخشی از پیش‌آگاهی یا وجه سطحی‌ای از ناخودآگاه امکان برون‌ریزی دارند.

به همین خاطر است که در تکنیک تداعی آزاد خصوصاً در نزد یونگ بیش از آنکه واژه‌های بیان‌شده توسط بیمار مهم باشد، میزان زمانی که بیمار برای بیان واژه صرف می‌کند مهم است. طبیعتاً تکنیک تداعی آزاد در مورد خواب بدون استفاده نیست، خصوصاً در خواب‌های شخصی، اما اینکه تمام تعبیر رؤیا وابسته به آن باشد این درست نیست. اساساً یونگ به تحریف رؤیا معتقد نیست، بلکه معتقد است زبان رؤیا، زبان ویژه‌ای است که باید آموخته شود.

یک نقض ضعیف نظریه‌ی فروید این است که اگر خواب بازگشت ما به اید و حالت حیوانی ما باشد، باید پس از خواب یعنی صبح هنگام، عرصه‌ی حالات تهاجمی و غریب آدمی باشد، در حالی که این‌گونه نیست و به‌عکس آدمی در هنگام صبح واجد حالات معنوی و آرامش است. فروید می‌تواند پاسخ دهد که چون رؤیا تحقق آرزوهای اید است، اثر آن آرامش صبحگاهی پس از آن است.

مراجع