جلسهٔ ۷۶

از روانکاوی و فرهنگ
پرش به ناوبریپرش به جستجو

مقدمه

این داستان چیز خاصی برای تحلیل یونگی و فرویدی ندارد. در مورد این داستان از منظر روان‌کاوانه بیشتر به صورت لاکانی بحث شده است. می‌خواهیم ببینم که آیا می‌توان فرویدی و یونگی هم چیزی راجع به آن گفت؟ فکر می‌کنم که برای تشخیص تفاوت دیدگاه‌ها بسیار آموزنده باشد. داستان از نظر ادبی چندان جذاب نیست و قدیمی و چه بسا خسته کننده باشد. این داستان اهمیت تاریخی دارد و نباید انتظار داشته باشیم که پیچیدگی‌های داستان‌های مثلا آگاتا کریستی را داشته باشد. ظاهرا صادق هدایت بیشترین تاثیر را از آلن پو گرفته است. خصوصا فضای بوف کور شبیه داستان‌های آلن پو است. از این نظر هم آلن پو برای ایرانیان می‌تواند جذاب تلقی شود. البته هدایت از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان هم تاثیر پذیرفته.

یادآوری در مورد نقد روان‌کاوانه به شیوهٔ فروید و یونگ

در این نوع نقد روانکاوانه تلاش می‌کنیم که توجیهی علی برای یک اثر هنری بیاوریم و اینکه مولف چگونه آن را تولید کرده است. نظریه‌ای به وجود آوریم که نشان دهد لایه‌های مختلف خودآگاهی و ناخودآگاهی چگونه اثر را تولید کرده. نظریه‌ای بهترین است که بیشترین فاکتها را توضیح دهد. هدف بررسی خود مولف نیست بلکه او را به چشم علت اثر نگاه می‌کنیم. هم فروید و هم یونگ یک اثر را به صورت یک رویا تحلیل می‌کنند و روی جنبه‌های خودآگاه اثر کمتر تاکید می‌شود. فروید در رویا و آثار هنری تحقق یک آرزو را می‌جوید که احتمالا محتوای جنسی دارد، با استفاده از سمبلیسم، سانسور و گذر از لایه‌های مختلف. تداعی معانی مهم‌ترین متد فروید بوده است. تفاوت یونگ آن است که آرزو اندکی عمیق‌تر است: آرزوی سلف از اعماق وجود انسان. در تکنیک یونگ با توجه به اعتقاد به ناخودآگاهی جمعی، او به سمبلیسم مشترک اهمیت می‌داده و چون ناخودآگاهی جمعی خودش را در اسطوره‌ها نشان می‌دهد می‌توانید اساطیری با تم مشترک پیدا کرده و به داستان به صورت یک واریاسیون روی آن تم نگاه کنید. مثال انجمن شاعران مرده که اسطورهٔ آن اسطورهٔ مرید و مراد و گورو و پیروان است. این کار (اسطوره یابی) یک نقطهٔ شروع خوب در اختیار می‌گذارد تا آرکتایپ‌های ظاهر شده را بهتر شناسایی کرده و فهمید که از کجای روان انسان بیرون آمده‌اند.

نگاهی به محتوای داستان

بهترین کار در تحلیل یک داستان برای گم نشدن در جزییات، آن است که تا حد ممکن آن را خلاصه کنیم. مثلا در این داستان مطمئنا جزییات جستجوی پلیس در خلاصه نمی‌آید. خلاصۀ داستان: یک وزیر از یک شخصیت سلطنتی (از اینجا به بعد وی را ملکه می‌نامیم) نامه‌ای با محتوایی رسوا کننده دزدیده و ملکه را با استفاده از آن تحت فشار قرار داده است.پلیس به رغم دقیق‌ترین جستجوها نتوانسته آن را در خانۀ وزیر بیابد ولی دوپن آن را می‌یابد. علت هم آن بوده که نامه اصلا پنهان نشده بوده و پلیس با این فرض گمراه شده بوده. بهتر است داستان را به سکانس‌هایی تقسیم کنیم: 1- راوی و دوپن نشسته‌اند 2- کمیسر ماجرای نامۀ دزدی را تعریف می‌کند (طرح مساله) 3- توصیف تلاشهایی که تا کنون انجام شده است. 4- بازگشتن رییس پلیس و گرفتن نامه از دوپن بدون آنکه توضیحی بخواهد. 5- دوپن ماجرا را توضیح می‌دهد: a. تئوری خود را مطرح می‌کند: ساده عمل کردن خودش نوعی هوشمندی است. کارآگاه باید بتواند خودش را در جای مجرم قرار دهد. b. شرح ماجرای رفتنش پیش وزیر و پیدا کردن و جایگزین کردن نامه هیچ کنشی در داستان وجود ندارد و راوی هم خیلی منفعل است. داستان نیز بسیار ساده است که از این نظر آن را مستعد تحلیل روان‌کاوانه می‌کند چون از بسیاری از پیچیدگی‌های خودآگاهی به دور است.

یافتن اسطورۀ مشابه

سوال: چه داستانی را در اساطیر ملل می‌توان مشابه این داستان دانست؟ نظر یکی از حضار: داستان پاشنۀ آشیل که در آن قهرمان دارای یک نقطۀ ضعف است. معما به ظاهر پیچیده است ولی را حل بسیار ساده‌ای دارد که به همین دلیل هم دیده نمی‌شود.

ادامۀ سخنرانی: این داستان شباهت زیادی به مجموعه اساطیری دارد که در آنها یک شاهدخت اسیر یک اژدها است و کنش قهرمان نجات شاهدخت از دست اژدهاست. معمولا در این داستان‌ها هوشمندی و قدرت جسمانی قهرمان امکان آزادی شاهدخت را فرآهم می‌کند. در اینجا هم ملکه اسیر وزیر خبیث شده است و. دوپنِ قهرمان با هوشمندی وی را نجات می‌دهد. در ضمن قبل از قهرمان هم خیلی‌های دیگر رفته‌اند و نتوانسته‌اند شاهدخت را نجات دهند. علاوه بر تِمِ نجات شاهدخت از دست اژدها داستان تم جستجو در پی حقیقت را نیز در بر دارد. تفسیر داستان با استفاده از اسطورۀ منطبق شده اولین قدم در تفسیر داستان درک عمیق آن کهن الگو یا خواسته‌ای است که از روان آدمی در اسطوره متجلی شده است. خیلی از این داستان‌ها عاشقانه هستند. حال یا عشق از قبل وجود داشته است یا در جریان داستان به وجود می‌آید. حتی در بعضی داستان‌ها حتی قهرمان به پادشاهی هم می‌رسد. همۀ آدم‌ها چون آرزوی انجام عملی قهرمانانه را دارند به راحتی با قهرمان داستان همذات پنداری می‌کنند. در آن داستان‌ها اژدها نماد جنبۀ شرارت‌بار هستی است و قهرمان نماد خیر است. در چنین داستان‌هایی یک المان بسیار قوی مردانه نیز وجود دارد و معمولا شاهدخت جنبه‌های زنانۀ بسیار بارزی دارد که این امر ارزش پیروزی بر اژدها را بسیار بالاتر می‌برد.

تفاوت‌های داستان حاضر با تم اساطیری

فضای داستان بسیار مدرن است. خود ملکه دزیده نشده، بلکه نامهای از وی دزدیده شده است. به جای اژدها وزیر آدم بد است. شخصیت ملکه کلا کمرنگ است چون قرار است هویت وی و نیز محتوای نامه سری باقی بماند. احتمالا محتوای نامه حاکی از رابطۀ نامشروع ملکه است در حالی که شاهدخت‌های داستان معمولا بسیار پاک و بی‌گناه بوده‌اند. کلا هیچ المانی در داستان وجود ندارد که ما طرف خیر و شر داستان را بشناسیم. شاید وزیر آدم صالحی بوده و می‌خواسته از این طریق به مصلحت جامعه عمل کند. قهرمان چیزی از قدرت جسمانی ندارد و حتی خیلی هم از اتاقش خارج نمی‌شود. رقیب دوپن در این داستان پلیس فرانسه است در حالی که در اساطیر معمولا این افراد هویت خاصی ندارند.

جنبه‌های روان‌کاوانه در داستان

وزیر حرکات پلیس را پیش‌بینی می‌کند چون بسیار هوشمندتر از آنها است. مشکل پلیس آن است که با هوشی در حد متوسط و با روش‌های سنتی کار می‌کند و این در حالی است که گرفتار کسی شده است که روش‌های سنتی در مورد وی جواب نمی‌دهد. در رویا پلیس نماد سوپر ایگو است. در اینجا نظمی قدیمی را می‌یابیم که از پس جرمی مدرن برنمی‌آید. توضیحات پلیس به شدت علمی است و علم مهم‌ترین سنت قرن نوزدهم است. قرنی که در آن هنوز نیوتون شکسته نشده است و مدرنیته در اوج خود است. فیلمی از تیم برتون وجود دارد به نام «اسلیپی هالو» که در آن فیلم نیز یک کارآگاه که به شدت انسانی علمی است دست انداخته شده است. اما از طرف دیگر وزیر تلفیقی از علم و هنر را در اختیار دارد. دوپن هم اعتراف می‌کند که: «من هم گاهی شعر گفته‌ام.» و در نتیجه از این نظر در تراز هوشمندی وزیر قرار گرفته است. داستان از این نظر بسیار جدید است که دانش و دانشمند در سمت شر و نیز سمت سرخوردۀ ماجراست.

تحلیل یونگی داستان

سِلف داستان‌های قهرمانی را تولید می‌کند تا انگیزه‌ای برای رشد داشته باشد. حال واریاسیون‌هایی که بر روی این تم ایجاد شده است یا ناخودآگاهی شخصی مولف است یا ناخودآگاهی جمعی زمان و مکانی که نویسنده در آن می‌زیسته است. یک داستان دیگر که در آن علم در سمت شر قرار می‌گیرد داستان «فاوست» اثر «گوته» است که در آن شخصیت اصلی داستان روح خود را در مقابل علم به شیطان می‌فروشد. آلن پو یک شاعر است و در نتیجه می‌رسیم به لایه‌های ناخودآگاه وی که تحقق آرزوی خودش را در داستان می‌جوید: هنرمند دانشمند را شکست می‌دهد و سپس خطابۀ بلند بالایی بر ضد ریاضیات (آبرومندترین بخش علم!) صورت می‌دهد. قرن نوزدهم دورانی بود که اقتدار علمی کلیسا در مقابل دانشگاه به طور کامل فروریخت و علم یکه تاز زندگی مردم شد. امروزه وضع به آن شدت نیست و مرجعیت هنر در مقابل علم نسبت به زمان آلن پو بیشتر شده است. در این داستان هوشمندی درجه دوم علمی به شدت مورد تاکید قرار می‌گیرد. داستان دارای نوعی نخبه‌گرایی است و حس برتری نخبه در مقابل انسان‌های میان‌مایه در آن وجود دارد.

تحلیل فرویدی داستان

لغزش‌های زبانی دریچه‌ای به ناخودآگاهی است. جاهایی که در اثری هنری نوعی وصلۀ ناجور به چشم می‌خورد به مثابه لغزش‌های زبانی هنرمند است. مثلا در جایی از داستان یک فرمول ریاضی آورده شده است که نه تنها خودش بسیار بی‌ربط است بلکه نشان‌دهندۀ بی‌مایگی نویسنده در زمینۀ ریاضیات است. حس تحقیر کردن در این داستان بسیار زیاد است و در آن نویسنده نوعی عقده‌گشایی می‌کند. مثلا در پایان جلسۀ اول به رییس پلیس این توصیۀ تحقیرآمیز را می‌کند که خانه را دوباره بگردید. در ملاقات دوم هم دوپن نامه را بسیار پیروزمندانه در مقابل رییس پلیس قرار می‌دهد. از طرفی دیگر دوپن وزیر را ادمی سطح بالا دانسته و وی را شایستۀ ان می‌داند که یادداشتی را برای وی به جا بگذارد. نکتۀ عجیب دیگر در داستان این است که دوپن در مقابل نامه از رییس پلیس پول دریافت می‌کند. که این هم نشان دهندۀ آرزوی درآمد داشتنِ آلن پو است.

تفاوت یک داستان با یک فیلم

مهم‌ترین تفاوت یک داستان و یک فیلم در حضور راوی آن است. معمولا سینما راوی ندارد. سینما همه چیز را به بیننده نشان می‌دهد و فرصت کمی را برای تخیل در اختیار وی قرار می‌دهد. مثلا در این داستان ما هیچ ایده‌ای از چهرۀ دوپن و رییس پلیس و نیز فضای خانه و ... نداریم. یکی از ویژگی‌های داستان مدرن دخالت دادن مصرف‌کنندۀ هنر در تعبیر و تفسیر داستان است. سینما از این نظر فرصت کمی را در اختیار بیننده قرار می‌دهد. امکان دیگر داستان استفاده از چارچوب‌های مختلف روایت است. در داستان حضور راوی بار همذات‌پنداری خواننده با دوپن را کم می‌کند. خواننده بیشتر با راوی همذات‌پنداری می‌کند.