جلسهٔ ۸

از روانکاوی و فرهنگ
پرش به ناوبریپرش به جستجو

روان‌کاوی و فرهنگ، دکتر روزبه توسرکانی، جلسه‌ی ۸، ۱۳۸۵

متودولوژیک بودن فرض فیزیکالیسم

بحث ما درباره‌ی نقدها ناظر به فروید بود. بیان شد که فرض فیزیکالیسم یک فرض متدولوژیک و نه آنتولوژیک است. از این نظر نتایج علمی، منافی اعتقادات خاص در زمینه هستی‌شناسی نیست. از این نظر و با متدولوژیک بودن فرض ماتریالیستی علوم، پیشرفت آن‌ها نمی‌تواند تأییدی بر صحت ماتریالیسم باشد. مثلاً اگر فرض کنیم که کیسه‌ای پر از گلوله‌های مختلف و جنس‌های گوناگون وجود دارد و با آهنربا از آن گلوله‌هایی را بیرون می‌آوریم، گلوله‌های بیرون آمده نمی‌تواند نشانه و تأییدی بر آهنی بودن گلوله‌های درون کیسه باشد الا اینکه اساساً با بیرون آوردن گلوله‌های آهنی هیچ گلوله‌ای در کیسه نماند. در علم البته با چنین حالتی مواجه نیستیم و هرچه پیش آمده‌ایم با تعدد و تکثر مجهولات روبه‌رو بوده‌ایم.

توسعه در مقولات و مفاهیم فیزیکی

در برخی علوم مانند فیزیک در مواجهه با پدیده‌های ویژه که به نوعی کفایت روش فیزیکالیستی را زیر سؤال می‌برد به نوعی عقب‌نشینی و توسعه در مقالات علمی را شاهدیم. مثلاً با کشف میدان، انتنگلمنت و … باعث شد که مفهوم جرم دستخوش تغییر و توسعه گردد تا این پدیده‌ها را نیز پوشش دهد تا آنجا که چالمرز حتی خودآگاهی را نیز قابل اضافه به فیزیک با لحاظ متد فیزیکالیسم می‌داند و البته با این حساب حتی مقوله خداوند را نیز می‌توان اضافه کرد. در طرح نهایی فیزیکالیسم، امکان مدل‌سازی ریاضی مبنای لحاظ آن در علم است.

تفاوت فکت‌های روان‌شناختی با علوم تجربی

بیان شد که فکت‌های روان‌کاوی متفاوت از فکت‌های علمی است و شرایط فکت‌های علمی مانند شرایط آزمایشگاهی، تکرارپذیری و بین‌الاذهانیت را ندارد. بیان شد که هیچ‌کدام از این‌ها نگران‌کننده نیست. البته تا حدی می‌توان آن‌ها را مشاهده‌پذیر، قابل‌آزمایش، (مثلاً آماری) و… دانست، ولی نه مانند فکت‌های فیزیکی. حتی بین‌الاذهانی نبودن آن‌ها هم مضر نیست، زیرا هرچند گزارش‌هایی از مشاهدات شخصی است، با وجود این مشاهدات شخصی دیگر افراد می‌تواند تأییدی بر آن باشد، ولو اینکه راستی‌آزمایی خود فرد هم کفایت می‌کند. مثل صحت اخبار رؤیا از آینده.

اگر از علوم دقیقی مانند فیزیک بگذریم که کمتر گرفتار تشتّت آراء می‌شوند، جز در مواضع خاصی مثل پیدایش کوانتوم، در علومی مانند روانشناسی و روان‌کاوی که معرکه آراء مختلف است، اینکه چه نظریه‌ای مبنا محسوب شود تا حد زیادی به مسائل خارج از آن مانند رفتار جامعه علمی برمی‌گردد. مثلاً یکی از نظریه‌های موجود در فلسفه ذهن، نظریه‌ی محاسباتی ذهن است که باآنکه پشتوانه استدلالی خوبی ندارد، ولی چون از حمایت سرمایه‌گذاران فنّاوری برخوردار است به پیش می‌رود. به نظر می‌آید وضعیت فروید و یونگ در روان‌کاوی از این دست است. قلم خوش فروید، ذهن منظم او، تعامل بهترش با دانشمندان و … عامل غلبه و مبنا بودن نظرات او شده و فقدان این موارد در یونگ او را به حاشیه برده است.

متدولوژی علمی فروید

در باب متدولوژی علمی فروید نیز سخن گفتیم و اینکه به دو اعتبار می‌توان سخن از علمی بودن آن گفت. یا اینکه اساساً روش پژوهش آن را نظیر علوم تجربی دیگر بدانیم و دیگر این‌که نتایج آن قابل فروکاست به علم باشد. فروکاست به این معنا که نظریه‌ی موجود در علمی مثل روان‌کاوی، نتیجه منطقی نظریات موجود در علم مقبول دیگری مثل فیزیک باشد. بیان شد که به هر دوی این اعتبارها نمی‌توان چندان روان‌کاوی را علمی دانست و البته این چیز نگران‌کننده‌ای هم نیست.

اشکالات متعددی بیان شد. از جمله اینکه ۱) فرآیند فروکاست دشواری‌های متعددی دارد و مانع پیشرفت بیان است و البته تمامیت هم ندارد. ۲) عموماً دانشمندان علوم هرم مانند روان‌کاوی اطلاع خوبی از علوم پایه ندارند. ۳) همچنین وضعیت کنونی فیزیک چندان قابل‌اعتماد نیست. ۴) اصل اینکه علوم پایه‌ای مثل فیزیک باید مبنای فروکاست باشد، مبتنی بر یک پیش‌فرض ماتریالیستی است. مثلاً همان‌طور که می‌توان ترس را به ترشح آدرنالین نسبت داد، می‌توان برای آن اصالت قائل شد و ترشح آدرنالین را نتیجه آن دانست. اصل ارتباط میان این دو وضعیت (ترس و ترشح آدرنالین) وجود دارد و تقدم و تأخر زمانی و یا هم‌زمانی مثبت چیزی نیست. به‌این‌ترتیب سازوکار روان‌پزشکی صرفاً بر پایه این ارتباط است و نمی‌تواند مثبت اصالت یا عدم اصالت ترس باشد.

تعامل میان روان‌کاوی و علوم تجربی

نظر شخصی من این است که می‌توان میان فیزیک و روان‌کاوی قائل به تعاملی شد و هر دو را برای دیگری دارای ایده دانست. در تعبیر تراکنشی به نوعی یکی از اموری که به عنوان متافیزیکی فرض می‌شود، امکان وجود بخشی امری در آینده دارد که گویی بخشی از آن الان وجود دارد و وقتی به آن برسیم کامل می‌شود. مهم تأثیرگذاری امری در حال نسبت به آینده است. از این نظر نظریات موجود در فیزیک می‌تواند بر روان‌کاوی مؤثر باشد و بالعکس. پس باید روانشناسی را حداقل هم‌سطح فیزیک دانست و اگر فروکاست آن به فیزیک تمامیت نداشت نگران نشویم

البته تلاش خود فروید برای یکپارچگی علوم و جای بخشی روان‌کاوی درون علم یکپارچه ارزشمند و ایده خوبی است، اما این در فرض تعامل روان‌کاوی با سایر علوم است که در فروید روان‌کاوی صرفاً خود را با علوم دیگر تطبیق می‌دهد و گیرنده است.

بنا به یک تقسیم سنتی در فلسفه، علم به دو قسم حضوری و حصولی تقسیم می‌شود. نوع اول علم بی‌واسطه است مانند ادراک خود و امور ذهنی خود و … و قسم دوم علم باواسطه را شامل می‌شود. بی‌واسطگی نوع اول جایگاه بالاتری به آن به لحاظ یقینی بودن، قطعیت و … می‌بخشد. روان‌کاوی در مقایسه با علوم تجربی بیشتر ناظر به حالات و امور درونی آدمی است و از این نظر به قسم حضوری نزدیک‌تر است. در علوم تجربی مانند فیزیک مقولات مبتنی بر تفسیرهای مشخصی از نظریه‌هاست مانند انرژی، پتانسیل و … به نظر می‌آید اعتماد بر دریافت‌های شخصی در حیطه‌ای مانند روان‌کاوی بسیار به شهود نزدیک است.

دلایل مبناشدن علوم حصولی و تجربی در نسبت با علوم انسانی

ولی روند عمومی شدن دانش‌آموزی و دانش تجربی در مدارس عمومی، بین‌الاذهانیت را به عنوان یک مؤلفه دانش مطرح کرده و امکان آموزش درگرو امکان انتقال است که این صرفاً در علوم حصولی میسر است و نه حضوری. این تغییرات مجموعاً باعث محوری و پایه‌ای شدن علوم حصولی حتی برای زمینه‌های دانشی‌ای مانند روانشناسی شد. اگر بخواهیم این تغییر روند را با مفاهیم فرویدی بیان کنیم باید بگوییم علوم تجربی و جامعه دانشمندان آن در قالب سوپرایگو نهاد را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

به قول فایرابند روند علم مانند روند داستان‌های پریان است. آنچه در باب علم تعیین‌کننده است جامعه دانشمندان است که مبنای تصمیم‌گیری آن‌ها هم امور خارج از علم است، درست مانند آنچه پیش‌تر توسط جامعه مسیحی صورت می‌گرفت (به تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین)[۱]

محتوا، زمان و مواد آموزشی هم بسیار مهم است و بزرگ‌ترین «والد» انسان توسط آموزش شکل می‌گیرد. مثلاً این‌که فیزیک کوانتوم جزء آموزش عمومی نیست، یا شروع آموزش عمومی ۶ سالگی است و نه ۱۵ سالگی که پذیرش اقتدارگرایانه کمتر است، همچنین این‌که فیزیک جزء آموزش عمومی است و نه روانشناسی.

نقش زبان نیز در روند آموزش مهم است. زبان علوم تجربی یک زبان کاملاً مجعول است به خلاف زبان روان‌شناختی که طبیعی و نزدیک به تجربه‌های شخصی است. همچنین گزارش تاریخ پیشرفت علم نشان می‌دهد قدمت روانشناسی بیشتر از علومی مانند فیزیک است و حتی به ابتدای تاریخ بشریت می‌رسد. تمام این‌ها نشان می‌دهد که چه‌بسا روان‌کاوی جایی است که باید علومی مانند فیزیک خود را با آن تطبیق دهند و نه بالعکس.

مراجع