جلسهٔ ۳۶٫۵

از روانکاوی و فرهنگ
پرش به ناوبریپرش به جستجو

مردسالاری ۱

۳ شنبه ۸۷/۰۸/۱۷

دریافت فایل صوتی جلسه‌ی ۳۶٫۵

مقدمه

به عنوان مقدمه می‌خواهم بیان کنم که منظورم از مردسالاری چیست؟ واژه‌هایی که به کار می‌بریم ممکن است خیلی معانی روشنی نداشته باشد مخصوصا وقتی در مورد فمینیسم صحبت می‌شود که بعضی‌شان کاملا حرف‌های مخالف هم می‌زنند ولی همگی فمینیسم خوانده می‌شوند. معتقدم بزرگترین مشکلی که در دنیا وجود دارد وجود یک نظام سرمایه‌داری مردسالار است. هیچ تحلیلی از سرمایه‌داری بدون توجه به وجه مردسالارش به جایی خوبی نمی‌رسد و همین‌طور هیچ تحلیلی از مردسالاری بدون توجه به سرمایه‌داری به جایی خوبی نمی‌رسد.

سخنرانی‌هایی در مورد سرمایه‌داری داشتم اگر می‌خواهید می‌توانید به آنها مراجعه کنید. [۱] [۲] [۳]

موضوع مردسالاری خیلی پیچیده‌تر و عمیق‌تر و گنگ‌تر از موضوع سرمایه‌سالاری است. به دو دلیل:

  • محتواش طوری است که صحبت کردن در موردش سخت است. و دیدن یک پدیده‌ی تحت عنوان مردسالاری به این معنایی که من می‌گویم چه برای مردها و چه برای زن‌ها ممکن است سخت باشد. آدم‌ها یا زن هستند و یا مرد و در نتیجه یک فضای تاریکی در مقابل‌شان هست. در حالیکه در سرمایه‌داری زن و مرد بودن از لحاظ مکانیسم‌های فیزیولوژیک یا طرز کارکرد ذهن تاثیری در درک سرمایه‌داری بگذارد.
  • ما literature خیلی عظیمی در مورد سرمایه‌داری داریم به‌خصوص از زمانی که مارکسیسم ایجاد شده تا امروز. در ادبیات سیاسی و فلسفی دنیا چیزی به اندازه‌ی سرمایه‌داری مورد مطالعه قرار نگرفته ولی مردسالاری به این معنایی که من می‌گویم مورد مطالعه قرار نگرفته. این مردسالاری یک پدیده‌ی اجتماعی نیست بلکه یک پدیده‌ی فرهنگی یا شاید یک پدیده‌ی فلسفی است.


به نظر من این موضوع از سرمایه‌داری خیلی مهم‌تر است. اگر سرمایه‌داری در چند قرن اخیر یک نظامی بوجود آورده که بیشتر در زندگی اجتماعی بشر حاکم شده و تاثیرات عمیق روانی هم داشته، ولی مردسالاری پدیده‌ای است که با تولد بشر همراه بوده. فکر نمی‌کنم قرنی وجود داشته در ابتدای زندگی بشر که این پدیده وجود نداشته. همانطور که سرمایه‌داری در حال رشد است برخلاف تصوری که بعضی نسبت به جنبه‌های اجتماعی مردسالاری دارند که موفقیت‌هایی بدست آمده ولی این معنایی که من از مردسالاری بیان می‌کنم رشد مداوم داشته و در قرن بیستم بعد از بوجود آمدن ارتباطات رسانه‌ها که امکان کار فرهنگی را فراهم کرده به اوج خود رسیده. در حال حاضر سرمایه‌داری و مردسالاری به نوعی لازم و ملزوم یکدیگر شده. ۱۵۰ سال است که همه‌ی متفکران دنیا به سرمایه‌داری فکر کردند و اگر پیشنهادهایی هم داشتند عملی نشده و دیگر چندان پیشنهادی هم وجود ندارد در مورد مردسالاری هم تقریبا همین‌طور است. در این جلسه هدفم بیشتر تحلیل مشکل است نه ارائه‌ی راه حل.

عنوان این سخنرانی

معمولا واژه‌ی کاپیتالیسم آن نظام اقتصادی که مقابل سوسیالیسم قرار می‌گیرد را به ذهن اکثر افراد می‌آورد. ولی من به یک معنای دیگری از این واژه استفاده می‌کنم. در فارسی به جای واژه‌ی سرمایه‌داری از واژه‌ی سرمایه‌سالاری برای این معنایی که من استفاده می‌کنم بهتر است. همین‌طور هم من از واژه‌ی مردسالاری به یک معنای دیگری استفاده می‌کنم. برای این سخنرانی شاید استفاده از واژه‌ای مثل نرسالاری که متمایز با مردسالاری باشد بهتر باشد. چون مردسالاری واژه‌ی استفاده شده‌ای است که بیشتر جنبه‌ی اجتماعی یا حتی خانوادگی تسلط مرد به زن را دارد. ما در فارسی واژه‌ی پدرسالاری را در فارسی داریم که به‌طور قطع جنبه‌ی اجتماعی دارد. چیزی که به نرینه‌سالاری ترجمه می‌شود که در ایده‌های لکان بیان شده شاید به این چیزی که من می‌گویم نزدیک‌تر باشد.

امشب قرار نیست در مورد ظلم‌هایی که مردها نسبت به زن‌ها در طول تاریخ کرده‌اند صحبت کنم. من لایه‌های خیلی پنهان‌تری از مردسالاری را می‌خواهم مطرح کنم. این ابهام را رفع کنم که من با جنبه‌های مردسالاری سنتی هم مخالف هستم ولی امشب در مورد آنها صحبت نمی‌کنیم. حمله‌هایی که به نظام مدرن می‌کنم به هیچ وجه به معنی دفاع از نظام‌های سنتی نیست.

مردسالاری سنتی

مردها در دوره‌های تاریخ در جغرافیای مختلف دخترها را زنده‌بگور کردند. اعمال خشونت به زن‌ها وجود داشته. زن‌ها در بخش عمده‌ای از تاریخ چه در جنگ و چه در خانواده اسیر مردها بودند. حس تملک مرد نسبت به زن یک حس طبیعی در سراسر جهان بوده. در اروپا تا ۲ قرن قبل وقتی زن ازدواج می‌کرده همه‌ی اموالش مال شوهرش می‌شود برای زن مالکیت به رسمیت شناخته نمی‌شد، در بعضی از جوامع شرقی از جمله ایران مالکیت برای زن از نظر قانونی به نوعی به رسمیت شناخته می‌شد ولی در اروپا اینطور نبود. اسم زن بعد از ازدواج عوض می‌شد. Foot Binding سنتی است که حداقل ده قرن در چین اجرا شده. پای دختران را در ابتدای تولد با یک باندی می‌بستند که پایشان بزرگ نشود چرا که پای کوچک از نظر مردان زیباتر به‌نظر می‌رسیده. من تسلط کامل داشته و مرد در ملکش هر کاری می‌خواسته می‌کرده. نمونه‌ی دیگر زنده بگور کردن دختران در همین جوامع اطراف بوده. حس مالکیت مرد در حدی بوده که حتی می‌توانسته امکان حیات زن را از او بگیرد.

مساله این نیست که این جنبه‌های مردسالاری که یک فشار مسقتیم از بیرون با زور و شلاق به زن‌ها می‌آید مهم نیست. یک چیز مهم‌تری وجود دارد که اگر این نوع رفتارهای مردها با زن‌ها فروکش کرده به نوعی این نوع مردسالاری جدید که دارد به اوج خودش می‌رسد جایش را گرفته.


تحلیل در علوم انسانی باید مبتنی بر مدلی از انسان باشد

هرجایی که می‌خواهیم در مورد علوم انسانی صحبت کنیم اگر قرار است متدولوژی علمی را رعایت کنیم باید بحث تا جای ممکن مبتنی بر مدلی از فعالیت روانی انسان باشد. ارائه‌ی یک تحلیل اجتماعی یا اقتصادی یا هرچیز دیگری مربوط به انسان بدون گفتن اینکه چه مدلی از انسان در ذهن هست قابل قبول نیست.

سعی می‌کنم بر اساس یکی از مدل‌های ارائه شده برای انسان سعی می‌کنم حرف بزنم. سعی می‌کنم مسایل را مبتنی بر مدل‌های روانکاوی و روان‌شناسی بیان کنم و با بیان اینکه رفتارهای انسان چطور شکل می‌گیرد تحلیلی ارائه کنیم که چرا بعضی رفتارها را در جامعه یا در طول تاریخ دیدیم. در جلسات سرمایه‌داری سعی کردم که بر اساس یک مدل رشد که در روان‌شناسی عمومی است صحبت کنم.

مدل علمی خوب توانایی تحلیل خوب دارد

وقتی یک بحث scientific می‌کنید به هیچ وجه ملزم نیستید که بگویید مدل خود را از کجا آوردید. ما از یک فیزیکدان نمی‌پرسیم که این مدلت را چطور ساختی یا مفاهیم تعریف نشده‌ی مدلت را از کجا آوردی. مدل ارائه می‌شود و بعد برای اینکه قضاوت شود که مدل خوب هست یا نه باید دید آیا پدیده‌ها را خوب تحلیل می‌کند یا نه. برای پذیرفتن اینکه چرا قوانین نیوتن درست هستند کسی استدلالی نمی‌آورد. در فیزیک مدل بیان می‌شود و نشان داده می‌شود که اگر آن را بپذیرید می‌توانید خیلی چیزها را توجیه کنید و امکان پیشگویی ایجاد می‌شود. اگر مدلی را می‌خواهید کنار بگذارید باید اشکالاتش را بگویید و مدل بهتری ارائه دهید.


سرمایه‌داری نیازهای پایین‌تر در هرم مازلو را رفع می‌کند.

من کاپیتالیسم را به عنوان یک نظام اقتصادی که مالکیت خصوصی را محترم می‌شمارد و مقابل کمونیسم یا سوسیالیسم قرار می‌گیرد استفاده نمی‌کنم. به نظر من ذات کاپیتالیسم یک نظام اقتصادی است که درش فعالیت‌های اقتصادی سوق داده می‌شوند به هرچه بیشتر تولید کردن کالا و اینکه نظام اقتصادی مبتنی بر یک بازار آزاد است و به نظر می‌رسید بهترین نظام اقتصادی از نظر حداکثر کردن تولید کالا بوده. خیلی از پیشرفت‌های علمی تحت لوای سرمایه‌داری بوجود آمدند.

هرم نیاز مازلو

اساس نقدم این است که سعی می‌کنم توضیح دهم که کاپیتالیسم که تولید و توضیع کالا را تشویق می‌کند با وجود ظاهر معصومش ذاتا متضاد با رشد بشر است. من منکر بعضی از پیشرفت‌هایی که تحت سرمایه‌داری بوجود آمده نیستم.


هرجوری یک نظام کاپیتالیستی را اداره کنید رشد بشر را ذاتا متوقف می‌کنید. این اتفاقی است که در دنیا افتاده. با در نظر داشتن هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو که به رشد نیازها در طول رشد یک انسان مربوط می‌شود می‌شود توضیح داد که چرا ذاتا یک نظام کاپیتالیستی با رشد بشر تضاد دارد.

نظام اجتماعی که بر اساس نظام کاپیتالیستی شکل گرفته تمام تلاشش تولید کالاست. کالا شی‌ء یا خدماتی است که قابل خرید و فروش باشد. این محدودیت بسیار بزرگ و جدی‌ای ایجاد می‌کند. خیلی از نیازهای بشر در سطوح بالاتر به هیچ‌وجه توسط کالا قابل رفع کردن نیستند. در رشد روانی بشر فقط نیازهای پایین که نیازهای فیزیولوژیک است توسط بازار قابل رفع است. وقتی گرسنه هستید می‌توانید خوراکی‌ای از بازار بخرید. خدماتی مربوط به سکس و مربوط به خواب هم تا حدی قابل ارائه است مثل تشک یا داروهای خواب‌آور. ولی نیاز به امنیت را چقدر می‌شود خرید و فروش کرد؟ امنیت یک حالت روانی است که چندان قابل خرید و فروش نیست. شما می‌توانید یک محافظ شخصی یا بیمه‌ی عمر از بازار بخرید، ولی توجه کنید که برخلاف غذا و آب چقدر این کالاها نیازهای مرتبط خود را به‌طور واقعی برطرف می‌کند. بیمه‌ی عمر چقدر به شما احساس امنیت از مرگ می‌دهد؟

نیاز به دوستی یا نیاز به خانواده یا نیاز به صمیمیت جنسی یا عشق چقدر در بازار قابل برطرف کردن هستند؟ اعتماد به نفس در بازار نمی‌شود خرید. آدم‌هایی که تمام نیازهای‌شان به سطوح پایین مربوط می‌شود آدم‌های رشدنیافته‌ای هستند و آدم‌هایی که نیازهای سطح بالاتری هم دارند رشدیافته‌ترند.

اساس هرم مازلو این است که این نیازها تقریبا به ترتیب پر می‌شوند. مثلا اگر گرسنه باشید بیشتر دنبال غذا می‌روید تا نیازهای سطح بالاتر. بخش‌هایی از جامعه ممکن است فعالیت‌هایی داشته باشد که جنبه‌ی کاپیتالیستی نداشته باشد ولی هرچه نظام کاپیتالیستی پیشرفت می‌کند این فعالیت‌ها در حاشیه قرار می‌گیرد. دولت حق ندارد که خیلی دخالت کند و جلوی بعضی فعالیت‌ها را بگیرد. معمولا نظام یک نظام لیبرال است و می‌گوید اگر کسی چیزی تولید کرد و در بازار عرضه کرد و خریدار داشت روند طبیعی دارد طی می‌شود. به ندرت جلوی چیزی گرفته می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین جنجال‌های قانوی تاریخ آمریکا ممنوعیت توضیع مشروبات الکلی بود، چنان بهم‌ریختگی بوجود آمد که دولت آمریکا به این نتیجه رسید و کنگره و سنا قانون آزادی توضیع را تصویب کردند، اتفاقی که افتاده بود این بود که همان‌قدر مشروب تولید و پخش می‌شد فقط حالت خطرناک و مافیایی پیدا کرده بود. نظام اقتصادی کاپیتالیسم در برابر چنین محدودیت‌هایی چنین واکنش‌هایی نشان می‌دهد.

اینطور نیست که نظام کاپیتالیستی بعضی از نیازها را نتواند برطرف کند و بگوید که نمی‌توانم. هیچ نیازی نیست که از آن کسب درآمد نشود. بازاریابی انجام می‌شود.

Simulation نیازها

نیازهای فیزیولوژیک را که می‌تواند برطرف کند رفع می‌کند. و نیازهایی را که نمی‌تواند را با تقلب سعی می‌کند برطرف کند. اگر در قله‌ی نیازها، نیاز به یک حس عرفانی وجود دارد این را توسط یک کالایی را سعی می‌کند به نوعی برطرف کند مانند کالاهایی مثل مواد مخدر یا یک مثلا یک سری کلاس‌های عرفانی درآمدزا. در دهه‌ی ۸۰ و ۹۰ بودیسم در آمریکا خیلی مد شد ولی آن بودیسم با بودیسم واقعی خیلی فرق داشت. تا جای ممکن عشق را تبدیل به سکس می‌کند. نیاز بودن در یک گروه یا دوستی را تبدیل به یک چیز کالایی می‌کند، مثل کلوپ‌هایی تشکیل می‌شود که افراد می‌توانند با پرداخت حق عضویت، عضو شوند، با این کار نیاز تعلق به گروه نوعی در انسان ساکت می‌شود ولی دوستی به معنای واقعی ایجاد نمی‌شود. نیاز به عشق و تعلق داشتن توسط تعلق داشتن به کلوپ طرفداران یک تیم ورزشی سعی می‌شود برآورده شود ولی نیاز واقعی واقعا برآورده نمی‌شود. تبلیغی را تصور کنید که در آن برای خرید یک شکلات گفته می‌شود طعم واقعی زندگی را تجربه کنید. در ذات کاپیتالیسم simulation وجود دارد. simulation ایده‌ای است که ژان بودریار مطرح کرده.

نظام کاپیتالیستی ذاتش آزادی تولید و عرضه است. نه تنها بازاریابی می‌کند و در برطرف کردن نیازها تقلب می‌کند، بازارسازی هم می‌کند و با استفاده از رسانه‌ها نیازهایی ایجاد می‌کند که اصلا وجود ندارد.

وقتی به این معنا کاپیتالیسم را نقد می‌کند، کاپیتالیسم مقابل سوسیالیسم قرار نمی‌گیرد. با این تعریف چین یک نظام کاپیتالیستی دولتی بزرگ است که با هدف حداکثر تولید چهارنعل در حال حرکت است.

فرض‌های مدل

دو فرض اساس پایه‌ی بحث امروز:

  • بین مرد و زن تفاوت‌های جدی و عمیق واقعی از نظر فیزیولوژی و جنسیت و رفتار جنسی و نحوه‌ی کارکرد مغز وجود دارد.

یافته‌های نوروساینس روزبه‌روز این را تایید می‌کند که کارکرد مغز واقعا متفاوت است نه اینکه تفاوت‌ها نتیجه‌ی فرهنگ باشند. اگر بخواهید اسمی بگذارید به این نوع نگاه کردن فمینیسم مبتنی بر تفاوت می‌گویند. یافته‌های جدید نشان می‌دهد که میزان دخترها به گروه بیشتر است. مردها در تجسم سه‌بعدی به طور آماری از زن‌ها قوی‌ترند. زن‌ها از نظر هوش عاطفی از مردها پیشرفته‌ترند. قدرت انتزاع یا بیان کلامی در مرد بیشتر است. زن‌ها می‌توانند چند کار را با هم انجام دهند درحالیکه مردها باید روی یک کار متمرکز شوند.

  • اساسا به جنسیت باید به شکل یک عدم تعادل یا انحراف نگاه شود.

این دیدگاهی است که از دوران باستان وجود داشته و همین‌طور نگاه روانکاوی یونگ هم چنین چیزی را تایید می‌کند. در ضیافت افلاطون اینطور شروع می‌شود که یک موجود کامل بود و خدایان آن را به دو نیمه شکستند. کشش بین دو جنس انگار می‌خواهد که دو جنس مکمل یکدیگر باشند. ساده‌ترین مدلی که در سراسر تاریخ در فرهنگ‌های مختلف وجود داشته این بوده که مرد و زن را به شکل دو نیمه‌ی جداشده‌ی یک موجود واحد در نظر می‌گرفتند. علت پیدایش عشق را اینطور توضیح می‌دادند که دو نیمه می‌خواهند به هم دوباره بپیوندند و دوباره یک موجود کامل شوند. در فرهنگ هندی مرد و زن دو نیمه‌ی یک چیز دانسته می‌شود. یونگ نگاهش این طور نیست که ما یک موجود نصف شده داریم بلکه در هر انسای دو جنس وجود دارد. در مرد نیمه‌ی مردانه رشد کرده ولی نیمه‌ی زنانه رشد نکرده باقی مانده و برعکس و رابطه‌ی مرد و زن در این جهت است که آن نیمه‌ی رشد نکرده، رشد کند و به انسان به یک موجود متعادل تبدیل شود. چه شواهد علمی‌ای وجود دارد؟ میزان هورمون‌های مردانه در زن هست ولی خیلی کمتر و برعکس. جنین‌شناسی می‌گوید که چندین ماه می‌گذرد و جنین فاقد جنسیت باقی می‌ماند، شما چیزی از جنسیت در یک موجود تک‌سلولی نمی‌بینید،‌ این ایده‌ی افلاطون را تایید می‌کند که ابتدا موجود متعادلی وجود دارد و بعد به دو نیمه نصف می‌شود. در دیدگاه یونگی در هر مردی یک سری صفات زنانه تحت نام آنیما وجود دارد و شیوه‌ی طبیعی رشد آنیما این است که روی یک موجود واقعی در بیرون پروجکت شود و یک رابطه‌ی عاشقانه ایجاد شود. برای همین عشق اینقدر مطبوع است برای اینکه عدم تعادل ناخواسته را از بین می‌برد. برای این حس تعال پیدا کردن بعد از ورود به رابطه‌ی عاشقانه به اندازه‌ی کافی هم در ادبیات و هم روانشناسی شواهد هست.


دوگانی‌ها و ارتباط‌شان با جذب و دفع

در مدل کردن باید بتوان تمام فعالیت‌های زن و مرد را به نوع فعالیت جنسی و ایجاد ارگان‌های جنسی در جنین که در مرد به سمت خارج می‌روند و در زن به سمت داخل شکل می‌گیرند و نوع فعالیت جنسی که در مرد حالت دفع و در زن حالت جذب دارد مرتبط کرد. این duality که در کل جهان هم دیده می‌شود،‌ در زن و مرد هم وجود دارد. روان زن میل به کشیدن یک چیز در درون خودش دارد و در مرد یک چیز از دورن به بیرون منتقل می‌شود.

تفکر/عاطفه: ادعا این است که تفکر در مرد قوی‌تر است و عاطفه در زن. چه ربطی به جذب و دفع وجود دارد؟ حس عاطفی یک جور تحت تاثیر چیزی بودن برای ایجاد احساس است. هنگام تفکر که با بیان و کلام همراه است چیزی را از درون به بیرون توسط نطق منتقل می‌شود. درحالیکه حس عاطفی جهت برعکس دارد. زن‌ها در تاثیرپذیری عاطفی قوی‌ترند.

قدرت/زیبایی: موجودی که زیباست جذاب است و کششی به سمت داخلش وجود دارد. ولی قدرت یا زور که به نوعی دخالت در محیط خارج است از درون به بیرون است.

فعال بودن/منفعل بودن: من بیشتر سعی می‌کند که محیط اطراف را در کنترلش بگیرد ولی زن بیشتر تحت تاثیر محیط اطرافش قرار می‌گیرد.

کلام مردانه/تولید کودک در زن.

این دوگانی‌ها به نفع کیست؟

بیان این دوگانی‌ها به نفع کیست؟ در فرهنگ ما فعال بودن ارزش محسوب می‌شود ولی نه منفعل بودن. متفکرین بزرگ داریم و متفکر بودن مدح می‌شود ولی تا به‌حال شنیده‌اید که عاطفی بودن مدح شود یا در موردش کتاب نوشته شود؟ شاعرهای بزرگ را می‌شناسید ولی آیا مادرهای بزرگ را هم می‌شناسید؟ خود نفس متولد کردن کودک به‌نظر می‌آید هیچ بار ارزشی مثبتی ندارد.

تعریف مردسالاری

تفاوت‌های جدی و دوگانی‌هایی بین مرد و زن وجود دارد. مردسالاری یعنی اینکه به تدریج مردها فرهنگی تولید کردند و فرهنگی که الان حاکم است فرهنگی است که قسمت مردانه را مدح می‌کند و قسمت زنانه را مورد نکوهش قرار می‌دهد.

در مورد این مثال‌ها می‌خواهم نشان دهم که مدح قسمت مردانه به قسمت زنانه چقدر حالت تربیتی دارد یعنی واقعیتی پشتش نیست. یک نکته اینکه واژه‌ها، واژه‌های رسایی نیستند. مشکل مردسالاری هم همین است.


تحلیل دوگانی‌های پیش‌ارزش‌گزاری شده

مقابل زیبایی خیلی طبیعی می‌پذیرید که قدرت است. جمال در مقابل جلال. ولی واقعا قدرت و زیبایی مقابل هم هستند؟ فرهنگ مردسالاری قرن‌هاست که به نفع یکی از دو طرف این دوگانی ارزش‌گزاری می‌کند. موجودی که جذاب و زیباست و می‌تواند موجودات دیگر را به سمت خودش جذب کند قدرتمند نیست؟ به نظر می‌آید بخشی از قدرت حالت جذابیت دارد و بخشی از قدرت، همان قدرتی است که مردها دارند. ولی واژه‌ای برای اشاره به این نوع قدرت وجود دارد؟ مردها به نوع قدرتی که خودشان دارند می‌گویند قدرت. ما در جهان دو نوع نیرو بین ذرات داریم. هل دادن با کشیدن فرق می‌کند؟

بیایید passive بودن در مقابل active بودن را در نظر بگیرید. active بودن یعنی بتوان در عالم خارج تاثیر گذاشت. passive بودن یعنی بتوان اثر پذیرفت. تمام شناخت ما مگر از نوع تاثیر پذیری نیست؟ در عرفان باید یاد گرفت که تاثیرپذیر بود. با این نگاه مزیت ارزشی در این دو وجود ندارد.

فرهنگ را مردها بوجود آوردند و فقط نیمه‌ای را که خودشان دارند را درک می‌کنند و برایش فرهنگ ایجاد می‌کنند و چون نیمه‌ی دیگر را درک نمی‌کنند به‌نظرشان بی‌ارزش است. در فرهنگ مردسالاری در هر موردی که تفاوت وجود دارد بار ارزشی را به قسمت مردانه می‌دهد و قسمت زنانه را تحقیر می‌کند.


در فرهنگ یونگ جلوه‌ای از آنیما داریم به نام سوفیا که خرد زنانه است. کمتر مردی می‌فهمد که جنبه‌ای از خرد وجود دارد که بشود به آن گفت خرد زنانه. مفهوم خرد زنانه مفهوم شناخته شده‌ای برای مردها نیست و اسم خاصی هم در فرهنگ ندارد چون قسمت اعظم فرهنگ و واژه‌ها را مردها ایجاد کردند. این دنیایی که مردها ایجاد کردند و جنگ‌هایی که در قرن بیستم اتفاق افتاد درشان نشانه‌ای از عقل هست؟ زن به طور بدیهی درک می‌کند که حیات خیلی چیز ارزشمندی است. برای زن‌ها کشتن یک موجود به دلیل اینکه عاقل‌ترند نه به این دلیل که ضعیف‌ترند سخت‌تر است.

مردسالاری مدرن یک پدیده‌ی پنهان در فرهنگ بر علیه زنانگی

بخشی از مردسالاری در فرهنگ و واژه‌ها پنهان است و چون هرچه جلوتر می‌رویم با وجود رسانه‌ها موجودات فرهنگی‌تری می‌شویم، مردسالاری هم شدیدتر می‌شود.


تاثیری که این مردسالاری دارد این است که چون زن از درون تحقیر می‌شود سعی می‌کند که برخلاف طبیعیتش قسمت‌های زنانه‌ی خودش و عاطفه را در خودش تضعیف کند و قسمت‌های مردانه را تقویت کند.

مردسالاری دیگر شلاق به دست نمی‌گیرد که به زن حمله کند بلکه به زنانگی حمله کرده. میزان زنانگی در دنیا در دهه‌های اخیر رو به کم‌تر شدن هستند.

زنی که قرار است مدیر باشد باید عواطف خودش را کنترل کند تا موفق باشد. نظام شغلی را مردها ایجاد کردند. دوره‌ی تناوب زندگی مرد ۲۴ساعته است ولی دوره‌ی تناوب فیزیولوژیک زن ماهانه است. مرد می‌تواند هر شب که می‌خوابد و روز بعد بیدار می‌شود همان شرایط صبح روز قبل را داشته باشد. کار کردن بر اساس دوره‌ی تناوب مردانه طراحی شده.

رشته‌های ورزشی را مردها ایجاد کردند و بعدا زن‌ها وارد این رشته‌ها شدند. رشته‌های المپیک برای مردان و زنان جداست چرا؟ چون زن‌ها اصلا به المپیک راه پیدا نمی‌کنند اگر تیم‌های مردانه و زنانه با هم مسابقه بدهند. رکورد پایین‌ترین وزن - رکورد هلیل موتلو (هرکول جیبی ترکیه) - در وزنه‌برداری مردان از تمام رکوردهای وزن‌ها در زن‌ها بیشتر است غیر از فوق سنگین‌شان. در چنین مسابقاتی غیر از اینکه زنان تحقیر شوند چه چیزی عاید زنان می‌شود؟ راه بهتر این نیست که زنان رشته‌های ورزشی مخصوص خودشان بوجود آورند که بتوانند از مردها ببرند؟ یک رشته‌ی ورزشی - چوب موازنه در ژیمناستیک - در المپیک وجود دارد که فقط زنان در آن شرکت می‌کنند و مردان نمی‌توانند با زنان در رقابت کنند. عاقلانه‌تر نیست که بازی‌هایی طراحی شود که بر اساس ویژگی‌های زنان باشد که در آن از مردان بهتر باشند تا اینکه بروند وزنه‌برداری کنند و خودشان را نابود کنند و در نهایت هم به یک مردی با قد ۱۲۰ سانتی‌متر ببازند؟ در مسابقات مردها در موقعیت‌های رقابتی تحت اثر ترشح تسترون رکورد می‌شکنند و زن‌ها این حالت را ندارند. ممکن است هلیل موتلو در مسابقه وقتی ببیند که زنی دارد ازش می‌برد وزنه‌ای بردارد که ببرد.

فمینیسم واقعی این است که زن سعی کند که جهان را تغییر دهد و در کنار جهان مردانه یک جهان زنانه ایجاد کند. ورزش‌هایی که برایش شادابی بیاورند و با ویژگی‌های روانی و جسمانی‌اش هماهنگی داشته باشند و بتواند در آنها مردها را شکست دهد.

زن‌ها توانای پردازش موازی‌شان از مردها بیشتر است شاید اگر در مسابقه‌ای تعداد توپ‌ها زیاد باشد و قرار باشد به همه‌ی توپ‌ها توجه شود زن‌ها از مردها بتوانند بهتر بازی کنند.

کتابی هست به نام جسم زن - جان زن که یک پزشک آمریکایی خانم نورتاپ نوشته که ادعا می‌کند که با تجربه فهمیده که تمام پزشکی مردسالار است. ادعا می‌کند که زن‌ها خیلی بیشتر از مردها در مورد وضعیت جسمانی خودشان می‌توانند اطلاع بدهند ولی تمام پزشکی بر اساس سوال‌هایی که مردها می‌توانند جواب بدهند است.

اساس مردسالاری این است که مردها بر اساس نوع بینش و تفکر خودشان ناخودآگاه یک فرهنگ و فعالیت‌هایی ساختند. فکر می‌کنند و اینطوری در فرهنگ تلقین می‌شود که اینها درست است. اینها تنها طریق ممکن هستند. اینها تنها ورزش‌های ممکن هستند. در درون زن یک سری ارزش‌ها و استعدادهایی وجود دارد که اجازه‌ی رشد پیدا نمی‌کنند. زن‌ها نه تنها از زنانگی‌شان لذت نمی‌برند بلکه شرمگین می‌شوند چون آنچه دارند در فرهنگ مردسالار ضد ارزش هستند.


فمینیسم فرانسوی چیز جالبی است و ایده‌های جالبی در آن است.


فرق مردسالاری/سرمایه‌سالاری دوران مدرن با مردسالاری/سرمایه‌داری سنتی: اطاعت با رغبت

تفاوت مردسالاری با مردسالاری چند قبل قرن این است که اگر در گذشته از شلاق و زور و نظام‌های اجتماعی استفاده می‌کردند، امروز این کار را نمی‌کنند چون زن‌ها به طور اتوماتیک از خواست نظام مردسالار طبعیت می‌کنند چون از درون فکر می‌کنند که ارزش‌ها این چیزهای هستند که بهشان گفته می‌شود.

بیماری آنورژیا

در بیماری آنروژیا بیماری است که در آن زن‌ها دچار لاغری مفرط می‌شوند چون غذا نمی‌خورند و نتیجه‌ی این است که امروز زن لاغر می‌پسندند. خانم نرتراب در کتابش می‌گوید با اینکه می‌دانم چاغ شدن برای زن‌ها در سنین میان‌سالی برای زن‌ها طبیعی است و زنی که خیلی سعی می‌کند خودش را لاغر نگاه دارد از نظر جسمانی لطمه می‌خورد باز وقتی کنار دریا می‌روم از خودم خجالت می‌کند. امروز کسی به زنان زور نمی‌کند که لاغر بشوند، هیچ کس افراد مبتلا به این بیماری را به لاغری مجبور نمی‌کند. امروز مد این است و مردها اینطوری می‌پسندند و زن برای اینکه مورد پسند باشد این کار را می‌کند. برعکسش در زمان قاجار بوده که مردان زنان چاق می‌پسندیدند. تعداد زیادی از مراجعه‌کنندگان حکیمان در آن دوران زنانی بودند که می‌خواستند چاق شوند و معمولا از پی شتر برای داروی چاق‌کننده استفاده می‌کردند.


آنتونی گرامشی برای اولین بار فهمید که وارد سلطه‌ی جدیدی از سرمایه‌داری شده. رسانه‌های تلویزیون و غیره که در خانه‌ی همه است می‌توانند طوری استفاده شوند که مردم با میل و رغبت بیایند به نظام سرمایه‌داری خدمت کنند. چیزی که ذهن گرامشی را شکل داد نحوه‌ی رفتار مردم ایتالیا در زمان موسیلنی بود. کسی که نفع می‌برد از این همه‌ی فعالیتی که مردم ایتالیا می‌کردند سرمایه‌دارها هستند. ولی مردم با تمام جدیت در آن وضع اقتصادی بد سر کار می‌رفتند چون بهشان تلقین شده که ایتالیا کشور مقدسی است و هرکسی باید به پرچم کشورش خدمت کند. موج ناسیونالیسمی در زمان جنگ جهانی اول در اروپا بوجود آمد به طوری بود که کارگرها چند برابر کار می‌کردند چون فکر می‌کردند دارند به یک آرمان ملی خدمت می‌کنند. در حالیکه آرمانی وجود نداشت سرمایه‌دارها بودند که جیب خودشان را پر می‌کردند. دیگر احتیاجی به هژه‌مونی نیست سرمایه‌سالاری و همین‌طور مردسالاری به جایی رسیده که نیازی به اعمال زور وجود ندارد آن چیزی را که می‌خواهد افراد با میل و رغبت انجام می‌دهند.

سینما و هنر

الان مردها به زن‌ها می‌گویند sex object و زن‌ها از این لفظ خوشحال می‌شوند. مردها به طور ناخودآگاه در سینما چیزی از زن را نمایش دادند که دوست داشتند. زنانی را نشان دادند که سهل‌الوصول بودند. زنان با دیدن این فیلم‌ها به طور ناخودآگاه با دیدن قهرمانان زن مطلوب الگو می‌گیرند.

تحقیقات خوبی تحت عنوان نقد فمینیستی مخصوصا در سینما وجود دارد و کتابی تحت عنوان راهنمای نقد فیلم به فارسی ترجمه شده که یک فصل ۲۰-۳۰ صفحه‌ای‌اش در مورد نقد فمینیستی است. اگر به سینما علاقه‌مندید کتاب خیلی معروفی است از جیمز موناکو به نام روش تحلیل فیلم [۴][۵]،‌ فصل کوتاهی دارد در مرود تغییر زن ایده‌آل در دهه‌های اول سینما که چطور از جیم منسفل!!؟؟ به گرتا گاربو رسیده و از گرتا گاربو به مرلین مونرو رسیده. مردها آن چیزی را که می‌خواهند توسط هنر بیان می‌کنند و زنان ناخودآگاه همانی می‌شوند که مردان می‌خواهند.

مناسبت بین نظام سرمایه‌داری و مردسالاری

چرا این دو با هم هماهنگ هستند و همدیگر را تقویت می‌کنند؟

  • نظام سرمایه‌سالاری، مردسالاری ایجاد می‌کند. چون نظام سرمایه‌داری احتیاج به کارگر و فعالیت‌های تولیدی دارد و کارگر مرد به زن ارجحیت دارد. بنابراین با رشد سرمایه‌سالاری فرهنگی ایجاد می‌شود که مرد در آن ستایش می‌شود و زن باید مثل مرد باشد تا ارزشمند باشد.
  • مردسالاری چطوری سرمایه‌سالاری را ایجاد کرده؟ این نکته توضیح لازم دارد.

در آینده در مورد ارتباط سرمایه سالاری و مردسالاری صحبت خواهم کرد. و اینکه چرا نمی‌شود سرمایه‌سالاری را جدای مردسالاری نقد کرد.


قرار گرفتن زن و مرد در یک رابطه‌ی مثبت

این عدم تعادل‌ها قابل جبران هستند. راهی وجود دارد که زن و مرد در این دوگانگی به تعادل برسند و آن هم قرار گرفتن در یک رابطه‌ی مثبت با یکدیگر است. زن و مردی که رابطه‌ی عاشقانه‌ی با یکدیگر پیدا می‌کنند صفات زن و مرد در آن مخلوط می‌شود. بعضی تصور می‌کنند که مرد و زن در کنار هم تبدیل به یک موجود کاملی می‌شوند تصور درست این است که در آنیمای مرد با پروجکت شدن روی زن رشد می‌کند و صفات زنانه در مرد هم تقویت می‌شود. چرا مردانی که عاشق می‌شوند شاعر می‌شوند یا فعالیت هنری می‌کنند؟ حساس می‌شوند و از جهان حس می‌گیرد و صفات زنانه‌ی روحشان تقویت می‌شود. زنی که به تعادل می‌رسید می‌تواند رفتارهای زنانه‌ی active داشته باشد مانند فلورانس نایتینگل. ما می‌خواهیم به اینجا برسیم نه به یک نظام سنتی که در آن به زن‌ها گفته شود که شما که passive هستید به اندرونی بروید ما جای شما کار می‌کنیم.


پرسش و پاسخ

وقتی زنانگی از بین برود مرد عاشق زن نمی‌شود. وقتی زن و مرد فرقی چندانی نمی‌کنند بعضی هم دنبال همجنس‌گرایی می‌روند.


سوال در مورد اینکه active بودن زن‌ها خوب است و خانم ... active تر از بقیه زن‌ها بوده که کتاب نوشته ....

جواب: فلورانس نایتینگل، زن بوجود آورنده‌ی نظام پرستاری در زمان جنگ، ارتشی از زن‌ها تشکیل داد که مستقل از اینکه افراد از کدام کشور هستند از بیمارهای جنگی مراقبت می‌کردند. او می‌گوید زن‌ها در سال‌های اخیر به هیچ‌چیز نرسیدند جز اینکه مردهای درجه‌ی سومی شدند. فلورانس نایتینگل نمونه‌ی زنی است که به شکل active یک فعالیت زنانه انجام می‌دهد. او نمونه‌ی زنی است که به تعادل رسیده.


سوال: حالتی وجود دارد که زن‌ها در سنین بالا صفات مردانه و مردها صفات زنانه پیدا می‌کنند ...

جواب: رسیدن به حالت تعادل چیزی است که قرار است اتفاق بیافتد. یونگ می‌گوید که نیاز به عشق برای رسیدن به تعادل در سنین پایین است. یونگ روی سن ۴۰ سالگی تاکید دارد و می‌گوید که در سنین بالا حتی بدون بوجود آمدن عشق ممکن است مرد و زن به حالت تعادل نزدیک شوند.

مراجع