جلسهٔ ۳۰

از روانکاوی و فرهنگ
پرش به ناوبریپرش به جستجو

یونگ - آرکتایپ‌های آنیما و آنیموس

دریافت فایل صوتی جلسه‌ی ۳۰

از دیدگاه فروید جنسیت نقش عمده‌ای بازی می‌کرد. آنیما و آنیموس مبحثی در یونگ است که به جنسیت مربوط است پس تمام آن اهمیتی که جنسیت در فروید داشت حالا در این مبحث قرار می‌گیرد. این آرکیتایپ یک تفاوت اساسی با همه‌ی آرکیتایپ‌های دیگر از این جهت که در دو جنس مختلف دو وجه مختلف به خود گرفته است. برای مردها درک کردن آنیما ساده است. آنیموس درون زن‌هاست و اکثر روانکاوها مرد هستند یا زن‌هایی هستند که توسط مردها تعلیم دیده‌اند و همینطور اسطوره‌ها بیشتر توسط مردها بوجود آمده‌اند. بنابراین ما اطلاعات کمتری در مورد آنیموس داریم. از یک دیدگاه فمینیستی این موضوع باعث شده که زن‌ها حالت مرموزتری برای مردها پیدا کرده‌اند. فروید هم می‌گوید من آخر نفهمیدم زن‌ها چه می‌خواهند.

زن و مرد یک کششی به جنس مخالف دارند و با قبول این ایده که هر رفتار غریزی یک تصورات و ذهنیاتی همراه خودش به طور غریزی دارند بنابراین واضح است که حول غریزه‌ی جنسی باید یک تصور و آرکیتایپی وجود داشته باشد.

وقتی می‌گوییم این آرکیتایپ‌ها محتویات ناخودآگاه جمعی هستند معنی‌اش این است که یک هسته‌ی مرکزی برای آرکیتایپ وجود دارد ولی بر اساس زندگی شخصی فرد شکل می‌گیرند و متفاوت هستند. بنابراین این آرکیتایپ‌ها بالقوه از ناخودآگاه جمعی به طور یک ظرف یکسان هستند ولی بالفعل براساس زندگی شخصی پر می‌شوند.

اسطوره‌ها

تایجیتو، نماد سنتی نشانگر نیروهای یین(تاریکی) و یانگ(نور).

اسطوره‌های می‌گویند که انسان یک موجود دو جنسی بوده و بعد دو قسمت از هم جدا می‌شوند. کشش و علاقه بین این دو قسمت تلاش آن‌ها برای دو باره پیوستن به یکدیگر هستند. در تورات که حوا از قسمتی از آدم آفریده می‌شود - هرچند که سهم دو قسمت برابر نیست. در فرهنگ چینی به صورت نمادهای ین و یانگ که به‌شدت روی مکمل بودن آن‌ها تاکید می‌شود -هرچند توصیف‌ها کمی به نفع یانگ است. در اسطوره‌های یونانی که سراسر پر از تزاحم بین دنیای انسانی و خدایان است،‌ خدایان انسان را به دو نیم نصف می‌کنند تا از قدرت او بکاهند.

در یونگ انگار یک موجود دو جنسی وجود دارد. بعد بخش مردانه در مردها رشد می‌کند یا به زبان یونگی خودآگاهی توسط نیمه‌ی مردانه پر می‌شود بنابراین ego مرد خود را نیمه‌ی مردانه می‌پندارد. نیمه‌ی زنانه رشد نمی‌کند و در ناخودآگاه می‌ماند. در زن‌ها اتفاق برعکس می‌افتد. در یونگ هم حس مشابهی مثل اسطوره‌ها وجود دارد. از دیدگاه جنین‌شناسی می‌دانیم که جنسیت در ابتدا وجود ندارد و چند هفته بعد جنسیت مشخص می‌شود.

به مبحث همجنس‌گرایی می‌توان از دیدگاه اشتباه پر شدن ظرف‌های آنیما و آنیموس توسط چیزهای دیگر نگاه کرد. در یونان باستان همجنس‌گرایی خیلی متداول بوده. در واژگان یونانی اروس یک جور شهوت همراه با حس عاشقانه است و از دیدگاه یونانی به پسر بچه تعلق می‌گیرد در ضیافت افلاطون می‌توان همچین موضوعی را دید.

کودک ماندن نیمه‌ی دیگر

در ناخودآگاه مرد نیاز رشد کردن بخش رشد نکرده زنانه وجود دارد. بنابراین آنیما به‌طور دائم در حال فعالیت برای انجام این موضوع است. معمولا در مرد و زن این احساس وجود دارد که طرف مقابل بچه است. مردها کاملا احساس می‌کنند یک چیزی شبیه ویژگی‌های بچگانه را در زن‌ها می‌بینند و برعکس. توجیهش این است که مرد اون قسمت‌هایی که در وجود خودش رشد نکرده را می‌بیند که در زن وجود دارد و برعکس. در بچه‌ها جنسیت کمتر ظهور دارد بعد یک قسمت‌هایی در مثلا زن رشد می‌کند که در مرد رشد نمی‌کند و مثلا اینکه زن‌ها می‌بینند که مردها توانایی ابراز علاقه‌ی ندارند ندارند باعث می‌شود که احساس کنند که مردها موجودات رشد نیافته‌ای هستند چرا که خودشان یاد گرفته‌اند چطور با احساسات‌شان کار کنند. همین‌طور مردها وقتی می‌بینند که زن‌ها نمی‌توانند با گزاره‌های منطقی به‌خوبی کار کنند یاد بچگی خودشان زمانی که خودشان هم این توانایی را نداشتند را به‌یاد می‌آورند. در زبان انگلیسی مردها و زن‌ها هر دو به هم baby می‌گویند. هردو احساس می‌کنند که طرف مقابل خصوصیات کودکی دارد که نیاز به مراقبت دارد.

رسیدن به تعادل

نماد ین و یانگ یک حالت مکمل هم بودن دو نیمه را نشان می‌دهد. اینکه در یک رابطه مرد و زن کامل می‌شوند صرفا به این معنی نیست که یک سری فعالیت‌ها را مرد انجام می‌دهد و یک سری فعالیت ها را که مرد نمی‌تواند زن. بلکه این رابطه باعث می‌شود قسمت رشد نکرده‌ی مرد رشد کند و مرد موجود کاملی شود و همچنین زد. نماد ین و یانگ هم نماد دو موجود جدا از هم نیست بلکه نماد درون یک موجود رشد یافته است.

نوع بشر وقتی به صورت مرد و زن ظاهر شده از تعادل دور شده. بارزترین عدم تعادل به طور طبیعی جنسیت است. برای رشد کردن به تعادل رسیدن به معنی رشد کردن آنیما و آنیموس بسیار مهم است. یونگ آنقدرها اهمیت ویژه‌ای برای آنیما و آنیموس در فرآیند فردانیت قائل نیست. این می‌تواند یک نقص برای تئوری یونگ محسوب شود.

آنیما و نمادهایش

انگار که آنیما ظرف یا مولدی است که نمادهایی تولید می‌کند که به آن نیمه‌ی گمشده برمی‌گردند. درون مرد، تصور از زنی که لازم است تا او را به تعادل یا کمال برساند هست. واضح‌ترین نمادهای آنیما در اسطوره‌ها یا رویاها یک زن ناشناس معمولا با یک حس عاشقانه است یا زنی که یک حس آنیمایی همراه آن است. پری دریایی که موجودات مهربانی هستند. سیرن‌ها که با آوای خود مردها را در دریا به طرف خود می‌کشند آنها را غرق می‌کنند بعد آنها را می‌خورند. خصوصیات زن آمازون که با مرد رقابت می‌کند در دوران مدرن بیشتر وارد فرهنگ بشری شده‌اند از یک اسطوره‌ی یونانی سرچشمه گرفته‌اند که در آن زن‌های جنگجوی آمازون در یک جزیره‌ی زنانه زندگی می‌کنند و فقط برای بارداری به جزیره‌ی مردها می‌آیند.

اسطوره‌ی حوا به معنی تورات که یک جور زنی است که باعث سقوط می‌شود - نه به معنایی که ما در اسلام داریم. در تورات مار حوا را فریب داده و حوا آدم را. اسطوره‌ی کیرکه که شوهر خودش را کشته. مردها را به جزیره‌اش می‌کشاند و بعد توسط جادو آن‌ها را به حیوانات تبدیل می‌کند که نماد زن اغواگری است که مرد را به حیوان تبدیل می‌کند. یونگ تمام این زن‌های خطرناک را که با حالت اغواگری خود باعث سقوط مرد می‌شوند حول اسطوره‌ی حوا رده‌بندی می‌کند. یونگ یک تقسیم‌بندی تقریبی چهارگانه دارد. کیرکه در ادیسه پس از مغلوب شدن به قهرمان یاد می‌دهد که چطور از سیرن‌ها فرار کند.

هلن گناه‌کار نیست و زیبایی و فرزانگی‌اش مردها را به جان هم انداخته. هلن بیشتر جنبه‌ی زیبایی و جذابیت و فرزانگی‌اش اشاره می‌کند.

یک اسطوره‌ی دیگر مریم در دیدگاه مسیحی است.بخشی از تصور مرد نسبت به زن که جنبه‌ی مادرانه در آن غلبه دارد. مریم بنابر اسطوره‌های مسیحی مادر خداست و تقدس دارد و اصلا غریزه‌ی جنسی به آن معطوف نمی‌شود. موجودی است که می‌تواند ارتباط با خدا را برای انسان حاصل کند.

سوفیا یک نوع متکامل‌تر زن یا خرد محض است. در اسطوره‌های یونانی سوفیا خرد محض است.

نمادهای دیگر و حس آنیمایی

خیلی نمادهای دیگری هم هستند که آنیمایی هستند. یکی از نمادها زمین است که در اسطوره و رویا و فرهنگ بشر با زن قرین است چرا که حالت انفعال دارد و می‌شود آن را بارور کرد و عامل تغذیه است. ماه نور خورشید را منعکس می‌کند. برای مرد آنیما یک چیز کوچک‌تر در ناخودآگاه است که در شب طلوع می‌کند. آب با زن ارتباط دارد.

شور زندگی محور نمادهای آنیمایی هستند. چیزی که در مرد به اندازه‌ی زن رشد نمی‌کند. مرد به همچین چیزی در یک رابطه‌ی عاشقانه احتیاج دارد. به همین دلیل عشق و تقویت آنیما باعث خلق هنر است. یک راه خوب برای فهمیدن این آرکیتایپ این است که بررسی کنیم وقتی زن و مرد در برابر هم قرار می‌گیرند چه حسی دارند و چه چیزی از هم می‌گیرند. اون چیزی که مرد در رابطه‌ی عاشقانه از زن می‌گیرد همان چیزی است که به آن آنیما می‌گوییم. اولین فعلیتی که آنیما در تاریخچه‌اش پیدا می‌کند حس مرد نسبت به مادرش است. متوقف ماندن آنیما در این مرحله خیلی خطرناک است و نتیجه‌اش این است که مرد از همسرش نقش مادری انتظار دارد. احساس مرد نسبت به طبیعت به آنیما ارتباط دارد. زمین و همه‌ی چیزهای اطرافش مثل یک رحم بزرگ است که دارد ما را در خودش پرورش می‌دهد. روانکاوها به پسرهای جوانی که نمی‌توانند ازدواج کنند توصیه می‌کنند بیشتر با طبیعت ارتباط برقرار کنند یا فعالیت‌های هنری به معنای کلاسیکش انجام بدهند.

رشد آنیما

یونگ تصورش این است که علت وجود نمادهای مختلف آنیمایی حوا و ... این است که آنها مسیر رشد آنیما هستند. ولی شاید نگاه درست‌تر این باشد که آنیما یک چیزی شامل تمام این نمادها است نه اینکه از حوا شروع می‌شود و در نهایت به مریم مقدس و بعد سوفیای خالص است. اگر یک مردی احساس و نیازش به زن به علت تماس‌هاس متعدد جنسی فقط محدود به ارتباط جنسی شود آنیمایش با تولید نماد حوا به او اعلام خطر می‌کند. انگار ناخودآگاه دارد به او اخطار می‌دهد که این نوع رابطه با زن برایش خطرناک است نه اینکه زن در جهان خارج برای مرد خطرناک است. اینکه کیرکه نمادها را تبدیل به خوک می‌کند به این معناست که ارتباط مرد با زن می‌تواند به شکلی باشد که خودش به خوک تبدیل شود. کسانی که غرق مسایل جنسی هستند جنبه‌های زیبایی‌شناسی زنانه را دیگر نمی‌بیند. اینکه در رشد جنبه‌ی حوایی از بین می‌رود و جنبه‌ی هلنی بوجود می‌آید بعد به مریم تبدیل می‌شود و در نهایت به سوفیای خالص دیدگاه درستی نیست. نگاه درست این است که ضمن اینکه آن شاخه‌های اولیه باقی می‌مانند جنبه‌های مریم و سوفیا هم تکامل پیدا می‌کنند.

آنیموس

آنیموس معمولا در رویا حرف می‌زند. یکی از نمادهای آن جمعی از مردان در رویا هستند که حرف می‌زنند. چطوری می‌شود آنیموس را مطالعه کرد؟ زن از مرد در رابطه‌ی عاشقانه چه می‌گیرد؟ بعضی از دخترها به علت علاقه به رابطه‌ی عاشقانه رمان‌های عاشقانه می‌خوانند همچین افرادی تصوری از عشق پیدا می‌کنند که مردها دارند چون رمان‌ها را مرد را نوشته‌اند. بعضی از دخترها وقتی که عاشق می‌شوند احساس‌های عاشقانه‌ی خود را دوست ندارند چرا که این احساس‌ها در فرهنگ مردانه مجاز نیستند. یک بخشی از احساسات عاشقانه‌ی زنانه مجذوب کلام مرد شدن است و بعد اطاعت از حرف‌ها مردش برایش اجبار پیدا می‌کند. اما در فرهنگ مدرن فعلی استقلال خوب است و تابعیت بد. بعضی از زن‌ها که احساس‌های عاشقانه پیدا می‌کنند به علت نکوهیده بودن آنها در فرهنگ مدرن منکر احساس‌هایشان می‌شوند.

کتاب یار پنهان، آنیما و آنیموس[۱] از نشر افکار کتاب جالبی است. متن زیر از این کتاب است: آنیموس در رویا به‌صورت راهنما یا روح خلاق ظاهر می‌شود. تصور زن نسبت به مرد شاهزاده‌ای است که قهرمان است و زن را با خودش می‌برد. آنیموس در شکل واقعی خود یک قهرمان است. آنیموس خلاق مشعل‌دار زن است. ابتدا کارهایی را انجام می‌دهد که زن باید بعدا خودش انجام دهد: رفع مشکل یا طی راه یا انجام کار خارق‌العاده یا هدایت کردن. همیشه وقتی زن با موقعیت سختی مواجه می‌شود آنیموس از زن پیشی می‌گیرد... آنیموس به عقل کل پدری بر می‌گردد. آنیموس مشعل‌دار در روشن کردن دنیای درون زن به او کمک می‌کند. بنابراین زن در حالت عاشقانه احساس می‌کند وارد زندگی روشن‌تری شده و به زندگی خود تسلط بیشتری دارد. هوشیاری مردانه به خورشید و هوشیاری زنانه به ماه تشبیه شده است. در ظهر همه چیز به خوبی دیده می‌شود. برای مرد در رابطه با مرد خورشیدی طلوع نمی‌کند اما هیچ کس نمی‌تواند خورشیدی داغ و درخشان را برای مدت طولانی تحمل کند. بدون وجود سرما و رطوبت و تاریکی مناظر خیلی زود غیر قابل تحمل و زمین خشک می‌شود و حیات از زایش باز می‌ماند. زندگی یک مرد بدون وجود بارور زن نیز چنین می‌شود. می‌تواند به اهداف برسد ولی بدون عواطف. تمرکز کند ولی بدون تخیل زیرا قادر نیست....

زن بدون مرد که آنیموسش خاموش است انسانی است که تمام زندگی است صرف اعمال حیاتی می‌شود ولی بدون آرمان. شور زندگی زن بدون فعالیت آنیموس یک زندگی سردرگم بدون آرمان برایش می‌سازد. همانطوری که فروید این موضوع را تشخیص داده بود آرمان‌ها و عقاید خیلی راحت به زن‌ها نمی‌چسبد. هر زنی که خیلی هم ابراز عقیده می‌کند به راحتی می‌تواند عقایدش پاک شود. همان روزی که ابراز عقیده کرده حتی شبش ممکن است به حالت‌های مبهم زنانه که درشان آرمانی وجود ندارد برگردد. به‌نظر می‌آید که در یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی مثبت است که این عقاید واقعا تبدیل به عقیده می‌شوند. یک مرد می‌تواند به سرزندگی بکند ولی اگر واقعا عاشق نباشد و آنیمایش فعال نباشد وقتی از جمعی که در آن به سرزندگی تظاهر می‌کند دور می‌شود خاموش می‌شود. مرد به زن می‌تواند آرمان بدهد. مسیر بدهد. در داستان‌ها یک مردی می‌آید و زن را سوار اسب می‌کند و با خود می‌برد. اولین چیزی که در جایگاه آنیموس قرار می‌گیرد پدر است که حد و مرزها را مشخص می‌کند و اعمال قدرت می‌کند. هرچقدر که این قدرت جنبه‌های معنوی داشته باشد نشانه‌ی تکامل آنیموس است. در مقابل سوفیا یک تصور اسطوره‌ای وجود دارد به شکل گورو. مردی که هدایت‌گر است و حالت غیب‌گویی دارد. آنیموس همیشه واجد قدرت است: قدرت بدنی تا قدرت‌های معنوی در درجه‌ی متکامل خود. در فرهنگ مدرن تبعیت کردن و گوش کردن حرف یک نفر دیگر پسندیده نیست. بنابراین ارزش‌های فرهنگ مدرن برای زن‌ها در یک رابطه‌ی عاشقانه مانعی است در اطاعت از مرد. فرهنگ به زن می‌گوید تو در این رابطه داری تحقیر می‌شوی. بعضی از زن‌ها با الگو گرفتن از عشق خودشان فکر می‌کنند که اگر عشق این است پس باید مرد هم حرف آنها را گوش کند درحالیکه مردها اصلا در یک رابطه‌ی عاشقانه حرف زن‌ها را گوش نمی‌دهند. بنابراین بدترین آزمون ممکن این است که زن یک چیزی را بخواهد و ببیند که مرد تبعیت می‌کند یا نه.

آیا عشق پایدار وجود دارد؟ یونگ با اینکه از فروید خیلی به عشق خوشبین‌تر است اما احساس می‌کند که یک مرحله‌ای است که طی می‌شود نه تا آخر عمر. یونگ به طور بدبینانه‌ی فکر می‌کند که عشق‌های دوره‌ی کهنسالی یک جور انحراف است و اگر کسی تا چهل سالگی به تعادل نرسیده باشد با عشق در این دوران دیگر جایی وجود ندارد که فرد به تعادل برسد. در تئوری یونگ عشق یک چیز مقدماتی است که می‌تواند باعث تعادل شود و بعد هم رها شود.

کتاب یار پنهان، آنیما و آنیموس نوشته‌ی ‌جان سنفورد، انتشارات نشر افکار [۱] و کتاب رمزهای زنده‌ی جان ترجمه‌ی جلال ستاری نشر مرکز [۲] توصیه می‌شود. جلال ستاری بعد از انقلاب بسیاری از کارهای یونگ و اسطوره‌شناسی را ترجمه کرده است.

مراجع