جلسهٔ ۳۳
کنار هم قرار دادن نظریه یونگ و فروید (قسمت ۲)
یادآوری جلسهی قبل و پاسخ به ۲ سوال
آنیما شبیه id بهنظر میرسد. نمیشود آن را جایگزین id کرد؟
در جلسهی قبل توضیح داده شد که گرچه ظاهرا سایه با id شباهتهایی دارد ولی چون در دیدگاه فرویدی id مرکز روان است نمیتوان سایه را جایگزین id گرفت. یک نکتهی دیگر اینکه آنیما هم با id شباهت دارد. توجه کنید که در دیدگاه فرویدی انرژی روانی یا لیبیدو که توسط id بوجود میآید معطوف به جنسیت است بنابراین ممکن است که تصور کنیم جایگزین id در مرد آنیما است. توجه کنید که در پیدا کردن جایگزین برای id در دیدگاه یونگی باید در درجهی اول به مرکزیت id توجه شود.
اگر سیگنالهای سلف در جهت لذت هستند پس چرا فرآیند فردانیت ممکن است یک فرآیند خیلی دشوار و زجرآوری بشود؟
در ابتدا در ماههای اول زندگی همهی خواستههای سلف لذتبخشترین چیزها هم هست. مشکلی که در فرآیند رشد انسان بوجود میآید جدا شدن رشد کردن از لذت بردن توسط پدیدههایی مثل fixation است. غریزهی جنسی در یک سنینی ممکن است باعث اشباع لذت شود ولی نه برای همیشه.
بهطور مداوم وقتی به پیامهای سلف گوش داده نشود اختلالهایی در رشد بوجود میآید که نهایتا باعث رسیدن بهیک سری بنبستهایی میشود. وقتی بهطور مداوم رفتارهای اشتباه انجام میشود مثل این است که یک سری زبالههایی در اطراف جزیرهی شخصیمان ریخته میشود که باعث تضعیف ارتباط با سلف میگردد. یونگ خیلی تاکید دارد که وقتی به پیامهای سلف و رویا و ناخودآگاه گوش داده نمیشود، آنها هم پیامهای زیادی دیگر تولید نمیکنند. یونگ میگوید وقتی به بیمارانش میگوید رویاهایتان را از این به بعد یادداشت کنید همیشه اولین رویایی که میآورند مهمترین رویایی است که در کمک به آن آدم مفید است. یونگ از یک طایفه از سرخپوستهای شمال آمریکا نقل میکند که درون هر انسانی یک مرد بزرگ وجود دارد و هرچه که به آن بیشتر گوش داده شود بیشتر حرف میزند.
خواستههای سلف تا یک زمانی منطبق بر لذت بردن است ولی ممکن است ما از جریان سلف که ما را پیش میبرد عقب بیافتیم و دیگر خواستههای آن برایمان لذتبخش نباشد. مثلا اگر یک بچه در دورهای که باید به اندازهی کافی غذا بخورد بهعلت قحطی یا غیره غذا نخورده باشد، نتیجتا لذت غذا خوردن که باید بهتدریج از یک سنی به بعد برای این بچه کم میشده کم نشد.
بهنظر نمیاید که مثلا عرفای هندی از فرآیند فردانیت لذت ببرند و یونگ هم میگوید فرآیند فردانیت فرآیند خیلی دشواری است. اگر از خود آنها بپرسید میگویند که سختی این فرآیند به خودتان بستگی دارد. در واقع دشواری دستوراتی که برای اصلاح انحرافات صادر میشوند به میزان آن انحرافات بستگی دارند. تصور مردم از بیرون از اینکه عرفا چقدر بهخودشان زجر میدهند تصور غلطی است، مثل اینکه یک آدمی که ورزشکار نیست وقتی به یک ورزشکار که تمرین میکند نگاه میکند احساس میکند که چقدر این کار برایش سخت است چون برای خود ناظر بیرونی سخت است. به این نکته هم توجه کنید که در عرفان ایرانی تصوری که از عرفان وجود دارد راهی است که عارف را به شادی و سرخوشی میرساند.
تفاوتهای ego و super-ego در دیدگاههای فرویدی و یونگی
اصالت ارزشی در دیدگاه یونگی
در فروید به عقل و یک رفتار معقول متعقد باشید. در دیدگاه فروید ego تنها کاری که میکند میانجیگری منفعلانه بین تزاحمهاست و با اینکه میتواند یک سری عقاید برای خودش باشد. ولی اینکه چیزی که super-ego میگوید درست است یا غلط است بیمعنی است. از همین دیدگاه هم سهگانهی کودک/بالغ/والد به دیدگاه یونگی نزدیکتر است. در دیدگاه یونگی ego که مطابق بر خواستههای سلف میشود ego خوب است ولی در قاموس فرویدی ego وقتی خوب است که میانجیگری خوب انجام شود. و لذت بردن بهطور مقطعی ماکزیمم شود ولی در دیدگاه یونگی اینطور نیست.
میتوان گفت در قاموس فرویدی ego وقتی خوب است که زیرک و سیاستمدار باشد ولی در دیدگاه فرویدی ego وقتی خوب است که از خواستههای super-ego استقلال عمل داشته باشد. در همینجا میتوانید ببینید که ego خوب یونگی سعی میکند که درون خود را کشف کند. خود یونگ میگوید که من آدم درونگرایی هستم و فروید آدم برونگرایی است. در واقع هم چیزی که در فروید میبینید یک جور سیاستمدار بودن برای پیشبرد نظریهی خودش در مجامع آکادمیک بوده ولی یونگ یک آدم درونگرا که بیشتر متوجه درون خودش و نیاز به کشف حقیقت است و در ارتباط با جوامع آکادمیک بیرونی بسیار ضعیف عمل کرده. بهطور طبیعی یک روانکاو به خودش برای مدل کردن بیشترین دسترسی را دارد.
امکان اصالت داشن احساس گناه در دیدگاه یونگی
نکتهی دوم اینکه در تئوری یونگ میشود مفهوم گاه به معنی اصیل داشته باشیم به معنای اینکه کسی به مقتضیات رشد خودش عمل نکند. بنابراین احساس گناه در دیدگاه یونگی معنای اصیلی دارد ولی در دیدگاه فرویدی احساس گناه نمیتواند اصیل باشد. در قاموس فرویدی باید و نبایدهایی از بیرون تحت عنوان اخلاق و دین تحمیل شده که هیچ اصالتی ندارند چرا که مرکز روان id این چیزها را نمیشناسد. در دهههای اخیر که رواندرمانی از روانکاوی خیلی دور شده چرا که بیشتر روی رفتار درمانی و شناخت درمانی توجه میشود. ولی یکی دو دههی اخیر به احساس گناه توجه به عنوان منبع اصلی همهی مشکلات مردم شده است. در حال حاضر با سعی میشود با شناخت درمانی احساس گناه را حذف کنند.
توجه کنید اگه اعتقاد داشته باشیم که بعضی از احساس گناهها اصیل هستند نمیشود به عنوان یک شیوهی درمانی سعی کنیم که افراد را متقاعد کنیم که احساس گناه نداشته باشند. اگر دیدگاه فروید درست باشد باید همیشه سعی شود که هر احساس گناهی حذف شود چون باید و نبایدهای بیرونی چیز اصلی نبوده که تخطی از آنها مهم باشد. اما واقعا بعضی از احساس گناهها را نمیشود حذف کرد مثل کابوسهای شبانه.
یونگ در کتاب روانشناسی و دین [۱] مثال میزند که یک بیماری پیشش آمده که میگوید من فکر میکنم سرطان روده دارم ولی بعد از آزمایشها میدانم که ندارم. یونگ میگوید که به آن فرد گفته که انگار روان تو سرطان روده دارد. تصور یونگ از یک بیمار روانی این است که واقعا برایش در روانش یک مشکل واقعی پیش آمده نه اینکه فقط به آن بگویید که احساس گناه میکنی؟ احساس گناه نکن.
بعضی از احساس گناهها سرچشمه گرفته از تخطی از فرمانهای سلف هستند و اصیل هستند و بعضی حاصل از تخطی از فرمانهای super-ego که اصیل نیستند. رویاهای ملاکهای خوبی هستند برای قضاوت اینکه کدام احساس گناهها واقعی هستند.
با توجه به مسایل بالا میشود دید که یونگ به مدرنیسم نزدیکتر است و فروید به پستمدرنیسم. چرا که در فروید حقیقت و اصالت ارزشیای برای چیزی وجود ندارد. یونگ بر سر اینکه خرد و مبنا باید چه باشد با مدرنیسم دعوا دارد ولی به یک اصالت مشترک معتقد است ولی مفهوم عقل مشترک در دیدگاه فروید نمیتواند وجود داشته باشد.
همجنسگرایی
در بعضی از متون رواندرمانی جدید گفته شده که وظیفهی رواندرمانگر در برخورد با افراد همجنسگرا که احساس گناه شدید دارند برخورد با احساس گناه شدید آنهاست نه برخورد با میل همجنسگرایی. حتی همجنسگرایی به شکلی در آمده که گروههای هنری مثل TATu برای مشهور شدن ادعا همجنسگرایی کرده [۲].
اینجا کلی بحث و مثال در مورد همجنسگرایی و لیبرالیسم و آدمخواری و خورده شدن [۳] و حدود متفاوت در فرهنگ غرب برای بهینه کردن محیط کار و حدود در فرهنگ شرق که محور رشد انسان است شد! یک فیلم آنها به اسبها شلیک میکنند. نمیکنند؟ [۴] هم هست که در آن یک پسر یک دختر را میکشد چون خود دختره از پسره خواسته! در دو هر دو مورد خورده شدن و کشته شدن که در مثالهای بالا ذکر شد جامعه نمیتواند بپذیرد که حتی اگر توافق طرفین در کار بوده این کار صورت بگیرد چرا که یک فردی بیمار است و خورده شدن و کشته شدن خود را پذیرفته این فرد باید درمان شود نه اینکه فرد دیگری از رضایت او سوء استفاده کند.
برای حفظ عقایدی که غلط هستند یک انرژیای باید صرف شود که آن عقاید سرجای خودشان بمانند. افرادی که عقاید سنتی نامطابق با خواستههای سلف دارند به طور مداوم باید در یک برنامههایی شرکت کنند تا یک سری چیزهای عجیب و غریب را حفظ کنند. کسی که بهطور طبیعی چیزی میخواهد خیلی راحت آن را انجام میدهد. این اعمال قدرت سنت برای تایید همجنسگرایی هم وجود دارد.
مراجع
<references>