جلسهٔ ۲۴
یونگ - رویا (۲)
سهشنبه ۸۶/۱۱/۳۰
کتاب رویا و تعبیر رویا از دیدگاه روانشناسی یونگ نوشتهی ارنست آپلی ترجمهی دلآرا قهرمان را معرفی میکنم. این کتابی است که یکی دو جلسه بهترین منبع برای حرفهایی که میزنیم خواهد بود.
یادآوری از جلسهی قبل
دو نکتهی خیلی مهم:
- برخلاف حرفهایی که در مورد فروید زدیم و خیلی مرتبط و مستند به کارهای خود فروید بود برعکس از اول تاکید کردم که در مورد نظریه یونگ ضمن اینکه خودش هم آدمی نبوده که نظریهاش را خوب بیان کند، برای بیان یونگ اول باید آن را خواند و فهمید و بعد بیانی پیدا کرد برای توضیح کارهایی که کرده. انتظار نداشته باشید که مانند جلسات فروید منابع و کتابهای برای ارجاع قطعی معرفی کنم و بگویم که همهی حرفها در آن منابع هست. ادعا این است که روح این حرفها روح حرفهای یونگ است. در همین کتاب رویا و تعبیر رویا از دیدگاه رونشناسی یونگ با اینکه یک کتاب یونگی است تعداد نقل قولها از یونگ بسیار کم است.
- چندین بار تاکید کردم که غیر از آن جنبهی کاربردی که هدف این جلسات است که بتوانیم روانکاوی را در زمینههایی که مربوط به نقد فرهنگ میشود بکار ببریم یک کار دیگری هم میخواهم انجام بدهم و آن اینکه یک نظریهی تلفیقی داشته باشیم. گفتهام که فضای روانکاوی حالت خصمانهای دارد و این سه تا مکتب فروید، یونگ و لکان همدیگر را تکفیر میکنند. در حالیکه اینطور نیست که نشود این حرفها را با هم تلفیق کرد و با هم از آنها استفاده کرد. لایههایی از نقد فرهنگی در یک اثر هست که میتوان از تئوریهای فروید استفاده کرد و یک بخش دیگری از آن اثر را همزمان با یونگ تحلیل کرد. به نظر من اینطور نیست که این سه مکتب با هم اختلافهای جدی نداشته باشند. حتما باید یک قسمتهایی ار آراء یک مکتب را کنار بگذاریم که بشود آنها را با هم تلفیق کرد.
تمثیل تلفیقی از ناخودآگاهی یونگ و فروید : جزیرهی خودآگاهی سربرآورده از اقیانوس ناخودآگاهی جمعی
با فرض اینکه فروید را خوب یاد گرفتهایم یادآوریهایی میکنم. شان ناخودآگاه در یونگ کاملا متفاوت است. جملهی طعنهآمیزی از یونگ نسبت به دیدگاه فرویدی هست که: ناخودآگاه زبالهدانی روان انسان نیست. در یونگ ناخودآگاهی اقیانوسی است که جزیرهی خودآگاهی از آن بیرون آمده و این اقیانوس، اقیانوس مشترکی است که همهی جزایر خودآگاهی انسانها از آن بیرون آمده. ناخودآگاهی یونگ شامل یک دانشهای خیلی عمیقی میشود در مورد جهان که هیچ ربطی به زندگی شخصی فرد ندارد. آن چیزی که بوداییها به آگاهی کیهانی از آن یاد میکنند چیزی است که یونگ ناخودآگاهی را وصل به این آگاهی کیهانی میداند. از مقتضیات روانی شخصی تا قوانین علمی که به جهان حکمفرمایی میکنند در اقیانوس ناخودآگاهی اطلاعاتی هست.
ناخودآگاهی شخصی فضای اطراف جزیره خودآگاهی منتج از تجربیات شخصی
این تمثیل را سعی کردم تکمیل کنم که با ایدههای فرویدی هم سازگار باشد. فرض کنید آن ego من که در جزیرهی خودآگاهی زندگی میکند در حین زندگی کردن میتواند آبهای اطرافش را آلوده کند که هرمقداری که آلودگی بیشتر باشد ارتباط این جزیره با آن اقیانوس عظیم کمتر میشود. فضای اطراف جزیره که تحت تاثیر تجربیات شخصی و رفتارهای خودآگاه بوجود آمده آن چیزی است که در تئوری فروید به آن ناخودآگاهی شخصی گفته میشود. هرقدر که یک آدم وضعیت روانی پریشانتری داشته باشد نشاندهندهی این است که ارتباطش با واقعیت و آن واقعیت کیهانی ضعیفتر شده.
فروید به وجود یک ناخودآگاه غیر شخصی اذعان دارد ولی آن را قابل مطالعه نمیداند و بنابراین موضوع روانکاوی نیست. تصور فروید قطعا این نیست که یک اقیانوس بزرگی است یک چیزهایی است که شاید به نوعی از اجداد ما به ما به ارث رسیده.
در دیدگاه یونگی میزان ارتباط با آن قسمتهای عمیق اقیانوس ناخودآگاهی نشان رشد و سلامت انسان است. یک نکتهی خیلی مهم اینکه تجربیات فروید در کلنیک روی بیماران روانی انجام میشود بنابراین آنچه که مشاهده میکند مشکلات و آلودگیهای ناخودآگاه شخصی است. مثلا در اسکیزوفرنی ارتباط فرد با واقعیت قطع میشود. بیمار اسکیزوفرنی بین واقعیت و خیال دیگر فرقی نمیتواند بگذارد. یونگ از دورهی میانسالی به بعد شروع به مطالعهی رویاهای آدمهای عادی و فرهنگها و اسطورهها پرداخت. بنابراین طبیعی است که فروید بیشتر در مورد ناخودآگاه شخصی صحبت میکند و یونگ بیشتر در مورد ناخودآگاه جمعی.
جملهی جالبی در یک کتاب در مورد رئالیسم در ادبیات نقل میکنم: انسانهایی که بیدارند دنیای مشترکی دارند و انسانهایی که در خوابند هرکدام دنیای خودشان را دارند.
سوال: انگار برای تولید ناخودآگاهی شخصی فرد یک جور نقش منفی بازی میکند. آیا اینطور است یا افراد میتوانند در تولید ناخودآگاهی شخصی نقش مثبت بازی کند؟
جواب: این سوال خوبی است که بعدها به جواب آن برمیگردیم. این تمثیلی خوبی است که به ما کمک میکند موضوع را بفهمیم ولی مکانیسمها چیستند؟ چطوری این جزیره سر برمیآورد. این آلوده کردن چیست؟ بعد باید در مورد این صحبت کنیم که آیا نقش خودآگاهی فقط آلوده کردن است یا کارکرد مثبتی هم میتواند داشته باشد؟ تا اینجا که گفته شد نه یونگ خیلی در مورد چیزی گفته نه فروید. لکان بهتر از فروید و یونگ میتواند این مکانیسمها را شرح دهد ولو اینکه به ناخودآگاه جمعی به اندازهی یونگ اعتقاد ندارد ولی حالت بینابینی دارد. جواب این سوال ماکول میشود که اینکه در مورد این مکانیسمها بیشتر بدانیم. تمثیلها بعضی موقعها حالت گولزنندهای دارند که ممکن است آدم فکر کند زیادی موضوع را فهمیده.
تعادل دینامیک تلفیقی از یونگ و فروید
دو اختلاف عظیم یونگ و فروید شان عظیم ناخودآگاهی در تئوری یونگ است و دیگری تاکید یونگ روی موضوع رشد است که حتی بیشتر از عدم تعادل روی آن تاکید دارد. بعد برای تلفیق سعی کردیم که اینطوری پیش برویم که آن چیزی که انسان در ناخودآگاهی به دنبال آن است و مکانیسمهایی که ناخودآگاه عمل میکند و احساسات و رویاها را بوجود میآورد در جهت رسیدن به تعادل و رشد است. یک رشد وجود دارد و یک تعادل که انگار میتوان آنها را در یک محور عمودی و افقی در نظر گرفت. اگر فرض کنید که ما یک تعادل بیولوژیک دینامیک داریم، مثلا یک نوع تعادل هورمونی یا تعادل سیستم عصبی، واضح است که در سنین مختلف این تعادلها فرق میکند و مثلا یک آدم چهل ساله این تعادلهایش همان تعادلهای یک فرد ۲ ساله نیست. این تغییر نقطهی تعادل همان مفهوم رشد را میرساند انگار که یک نقطهی تعادلی وجود دارد که روی یک محور عمودی جلو میرود. بنابراین میتوان گفت که ناخودآگاهی جمعی به نوعی در جهت رساندن ما به این نقطهی تعادل تلاش میکند. با این نگاه این مفهوم تعادل دینامیک تلفیقی از هردو تئوری فروید و یونگ است.
فروید بیماران روانی را بیشتر بررسی میکرده که در سطوح پایین ماندهاند و رشد نکردهاند و عدم تعادلهایی با مولفهی افقی بزرگ دارند و بنابر عللی که بعدا گفته میشود تا حدود زیادی عدم تعادلشان جنبهی جنسی دارد. برعکس یونگ بیشتر آدمهای نسبتا متعادل را مطالعه میکند و بنابراین بیشتر موضوع رشد را بررسی کرده.
اینکه ویژگیهای کودکی برای فروید مهم میشود قابل توجیه است برای اینکه آن بیماران روانی هنوز رشد نکردهاند و انگار در سنین پایین عدم تعادلهایی درشان بوجود آمده. درحالیکه وابستگیهای انسانهای متعادل با دوران کودکیشان قابل صرفنظر کردن است. معمولا بیماران روانی مشکلات خانوادگی مربوط به دوران کودکی دارند، همان چیزهایی که باعث شده رشدشان مختل شود. اگر مولفههای عمودی بزرگی ایجاد شود طبعا تاثیر آن مولفههای انحرافی افقی کم میشود. مثلا به همین علت است که روشهای درمانیهایی مانند معنادرمانی یا کارهایی که جیمز انجام میداد که در آن رسما ایمان مذهبی بیماران را تقویت میکرد و معقتد بود که عدم تعادلها حل میشوند اینقدر موثر بودند. تنها راه رواندرمانی این نیست که عدم تعادلها و مشکلات کودکی افراد حل شود. موجودی که در حال رشد هست عدمتعادلهایش تاثیر کمتری رویش میگذارد.
سوال از جمع که اطلاعات ناخودآگاه جمعی از کجا آمده؟
جواب: یونگ میگوید شاید این تجربهی اجداد ماست ولی این جزء نظریهی یونگ نیست. یونگ یک چیزهایی را مشاهده میکند و میگوید این چیزها وجود دارد. شما میتوانید منشاء ناخودآگاه جمعی را چیز دیگری بگیرید. اینکه ما در تجربیات باستانی اجداد خود شریکیم از نظر یونگ این اجداد فقط انسانها نیستند، از اول حیات و حتی جمادات اشتراکی با انسان دارند که جلوتر به آن میرسیم. در فیزیک قانون نیوتن فرمول ریاضیای داده که یک چیزهایی که مشاهده میشود را توضیح میدهد ولی نیوتن نمیگوید که این نیرو و قوانینش از کجا آمدهاند.
کشف ناخودآگاه جمعی و آرکتایپها با بررسی رویاها و اسطورهها
در بسیاری از تئوریهای علمی اول یک چیزی مشاهده شده و بعد سعی کردهاند با استفاده از یک مدل آن را توضیح دهند مثلا قوانین حرکت سیارات به طور تجربی توسط کپلر پیدا شده بود و بعدا نیوتن با فرض وجود جاذبه آنها را درآورد. در مورد آرکتایپها و ناخودآگاه جمعی هم همینطور است. مشاهداتی در مورد اسطورهها و تشابههای آنها در فرهنگهای مختلف و همینطور رویاها و اشتراکات آنها وجود دارد. برای اینکه شما توجیه کنید که رویاها یا اسطورهها چطور تولید میشوند و چرا یک چیزهای مشترکی وجود دارند باید به نوعی به ناخودآگاه جمعی معتقد باشید. نحوهی انتقال اطلاعات از ناخودآگاه به خودآگاه سوالی بود که قبلا ایجاد شده بود و داریم سعی میکنیم به آن جواب دهیم. و نکتهی دیگر این که وقتی میگوییم ناخودآگاه شخصی حایل بین خودآگاه و ناخودآگاه جمعی میشود چیز خیلی مبهمی است و به آن خواهیم پرداخت. این سوالهایی است که باید به آنها جواب داده شود و همه هم توسط یونگ قابل جواب دادن نیستند. لکان بعضی از این چیزها را توضیح میدهد.
تعمیم مفهوم تحقق آرزوی فرویدی در رویا - میل کلی مکانیسم روانی انسان تعادل دینامیک
فرضی وجود دارد که وقتی میخوابیم خودآگاهی خاموش میشود و آنچه میبینم نتیجهی فعالیت ناخودآگاه است. بنابراین مطالعه رویا و محتوای رویا مطالعهی ناخودآگاه و مکانیسمهای آن است. تئوری فروید در مورد منشاء رویا این بود که هر رویایی در اثر تحقق آرزویی بوجود میآید. آرزویی وجود دارد که در رویا تحقق میافتد. رویای تزریق ایرما که رویای کلیدی است که فروید بر اساس آن تئوری رویای خود را بنا نهاده. اگر با تعمیم مفهوم آرزو فرض کلی را بر این بگذاریم که میل کل مکانیسم روانی انسان رسیدن به نقطهی تعادل دینامیکی است تئوری یونگ و فروید با هم منطبق میشود. نقطه تعادل در اثر بیماری جسمانی ممکن است بهم خورده باشد. مزاحمتهای جسمانیای در هنگام خواب هست که مانع خواب میشود که آن هم به نوعی با آن میل بیولوژیکی تعادل مخالفت میکند. تا در نهایت آن رویاهای عمیق ظاهر شدن به اصطلاح یونگی نمادهای ماندالا که عمیقترین سیگنالهای رشد را به ما میدهند همگی از میل به رسیدن به نقطهی تعادل دینامیکی ظاهر میشوند. مفهوم تحقق آرزو را میتوانیم نگاه داریم و آن را ناخودآگاهتر و عمومیتر کنیم. و مکانیسم تولید رویای فرویدی را تعمیم بدهیم به تئوری یونگ. این خیلی خوب است چون یونگ تئوری خاصی در مورد منشاء رویا ارائه نکرده و کمتر در مورد بحث کرده. به دیدگاههای یونگ در این مورد بعدا اشاره میکنیم. یونگ آدم تجربی است و نظریهپردازی نمیکند و reductionist هم نیست و عجلهای ندارد مکانیسمهای روانی را که بیان میکند منشاء بیولوژیکشان را هم بگوید. درحالیکه فروید سعی میکند که reduction را در حد ممکن انجام دهد
reduction به فیزیک؟
قبلا بعد از جلساتی که به نظریهی فروید با دید انتقادی صحبت میکردیم در جلسهای به این پرداختیم که اصلا reduction خوب است یا بد؟ اینکه آیا همه چیز باید به فیزیک reduce شود؟ در زمان فروید این بدیهی بود که همه چیز باید به فیزیک reduce شود. شیمی به فیزیک reduce شده بود. بیولوژی به نظر میآمد با نظریه تکامل دارد به شیمی reduce میکند و اگر از خود فروید میپرسیدیم شاید میگفت که دارد کار داروین را در ادامهی پروژهی reduction فیزیک کار میکند. الان در اوایل قرن بیست و یکم دیگر این روحیهی reduction به فیزیک وجود ندارد و در درستی این کار سوالات اساسی وجود دارد. یعنی با این دید نگاه میشود که هر علم برای خودش و مثلا پدیدههای بیولوژیک را در بیولوژیک مطالعه کنند و الزامی به reduction به سمت پایین نیست چه رسد به روانشناسی. میل به reduction دست و پای ما را میبنند. دیگر reduction مقدس نیست.
این نتیجهی دوران نیوتنی است که به نظر میآمد که پایههای فیزیک محکم است و باید همه چیز را باید به آن reduce کرد. از ۸۰ سال قبل که مکانیک کوانتم بوجود آمده تا الان
به مرور وضع فیزیک و سوالهای اساسی جواب داده نشده بدتر شده.
الان گفته میشود ۹۷ درصد جهان پر از dark matter و dark energy هست و ما اصلا نمیدانیم که چی هست.
در زمان فروید که اوج انتهای قدرت فیزیک کلاسیک بود تصوری از اینکه ما بسیاری از چیزهای اساسی جهان را نمیدانیم
اصلا چه هستند وجود نداشت.
الان میدانیم که ذراتی در فیزیک هستند که نمیشناسیم و قوانین را در مورد بعضی ذراتی که میشناسیم نمیدانیم. نسبیت را با مکانیک کوانتم نمیشود تلفیق کرد.
خیلی چیزها را فهمیدیم ولی به شدت فیزیک از آن حالت نورانی بودن که همه جایش روشن است درآمده درحالیکه در قرن نوزدهم تصور این بود که جهان لاپلاسی جهان روشنی است
ذراتی هستند که با هم برهمکنش میکنند و مکانیک آماری هم میگوید که چطور خواص ماکروسکوپیک را ایجاد میکنند و اکثر معادلات دیفرانسیل درجه دو هستند.
بعد الکترومغناطیس آمد و نظریه نسبیت آمد و نیروی جاذبه از فیزیک حذف شد و قوانین جمع کردن سرعتها از فیزیک حذف شد ولی چیزهایی جای آنها گذاشتیم ولی از وقتی که
مکانیک کوانتم آمد چیزهایی در فیزیک نابود شد که چیزی جایشان نگذاشتیم. الان گراویتی را نمیتوانیم به نظریه کوانتم اضافه کنیم. با اینکه فیزیک
بسیار پیشرفته ولی دیگر الان فیزیکدانها دیگر احساس قرن هجدهم و نوزدهم را ندارند.
unity of science
ممکن است که من ترجیح دهم که بعضی از دانشها را به سمت روانکاوی reduce کنم یا حداقل اینقدر برای روانکاوی استقلال قائل باشیم که بتواند حرفهایی بزند که در فیزیک حال حاضر معنا نداشته باشد به این معنا که اگر مشاهداتی داشتیم که با فیزیک کلاسیک و یا مدرن نمیخواندند آن مشاهدات را ندیده نگیریم فروید به هیچ عنوان این کار را نمیکند. یونگ به علت تجربهگرا بودنش هرچیزی که مشاهده میکند بیان میکند. این سوال واضح که آیا رویا میتواند information در مورد آینده به ما بدهد یا نه هم در فیزیک کلاسیک و حتی فیزیک مدرن جوابش نه است، آیندهای که وجود ندارد چطور میتواند در زمان حال تاثیر بگذارد. ولی یونگ که رویاهایی را مطالعه میکند که میبیند چنین تعاملهایی وجود دارد میگوید آره. فیزیکدانها باید تئوریهای خود را اصلاح کنند نه اینکه تمام مردم معطل آنها باشند. من از این ایدهی unity of science دفاع کردم که برای همهی حوزههای علمی شخصیت قائل باشیم و بگذاریم مشاهداتشان را داشته باشند. من تردید دارم که رویاهایی باشند که در آن فردی قطعهای از آینده را عینا ببیند ولی اگر مشاهدات ما نشان داد که چنین چیزی هست باید آن را قبول کنیم و فیزیک باید خودش را اصلاح کند.
عمیقترین و مستقیمترین شناخت را ما به مکانیسمهای روانی و درونی خودمان داریم. درحالیکه این شناخت را میخواهیم به علم فیزیکی که پایههایش حتمی نیستند میخواهیم reduce کنیم. اصولا بنا کردن همهی دانش بر اساس فیزیک که مشاهداتش غیر مستقیم است و informationهای غیر مستقیم داریم و از ریاضیات برای توصیف در آن استفاده میکنیم از نظر فلسفی خیلی توجیح ندارد. درحالیکه روانکاوی خودش قطب مستحکمی است برای اینکه آدمها خیلی مستقیم به informationهای روانی خودشان دارند و از طرف دیگر هم وضع فیزیک هم وضع خیلی خوبی نیست. عنوان یک مقاله از هاکینگ که در نقد کتابی از پنروز نوشته هست «دیدگاههای یک فیزیکدان reductionist غیر شرمگین».
در دوران قدیم برای همهی فلاسفه بدیهی بود که علم حصولی را باید بر علم حضوری بنا کرد. و اصلا مکانیسمهای شناختی ما اینطوری هستند در دوران مدرن است که برعکس شده.
یونگ یک روانکاو غیرشرمگین است که هر واقعیتی را که مشاهده میکند بیان میکند حتی اگر با فضای آکادمیک همخوانی نداشته باشد درحالیکه فروید این کار را نمیکرد. برای همین هم یونگ از فضای آکادمیک دور شده.
۱:۳۲
تفکیک رویاها از لحاظ فانکشن
فرض کنید تئوری کلی رویای یونگ درست است. شاید خیلی لازم نباشد که کارکرد رویا را از تحقق آرزو به معنای رسیدن به تعادل دینامیک بیشتر باز کنیم. ولی یونگ به دلایل عملی این کار را انجام داده. یونگ رویاها را بنا به وظایفشون و منشاءشون تفکیک میکنید. جلسه آخر تفکیکی در مورد رویاها در مورد سطح نمادین بودن گفتم. حالا در مورد تفکیک رویاها براساس فانکشنی که رویا انجام میدهد صحبت میکنیم. یه تفکیک خیلی مهم یونگ در مورد رویاها به رویاهای موقعیت و رویاهای جبرانی دارد. رویاهای معمولی معمولا یکی از این دو یا تلفیقی از این دو هستند. چهار فانکشن وجود دارد و در هر رویا بعضی از این فانکشنها ممکن است ظهور کنند. یک فانکشن رویاهای موقعیت - جبرانی هستند که انرژیها را جابجا میکنند. به چیزی انرژی میدهند یا انرژی چیزی را کم میکنند. یونگ از رویاهایی حرف میزند که به آن رویاهای بزرگ میگوید و خیلی آنها را مهم میداند. منشاء این رویاها ناخودآگاه جمعی هستند. این رویاهای بزرگ با تئوریهای فروید غیرقابل توجیه هستند.
رویای توضیح موقعیت
رویای موقعیت رویایی است که خودآگاهی را تصحیح میکند یا چیزی به خودآگاهی اضافه میکند. در مورد وضعیتهای واقعیای که در زندگی شخصی یا اجتماعی یا روانی مواجه هستیم. رویای موقعیت مثل این است که وقتی تصور درستی از واقعیت نداریم به ما میگوید که اوضاع اینطور است و تصور ما را تصحیح میکند. رویایی در این کتاب نقل میکند که مردی یک روز در خیابان قبل از اینکه به خانه بیاید آدمی را دید که دارد روزنامه میخواند و سگی که همراهش است مرتب دارد جستوخیز میکند ولی صاحبش به او توجه نمیکند. شب همان خواب را عینا میبیند با این تفاوت که فرقش این است که خودش است که دارد روزنامه میخواند. اولا این رویا مثال خوبی از پدیده رزونانس است. مواد اولیه رویا از مشاهدات و تجربیات روزانه میآمد. این چیزی است که معمولا مردم را به اشتباه میاندازد و فکر میکنند که چون واقعهای را در طول روز دیدهاند شب به خوابشان آمده. فروید میگوید که در طول روز ما چیزهای زیادی میبینیم چرا یک واقعه خاص در خواب ما ظاهر میشود؟ انگار که موقعیتی که آن آدم دیده تمثیل خیلی خوبی برای موقعیت خودش بوده برای همین در رویایش ظاهر شده. انگار ناخودآگاه میخواد به طور تمثیل چیزهایی را بیان کند، و مشاهدات روزانه ما به بعضی از این نمادها انرژی میدهد که بتوانند در رویا ظاهر شوند. حیوانات معمولا در رویاها به شکل جنبههای طبیعی جسمانی و بیولوژیک ما ظاهر میشوند. این رویا میگوید توجه بیش از اندازه به فرهنگ باعث شده که فرد به غرایز و نیازهای ابتدایی خود نکند و این خوب نیست. در ضمن در این رویا نکتهی دیگری هم هست. اگر محیط این رویا خانه بود مقداری تلطیف میشد ولی اینکه در محیط خیابان فرد دارد روزنامه میخواند نشان این است که این فرد توجهی به موقعیتهای اجتماعی نیز ندارد. این نمونه خیلی خوبی از رویای موقعیت است.
توضیح یونگی رزونانس
توضیح پدیده رزونانس در دیدگاه فرویدی این است که نمادهایی در اثر تجربیات روزانه انرژی میگیرند و ناخودآگاه میتواند از انها استفاده کند ولی توضیح یونگی اینگونه است که طبق معمول از ناخودآگاه شروع میکند. میگوید چرا چنین اتفاقی (آن آدم و سگ) نظر فرد را جذب کرده؟ این عاطفه و توجه از کجا آمده؟ برای اینکه این حقیقت در ناخودآگاهش وجود دارد. دلیل اینکه در طول روز به این اتفاق توجه کرده این است که خودش چنین مشکلی دارد. با اینکه ناخودآگاه فرد هنوز رویا را تولید نکرده بوده ولی حسش به عنوانی واقعیتی که میل دارد به فرد گزارش کند وجود دارد. یونگ کاملا تاکید میکند که این تصور غلط است که ناخودآگاه در طول روز خاموش میشود. ما به طور مجهول میگوییم فکری به ذهنم رسید یا امروز احساس خاصی دارم. این افکار و عواطف در طول روز از ناخودآگاهی به خودآگاهی میآید.
رویای جبرانی
رویای جبرانی فقط نمیگوید که چیزها چطور است بلکه میگوید چیزها چطور باید باشند. مثلا اشتباهاتی میکنید و رویای جبرانی سعی میکند که اشتباه شما را تصحیح کند. مثالی که در این کتاب هست این است که زنی که احساس خیلی خوبی نسبت به دوست خودش دارد ولی بچهدار نشده بارهاوبارها این رویا را میبیند که بچه دارد و بعد مردی که کلاهی روی سرش گذاشته (که دوستش بر سر میگذارد) میآید و بچه را با خشونت از او جدا میکرد. کتاب اشاره میکند که در دیدگاه فرویدی کلاه اشاره به وسیله جلوگیری از بارداری است. رویا به زن به شدت اخطار میکند که این مرد دارد تو را از یک چیز خیلی مهمی محروم میکند. آن میل درونی غریزی که زن باید بچهدار بشود.
خیلی از مردها در چنین روابطی دوست ندارند که بچه بوجود بیاید، برایشان مسئولیت میآورد و مجبور به ازدواج میشوند. یا ممکن است مرد زن را قانع کرده باشد که بچه چیز خوبی نیست و زن به خاطر علاقهاش به او قبول کرده باشد ولی ناخودآگاه مدام ساز دیگری میزند و میگوید که واقعیت این است که تو بچه میخواهی ولی دوستش با بیرحمی جلوی این کار را میگیرد.
چنین رویای جبرانی حتی نیاز به تعبیر ندارد. رویا عواطفی ایجاد میکند و حتی بدون تعبیر تاثیر خود را میگذارد.
رویای خیلی جالب دیگر، رویای مردی است که زن اون خودکشی کرده. خودکشی زن این تصور را در مرد ایجاد کرده که زن خودکشی کرد برای اینکه از من انتقام بگیرد. خودش را کشته که او را در بدتریش شرایط شخصی و اجتماعی قرار دهد. ممکن است که حتی زن در دیالوگهایی که با او داشته چنین تهدیدی کرده باشد. هم فرد از لحاظ روانی نابود میشود و هم اجتماعی. او به شدت از دست زنش عصبانی است. رویایی میبیند که روی یک صندلی نشسته و زنش با حالت مطبوعی وارد اتاق میشود - شاید در سنی که روابطشان خوب بوده - بدون اینکه هیچ حرفی بزند میآید مرد را میبوسد و میرود. انگار رویا یادآوری میکند که زمانی آن دو خیلی هم به هم علاقه داشتند. مثل تجدید روابط زناشویی قدیمی میماند. این آدم از خواب بیدار شود دیگر نمیتواند حس نفرتی که قبلا به زنش داشته را نگاه دارد. این رویا حتی بدون تعبیر تاثیر خود را میگذارد. حتی لازم نیست که شما رویا را به خاطر داشته باشید.
در رویاهای جبرانی یک اختلالهای رفتاری یا اختلالهای که درشون بینش وجود دارد حتی بدون تعبیر میتوانند تصحیح شوند.
رویاهایی که انرژی بخشهایی را کم زیاد میکند
شاید بعدا به آن اشاره کردیم.
رویاهای بزرگ
چیزی که یونگ خیلی به آن علاقه دارد. رویاهای بزرگ رویاهایی هستند که کاملا از ناخودآگاه شخصی میگذرند. هیچ چیز نرمال روزمرهای درشان دیده نمیشود. ۲:۰۶