جلسهٔ ۲۸
یونگ - آرکتایپ
مقایسهی تعبیر یونگی با فرویدی
تکنیک تداعی آزاد فروید
فروید از تداعی آزاد استفاده میکند تا معنی رویا را از ناخودآگاه شخصی بیرون بکشد ولی یونگ که برای ناخودآگاه جمعی اهمیت زیادی قائل است و ناخودآگاه شخصی را چیز کوچکتری بین خودآگاه و ناخودآگاه جمعی میداند کمتر به تکنیک تداعی معانی مراجعه میکند. تکنیک تداعی معانی بههرحال مفید است و از دیدگاه یونگی به کل نقض نمیشود.
فرض کنید یک آدم طاووس در رویا ببیند. اینکه آیا این آدم در زندگی شخصی خوب با طاووس سر و کار دارد یا نه در تعبیر رویا مهم است. شاید این آدم طاووسفروش باشد. بههرحال تکنیک تداعی آزاد هنوز لازم است ولی وزن کمتری در دیدگاه یونگی دارد.
از یک دیدگاه دیگر کمپلکسهای روانی attractorهای سیستم دینامیکی روان هستند. بنابراین اگر از چیزهایی استفاده شود که با کمپلکسهای روانی در ارتباط هستند تداعیها کمکم میروند به سمت خواستههای سرکوبشده و کمپلکسهای روانی در ناخودآگاه شخصی. یونگ قبول دارد که روش تداعی آزاد از این دیدگاه ما به این attractorهای روانی میرساند ولی یونگ قبول ندارد چیزی که از روش تداعی آزاد نصیب ما میشود معنای واقعی رویاست. از هر نقطهی شروعی به این attractorها میتوان رسید اما صرفا رویاهای شخصی نقاط شروع بهتری هستند.
اختلاف تعبیر رویای یونگی و فرویدی
در دیدگاه یونگ عملکرد ناخودآگاه در رویا سعی میکند حقایقی را منتقل میکند. اما در دیدگاه رویا محتوایی از ناخودآگاه که بیرون میریزد امیال سرکوب شدهای است که به ناخودآگاه پسزده شده است.
در دیدگاه یونگی اینکه رویا حقایقی را بازگو میکند بیشتر از این دست است که حقایقی در مورد واقعیتهای روانی درونی ما را بازگو میکند و کمتر پیش میآید که یک واقعیت خارجی بازگو شود. برای مثال اگر کسی ببیند که یکی از دوستانش مرده در درجهی اول باید سراغ این تعبیر برویم که رابطهی ما با این آدم دچار اختلال شده و دارد از بین میرود. مثل اینکه این آدم یک انعکاسی در درون ما دارد. حتی ممکن است واقعا این خود رابطه هم نباشد که دارد از بین میرود. شاید به علت کسب اطلاعات جدید انعکاس چهرهای که ما از آن آدم درون خود داریم مخدوش شده است. فرض کنید ما در رویا ببینیم که یکی از دوستانمان به یک دوست دیگر تبدیل میشود. تعبیر یونگی آن این است که رابطهی ما با این آدم دارد تبدیل میشود به رابطهی ما آن فرد دوم. فرض کنید یک پسری در رویا ببیند دختری که با او رابطهی عاشقانه دارد تبدیل به خواهرش شده است.
تعبیر یونگی رویا
تفاوت اساسی یونگی به رویا و رویا این است که رویا کاشف حقایق است نه تمایلات درونی من. توجه کنید که تمایلات درونی ما هم جزء واقعیات هستند و بنابراین ممکن است در رویا ظاهر شوند. خیلی از پسرها در یک سنی در رویا میبینند که پدرشان مرده و دخترها میبینند که مادرشان مرده. فروید میگوید این همان تمایلات ادیپی است که در رویا ظاهر شده. ولی تعبیر یونگی متفاوت است. در درجهی اول باید حس کنیم که یک واقعیتی دارد اتفاق میافتد که مربوط به رابطهی ما با پدر یا مادرمان است. در درجهی دوم باید به این توجه شود که اینها مادر و پدر واقعی نیستند. بلکه نمادین هستند - مگر اینکه در رویا نشانههایی باشد دال بر اینکه اینها پدر و مادر واقعیمان هستند مثلا اگر در یک فضای رئال در خانهی خودمان در کنار بقیهی اعضای خانواده. بنابراین تعبیر یونگی این است که در زندگی این فرد اتفاقی افتاده است که رابطهاش با سنتهای اجتماعی و فرهنگی دارد از بین میرود - نه حتی اینکه این آدم میل دارد سنت در نظرش خوار و خفیف شود. پسرها معمولا در سنین بلوغ کمکم بهعلت اینکه جنبهی بالغشان رشد میکند ارتباطشان با سنتها ضعیف میشود. پس رویای مرگ پدر رویای مرگ والد است و به یک واقعهی روانی در درونمان بهطور نمادین اشاره میکند. خصوصیات تعبیر یونگی
- در درجهی اول رویا به واقعیات اشاره میکند
- در درجهی اول رویا به واقعیات درونی ما اشاره میکند
- در درجهی اول بهطور نمادین اشاره میکند.
ما برای اینکه رویای ذکر شده به واقعیات اشاره نمیکند بلکه به تمایلات درونی ما اشاره میکند احتیاج به دلیل داریم. بنابراین فقط وقتی از اصول بالا عدول میکنیم که دلیلی برای آن باشد. پیشفرض این است که از سطوح بالاتر شروع کنیم و فرض کنیم نمادها به واقعیات درونی ما دارند اشاره میکنند در حالات خاص بسته به شواهد موجود ممکن است به واقعیات اشاره نمیکنند بلکه به تمایلات ما به نوعی دارند اشاره میکنند و درحالات خاص ممکن است اصلا نمادین نباشد. یونگ معتقد است ممکن است واقعا یک قطعهای از واقعیت در آینده را در خواب ببنید. در یک رویا یک کسی میبیند که پزشکش در خانه گرفتار آتشسوزی شده و واقعیت این بود که این رویا گزارشی بود از اینکه این آدم از شدت تب در حال مرگ است ولی باز گزارش حالت نمادین بودن را داشت. فروید هم به این موضوع اعتراف دارد که ممکن است رویاهای پیشگویانه وجود داشته باشند یا نمادهای ثابت نرینه و مادینه و رویاهای ثابت وجود دارند ولی پیشفرض تعبیر رویای فروید حول محور دیدن تمایلات پسزده شده در رویا میگردد. پیشفرض او این است که نمادها خصوصی هستند و با تداعی آزاد باید به معنی آنها رسید. و نکتهی مشترک اینکه هردو قبول دارند که محتوای رویا بهطور پیشفرض درونی است با این تفاوت که در فروید به کمپلکسهای شخصی اشاره میکنند و در یونگ اطلاعات و حقایقی که توسط ناخودآگاه جمعی دارند افشا میشوند.
تعبیر یونگی از دیدن رویاهای ثابت دیدن اینکه کسی در خانهی خودش که معمولا در واقعیت خانهی خودش نیست یک اتاقهای جدیدی پیدا میکنند این است که واقعا همچین واقعهای دارد اتفاق میافتد ولی این واقعه درونی است و واقعی است و نمادین است. فضاها و امکانات جدید روانی این آدم دارد پیدا میکند.
در رویای تزریق ایرما فروید خودش را در یک مجلس مهمانی میدید و ایرما که دختر جوانی بود که فروید به او گفته بود دورهی درمانیاش به خاتمه رسیده در رویا به فروید میگفت که هنوز مشکلاتی دارد. پس از معاینه فروید در خواب علائم دیفتیری در ایرما میبیند. یک پزشک پیر و یک دوست همکار هم در رویا حضور دارند. تعبیر فروید از اینکه در رویا مشکلات ایرما جسمانی است این است که فروید دوست دارد فکر کند که خودش کارش را درست انجام داده و مشکلات ایرما هیستریک نیست و جسمانی است. دیدن پزشک پیر در یک وضع مسخره به این علت است که ناخودآگاه از این پزشک پیر بدش میآید و آرزوی فروید بر خوار و خفیف شدن این آدم را برآورده میکند
اما تعبیر یونگی از این رویا: اولا به دلیل فضا و انسانهای آشنا بهطور طبیعی نباید تعبیر نمادین شود. رویا در مورد این آدمها و ارتباطهای آنها با هم است. نمادپردازی کلا در این رویا ضعیف است. با توجه به نوع مسالهی مطرح در رویا بهنظر نمیآید که رویا درونی باشد. تعبیر یونگی این است که واقعا مشکل جسمانیای وجود دارد که با مشکلات روحی قاطی شده است. ایرما هرجور درد و مرض خود را به عنوان مشکلات روانی دستهبندی میکند ولی در رویا میبینیم که مشکلش جسمانی است و اگر فروید پزشک پیر را به شکل بدی میبیند به این خاطر است که رویا میگوید این فرد به عنوان پزشک آدم سخیفی است. در یک پاورقی تفسیر رویای فروید آمده که اتفاقا بیماری جسمانی ایرما بعدا تحقق پیدا کرد. بنابر همین پاورقی رویای تزریق ایرما که فروید تعبیر رویای خود را بر این اساس ساخته نشان میدهد که تعبیر یونگی از همین رویا نتیجهی بهتری میدهد.
در جلسات آینده میبینید که تئوریهای فروید و یونگ که هرکدام در یک جاهایی کاربرد بیشتری دارند چطور قابل جمعبندی هستند. هرچند که تعبیر رویای یونگی ارجحیت دارد.
تفاوت ناخودآگاه در دیدگاه یونگ و فروید
در نظریهی فروید خودآگاه بهنوعی اصل گرفته میشود. خواستههایی در id وجود دارد که توسط جامعه و واقعیت سرکوب میشود و نتیجهی سرکوبی ناخودآگاه را میسازد. ولی در دیدگاه یونگی ناخودآگاه اول وجود دارد و بعد کمکم جزیرهی خودآگاهی سربرمیآورد. و ناخودآگاه شخصی بعضا فضای کوچک اطراف جزیره و آلودگیهای آن است. وقتی ارتباط خودآگاهی با اقیانوس خودآگاهی قطع میشود و خواستههای ما و دانش ما و تلقی ما از مسایل بیرون اختلال پیدا میکند ما دچار روانپریشیهایی میشویم.
یونگ خیلی به مطالعهی ناخودآگاه شخصی و اینکه یکییکی اشغالهای ناخودآگاه شخصی را در بیاوریم علاقهمند نیست. درعوض اگر بتوان فرآیند فردانیت را فعال کنیم امواج اقیانوس خود همه چیز را پاک میکنند.
به دلیل تفاوت اولویت دادن متفاوت به خودآگاهی به ناخودآگاهی تحلیل رویای یونگی و فرویدی متفاوت است. در دیدگاه فروید همه چیز از خودآگاهی شروع میشود. مثل اینکه بگردیم که چه چیزی در خودآگاهی قبلا موجود بود که بعدا به ناخودآگاهی تبعید شده. ولی در دیدگاه یونگی رویا کانالی است که ناخودآگاه جمعی را وارد خودآگاهی میکند.
آرکتایپ
نمادهای رویا معانی دارند. واژههایی در فرهنگ ما برای بیان واقعیتهای روانی و جسمانی و حقایق مربوط به انسان وجود دارد و در تعبیر رویا نمادهای رویا را به این واژهها برمیگردانیم. اما ممکن است این لیست واژهها کافی نباشد به این معنی که نمادهایی را در رویا ببینیم که واژهی مناسبی برایشان وجود نداشته باشد. مفاهیم جدیدی که یونگ بهطور تجربی وارد میکند چنین مفاهیمی هستند. برای مثال همهی مردان در سنین مختلف دختر بچهها یا دخترها یا زنهای ناشناس در رویا میبینند که به آنها معمولا احساس علاقه یا حمایت یا بعضا خطر خاصی وجود دارد. یونگ واژهی آنیما را پیشنهاد میکند به عنوان واقعیت روانیای برای زنی که درون هر مردی زندگی میکند و چنین نمادهایی به او مربوط است. آنیما و آنیموس و پیرخرد. پیرخرد مرد مسنی است که در رویا حرف میزند و خیلی قاطع راهنمایی میکند. پیرخرد در رویای زنها هم ظاهر میشود. ترجمهی تحتاللفظی آرکتایپ سنخ(type) باستانی(arch) است. سوالات:
- از کجا آمدهاند و چطوری مطالعهشان کنیم.
- چطوری دستهبندی کنیم و بشناسیم
- چه فایدهای دارند
فهمیدن اینکه آنیما یعنی چی و در آدمهای مختلف چه شکلهایی میتواند پیدا کند و هرکدام از نظر روانی یعنی چی و چه انحرافاتی میتواند پیدا کند همه مهم است. دیدن یک دختر بچه یا دیدن زن کامل یا زن جادوگر در رویا اطلاعات مختلفی در مورد رویابین بدست میدهد. آنیما نقطه نیست. مجموعهای از چیزهاست.
اسطوره
بهترین منبع شناخت آرکتایپ رویا نیست بلکه اسطوره است. چرا؟ اسطوره مثل رویایی است که یک جمعی دیده. هرکسی قسمتهای شخصی افراد دیگر را حذف کرده و بنابراین اسطوره کاملا جمعی شده خالی از تغییر شکلهایی که رویا به دلیل مسایل شخصی ممکن است پیدا کند. در ضمن سندیت علمی اسطوره از سندیت علمی رویا بیشتر است.
گاهی یک اسطوره در تمام اقوام وجود دارد مثلا آرکیتایپ قهرمان. رستم سفر خودش را بهصورت هفت خوان دارد ادیسه سفر خود را دارد. و معمولا اتفاقات داخل این سفرها شباهاتی دارد. این اسطورههای قهرمانی که سفر میکند و اتفاقاتی برایش میافتد از لحاظ ادبی به بهشان Romance گفته میشود.
- از اسطوره استفاده میکرد
- یونگ رویاهایی از اقوام مختلف در سطح دنیا جمع کرد
- یونگ خودش را به حالت ناخودآگاهی میفرستاد
در هر جور فعالیت ذهنی انسان باستانی نمادپردازیهایی وجود دارد مثلا در نامگذاری صور فلکی. و یونگ دامنهی وسیعی از چیزها را بررسی کرد.
دلایل نظری بر وجود آرکتایپ
آرکتایپها مثل متناظر با غریزه و رفتارهای غریزی از نظر شناختی هستند.
در دیدگاه چامسکی در مورد زبان بچه از شنیدن یک تعداد جمله زبان درونی درش پارامتریزهی اولیه میکند. انگار که کودک یک زبان درونی دارد و برای یادگیری زبان فقط یک سری پارامتر حین یادگیری تنظیم میشود. لکان زبان و ناخودآگاه را یک جوری یکی میداند و بنابراین زبان را غریزی میداند.
مکانیسمهای روانی دو دستهاند یک سیگنالهایی میگیریم تاثیر میگیریم - فکر میکنیم - یک سیگنالهایی میفرستیم و عمل میکنیم. غرایز مثل یک الگوهای مشخصی برای عمل کردن. اینکه تصور کنیم که الگوهای مشابهی هم برای درک کردن و شناخت وجود دارد متناظر پذیرش غریزه به عنوان الگوی مشخص برای عمل کردن است. برای مثال اگر وجود رفتار غریزهی مرد نسبت به زن را بپذیریم قبل از تولید این رفتارها باید بپذیریم که الگوهای ذهنی مشابهی در مردها نسبت به زن وجود دارد مثلا اینکه مرد از زن این تصور را دارد که باید از او حمایت کند. در واقع این الگوهای شناختی مشابه پایهی رفتارهای غریزی مشابه هستند. حتی قبل از دیدن زن تصوری نسبت به زن داریم به این معنی که یک جای خالی در شناختهای ناخودآگاه ما وجود دارد که زن را در آنجا میتوان قرار داد. بنابراین آنیما فضای خالی در ناخودآگاه مرد است که حتی قبل از دیدن هیچ زنی هم وجود دارد. به این نکته توجه کنید که هرمونهای زنانه در مرد هم وجود دارد. با اینکه این ظرف به نوعی خالی است تصوری از آن وجود دارد هرچیزی را نمیتوان در آن ریخت.
آنیما
آنیما بینهایت شکل ندارد بلکه انگار برای ظرف آنیما یک سری نقطهی تعادل دارد که به مکانیسمهای درونی ما از نظر فیزیولوژیک و روانی که مربوط به غریزهی جنسی میشود. اینکه برخورد یک فرد با غریزهی جنسی چگونه است را با بررسی اینکه در رویاهایش آنیما چطور ظاهر میشود میتوان مطالعه کرد. اولین زن در اولین اسطورهی تاریخ حوا - به معنای تورات آن نه به معنای اسلامی - است. نقطهی تعادل بعدی آنیما هلن است. مردی که برخوردش با زن جسمانی است و همراه با اینکه زن باعث سقوط میشود آنیمایش در حالت پایهی حوا قرار گرفته و چه بخواهد و چه نخواهد در ناخودآگاهش نسبت به زن احساس خطر و ترس و سقوط میکند. اینکه در فرهنگ بشری پر از هراس از زن است نشان میدهد که مردها آنیمای خیلی عقبافتادهای داشتهاند. در هلن نیازهای جسمانی با نیازهای زیباییشناسی و هنری ترکیب شده. در اسطوره هلن زیباست و فرزانگی دارد. مرحلهی بعدی مریم به معنای مسیحیاش . در اسطورهها سیرنها صداهای زیبایی دارند و دریانوردان را به سمت خود میکشانند و غرق میکنند. سیرن نزدیک به آنیمای حواست ولی حالت شیطانی نابود کننده پیدا کرده. فِمِ فاتال [۱] اصلاحی است که در ژانر نووآر [۲] که یک نوع سبک سینمایی غالب در دههی ۴۰ و ۵۰ است که در آن یک زنی وجود دارد که مرد را به نابودی میکشاند که ظهور سیرن در ادبیات مدرن است مانند شاهین مالت[۳] با بازیگری هامفری بوگارت. در ادبیات رمانتیک قرن ۱۸ و ۱۹ زن به شدت نزدیک به هلن است و در قرون وسطی نزدیک به مریم.
سوال برای جلسهی بعد: کجاها بیشتر انتظار دارید که اینجور تعبیرات یونگی بدرد بخورد و کجا فرویدی؟ کجاها نمادهای جمعی بیشتر در تحلیل کمک میکند و کجا نمادهای شخصی؟