جلسهٔ ۸۴
ادامه تحلیل سینمای اصغر فرهادی، فیلم جدایی نادر از سیمین
۸۷/۸/۳
ویژگیهای مثبت فیلم
بازیهای فوقالعاده قوی
همهی مواردی که در فیلمهای قبلی آقای فرهادی بوده در این فیلم بسیار قویتر شده. بازیهای شگفتانگیزی از افرادی میبینید که تا به حال در فیلمهای دیگه ندیدیمشان. راضیه خانم (ساره بیات) فقط چند سریال تلویزیونی بازی کرده. در نگاه اول آدم باورش نمیشود که پدربزرگه آلزایمر ندارد. بازیگرهای حرفهای مثل شهاب حسینی بهترین بازیاش را در این فیلم کرده. لیلی حاتمی خوب بازی کرده. ترمه، دختر آقای فرهادی (سارینا فرهادی) خوب بازی کرده. وقتی میشنویم که آقای فرهادی یک فیلم با حضور دخترش میسازد بیشترین احتمال را برای بازی بد را برای دختر آقای فرهادی میدهیم به این دلیل که علت حضورش شباهتش به نقش نبوده بلکه علتش این بوده که پدرش کارگردان فیلمه. ولی اگر کسی فیلم را ببیند و نداند که او دختر آقای فرهادی است اصلا احساس نمیکند که این دختر نقطهی ضعفی در بازیگری فیلم است. کاملا خوب بازی میکند. خود آقای معادی هم که فوقالعاده است با اینکه بازیگر حرفهای به اون معنا نیست. من اگر یک نفر را بخواهم برای بهترین بازی انتخاب کنم بازرپرسه است. من این آدم را میبینیم فکر میکنم که ۳۰ سال است پشت آن میز نشسته و همین کار را میکند. تمام جزئیات حرکاتش بازیای که با چشمش میکند .... بازیگری است که ما نمیشناسیم. یک بار رفتار او را ببینید فوقالعاده است. چندین نفر در این فیلم فوقالعاده بازی میکنند. در سینمای ایران اینکه یک گروهی از بازیگران تا این حد شگفتانگیز بازی کند بینظیر است. شبیه فیلمهای خوب سینمای هالیوود است. سینمای هالیوود خیلی این حالت را دارد که در آن آدمهای فرعی فوقالعاده بازی میکنند، گاهی یک نفر دارد رد میشود چیزی میگوید و اینقدر لحن و بیانش خوب است که بازیاش در ذهن آدم میماند. این فیلم از این نظر خیلی از استانداردهای سینمای ایران بالاتر است. در چهارشنبهسوری سه یا چهار نفر هستند که دارند خوب بازی میکنند ولی در این فیلم شاید ۱۰ نفر هستند که بازیشان فوقالعاده است. حتی سمیه هم خوب بازی میکند. و خیلی جاها حرکتهای خیلی طبیعی ازش گرفتند. بازی گرفتن از بچهها یک تکنیک کاملا جدای از بازی گرفتن از بازی گرفتن از بازیگرهای حرفهای و غیر حرفه است که آقای کیارستمی در دنیا برای خودش در بازی گرفتن از بچهها صاحب سبک است. این اولین ویژگی مثبت که در این فیلم به اوج رسیده.
نقشها و دیالوگها طبیعی نوشته میشوند
نقشها خوب نوشته میشوند. دیالوگی که خوب ننوشته شده باشد را بازیگر نمیتواند ادا کند. اگر عکسالعمل غیرطبیعی از بازیگر خواسته شود هرچقدر که بازیگر قوی باشد باز نمیتوند خوب آن را در بیاورد.
راهنماییهای بیش از معمول آقای فرهادی در جزئیات بازی بازیگرها
نکتهی دوم این است که من شک ندارم آقای فرهادی کاری بیشتر از بقیه کارگردانها انجام میدهد. خیلی چیزها را به عهدهی بازیگر نمیگذارد. مثلا در فیلم دربارهی الی یک سری از چیزها از بازیگرها خواسته شده که مثلا دستت را روی سرت بذار. یک سری از جزئیات هست که معمولا کار بازیگر است که آنها را دربیاورد ولی آقای فرهادی اینها را به بازیگرها میگوید. حتی در جایی به طور مسخرهای اون مروارید کوچولو وقتی دارد راه میرود دستش را میذارد روی سرش بعد انگار یادش میرود و برمیدارد و چون ازش خواسته شده وقتی یادش میآید دوباره دستش را میذارد روی سرش. مریلا زارعی هم این کار را میکند. شهاب حسینی هم این کار را میکند. مانی حقیقی هم میکند. این نشون میدهد جزئیاتی که معمولا وظیفه بازیگر است که آنها را دربیاورد توسط آقای فرهادی راهنمایی میشود. آقای فرهادی شخصیت را کامل در ذهن خودش دارد و با جزئیات به بازیگرها منتقل میکند و بازیها اینقدر زنده و خوب درمیاورد. اعتبار خوب بازیها را تا حدی باید بدهیم به آقای فرهادی تا بازیگرها. همین بازیگرها در فیلمهای دیگر اینقدر قوی بازی نمیکنند. فیلمنامهی آقای فرهادی را فرد دیگری کارگردانی میکند باز بازیهای به این درخشانی نمیبینید. این نشان میدهد که خود آقای فرهادی در جزئیات، بازیگرها را راهنمایی میکند
کارگردانی، کاتها و تدوین در خدمت بازیگری
اینکه آقای فرهادی کجا کات بزند به شدت در خدمت بازیگری است. آقای فرهادی به دلیل وسواسی که در بازی بازیگرها دارد وقتی تدوین میکند جاهایی که بازیها خوب درنیامده اون قسمتها را با نماهای دیگری پر میکند. به همین دلیل است که در فیلمهای آقای فرهادی صدای خارج از کادر زیاد است. مثلا در دربارهی الی جایی که دارند بعد از غرق شدن الی بحث میکنند و حرفها کات میشود به گلشیفتهی فرهانی که دارد گوش میکند. انگار کارگردان یک بار بازی بازیگرها را گرفته و بعدا هرجا که از بازی راضی نبوده بازیها را با نماهای دیگر پر کرده. در بعضی از صحنهها آقای فرهادی با تمرین زیاد با بازیگرها چند دقیقه بدون کات درآمده که جای شگفتی دارد مثلا قسمت اول فیلم در دادگاه. این فیلم پر از کاتهایی است که دلیل منطقی دیگری برای کاتها من نمیدانم غیر از راضی نبودن از بازیها. به همین دلیل هم بازیهایی که انتخاب شدند اینقدر خوب هستند.
بنابراین این بازیهای شگفتانگیز هم به دلیل کار فیلمنامهنوسی و هم تمرین و کار خوب با بازیگرها و در نهایت اگه چیزی هم وجود داشته باشه بر روی میز تدوین حذف میشود. در مورد دیالوگنوسی صحبت نمیکنم. آن هم خیلی عالی است. جملهها خیلی واقعی هستند. من میتوانم ده پانزده بار روی فیلم پاز بزنم و بگویم یه همچین چیزی تابهحال در سینمای ایران نبوده.
تنوع شخصیتهای کار شده
هیچکسی در سینمای ایران این تعداد شخصیت نمیتواند خلق کند. اینجا چندین شخصیت داریم که هرکدام یک جور حرف میزند و تکه کلامها و رفتارشان فرق میکند. پیمان معادی منطقی صحبت میکند. شهاب حسینی حرفهای بیربط میزند. از بازپرس میپرسد چرا باید ضامن داشته باشیم بازپرس میگوید طبق شکایت متقابل ایشان. شهاب حسینی جواب میدهد غلط کرده. حرفهاش پر از حالتهای بیمنطق بودن مردم بیسوادی که وقتی دادگاه میروند نمیدانند چه بگویند.
تعدد لحظههای تاثیرگذار عاطفی
تعداد لحظههای تاثیرگذار عاطفی که در این فیلم خوب درآمدند. جایی که اول فیلم مادر دارد قهر میکند که برود نگاههایی که دختره میکند خودش که معطل میکند پدربزگه که دستش را میگیرد و ول نمیکند. جایی که به راضیه خانم تهمت دزدی زده میشود و عکسالعملی که راضیه خانم میکند. جایی که پیمان معادی پدرش را در حمام میشورد و گریهاش میگیرد. این را مقایسه کنید با فیلم رقص در غبار که حتی یه دونه صحنه که از لحاظ عاطفی خوب درآمده باشه هم درش نیست.
آخر جلسه صحبت کردم که دربارهی الی خیلی قسمت دومش بیمنطق است. اینکه چرا وقتی فیلم را میبینید این را احساس نمیکنید علتش این است که اون چند دقیقهای که الی غرق میشود اینقدر روی تماشاگر تاثیر عاطفی شدیدی میگذارد که دیگر دنبال منطق توی رفتار آدمها نمیگردد.
دیالوگهای شهاب حسینی نه از نظر آدم فقیر بلکه از نظر کسی که تحقیر شده دیالوگهای خیلی موثری هستند. جایی هست که پیمان معادی میگوید معلمه را نیاورید برای بچهام بد میشود شهاب حسینی میگوید فقط بچههای شما آدم هستند، بچههای ما تولهسگند؟ جای دیگری شهاب حسینی میگوید چرا فکر میکنید ما مثل حیوون میزنیم توسر همدیگه والله به خدا ما هم آدمیم. مدام حرفهای حول و حول اهراز هویت انسانیاش میگردد نه مسالهی پول. آدمی است که در این جامعه تحقیر شده و دردش بیشتر این است تا اینکه چهارتا طلبکار دارد. سیمین وقتی دارد با اون اعظم خانم سر پول توافق میکند اولین جملهای که میگوید این است که چرا فکر میکنید من دارم برای پول میروم دادگاه.
انعکاس طبقات مختلف جامعه در فیلم
شخصیتهایی در این فیلم خلق شده که خیلی مهم است که کسی در سینمای ایران این شخصیتها را خلق کرده. یکیاش راضیه خانم است. بخشی از جامعهی سنتی مذهبی ما همینجور درستکار و مطیع هستند. شماره تلفنهایی دارد که زنگ میزند و حکم شرعی میپرسد. این یک پدیدهی اجتماعی است و ما خیلی مشکل داریم که در ادبیات و سینمای ما بخشهای از واقعیتهای جامعهی ما انعکاس پیدا نمیکند. واقعیت این است که ادبیات و سینما تیپشان آدمهای روشنفکر است و ما همیشه بین روشنفکران و تودهی مردم فاصله وجود داشته. روشنفکران چون این جور آدمها اطرافشان نیستند یا خوششان نمیآید بازتاب نمیدهند. من نکتهام این نیست که این شخصیتها مثبت هستند یا منفی نکته این است که خوب است در سینما این افراد بازتاب داشته باشند. هر کسی افرادی مطیع مشابه راضیه خانم در اطراف خود دیده. یا مثلا خیلی از افرادی که اطراف خودشان کسی را دارند که آلزایمر دارند از دیدن این فیلم ممکن است متاثر شوند. به نظر من غنیمتی است که افرادی مثل شهاب حسینی و راضیه خانم در این فیلم دارند بازتاب داده میشوند.
من وظیفهی خودم را برای اینکه قدر آقای اصغر فرهادی را بدانیم ادا کردم. حالا به نقد میپردازیم ولی فراموش نکنیم که این فیلمها فیلمهای بسیار خوبی هستند.
فیلم قرار است چه بگوید؟ (طرح خودآگاه)
اول به این میپردازیم که طرح خودآگاه فیلم چه میخواهد بگوید و بعد اینکه در واقع طرح ناخودآگاه فیلم چه میگوید. فیلم ما را در جریانی میاندازد که به وضوح کنترل شده و خودآگاه است فیلم اینطور شروع میشود که دو شخصیت اصلی در دادگاه هستند. سیمین میگوید من دلم نمیخواهد بچهام در این «شرایط» بزرگ شود. طبیعی است که قاضی از او میپرسد چه شرایطی؟ یادمان باشد که دادگستری در ایران عنصر مستقلی نیست و سیاسی است. که سیمین نمیتواند جواب بدهد چه شرایطی. آخر این دیالوگ کارگردانی این صحنه دوربین را در مسند قضاوت نشانده و انگار با ما دارند صحبت میکنند و بنابراین فیلم ما را وادار میکند که بقیه این فیلم را ببینیم و قضاوت کنیم که آیا واقعا این شرایط برای بزرگ شدن آن دختر مناسب هست یا نه. پایان فیلم هم است که دختر دارد انتخاب میکند بین پدر و مادر یعنی انتخاب میکند که ایران بماند یا نماند. چون نمیبینیم که دختره چه میگوید ما هم جایش فکر میکنیم که الان چه دارد میگوید و بهتر است چه بگوید. بنابراین بدنهی فیلم را با این سوال نگاه میکنیم که آیا اینجا جای خوبی برای این دختر هست یا نیست. این شروع و پایان ما را وادار میکند که از دید دختر به این جامعه نگاه کنیم و در مسند قضاوت بشینیم و به این سوال جواب بدیم که مهاجرت بکنیم یا نه. نمایشی میبینیم که بر اساسش خوب است که خودمان قضاوت کنیم هرچند تصمیم نهایی دختر را هم نمیبینیم ولی شاید حدس بزنیم که برایش بهتر است مادر را انتخاب کند. این شروع و آن پایان آدم را تحریک میکند که اینطور به فیلم نگاه کند.
قبل از اینکه آن شرایط را ببینید ممکن است فکر کنید نادر حق دارد و فکر کنید که یعنی چی که سیمین تقاضای طلاق داده و پدر نادر آلزایمر دارد و ... ولی وقتی آن شرایط را میبینید لااقل باید شک کنید حق با کدامشان است.
کدام «شرایط»؟
فیلم را از ذهنتان پاک کنید. به نظر شما اگر بخواهید در مورد شرایط نابسامانی که در ایران وجود دارد و برای بزرگ کردن بچه بد است. که ممکن است باعث شود آدمها مهاجرت را ترجیح دهند چه میگویید؟
نهادینه شدن فرهنگ دروغ
یک چیزی که من شخصا روش خیلی حساسم این است که ما در شرایط سیاسی اجتماعی زندگی میکنیم که مردم را وادار میکند که حرف خودشان را نزنند و دروغ بگویند. مخصوصا دخترها. یعنی دخترهایی که در خانوادههایی زندگی میکنند که مذهبی میکنند واقعا دوزیست هستند. یعنی از در خونه میآیند بیرون تبدیل به غورباقه خشکی میشوند از در میروند تو تبدیل به چیز دیگری میشوند. ما یه مشکل خیلی اساسی داریم که نمیتوانیم آن طوری که دوست داشته باشیم زندگی کنیم بنابراین همه باید به طور مداوم آماده باشیم که دروغ بگوییم. یه بلایی که در این فیلم سر این دختر میآید این است که با حساسیت فوقالعادهای که روی دروغ گفتن دارد مجبور میشود دروغ بگوید. با اینکه دختره حتی نسبت به دروغهای خیلی کوچک هم حساس است. یه جامعهای که فقط از لحاظ سیاسی حالت استبدادی داشته باشد مردم حداکثر حرفهای سیاسی خود را میخورند. ولی اگه شرایط طوری باشد که به لباس پوشیدن مردم هم کار داشته باشند و ایدئولوژیک باشد بحث فراتر از این میرود. مساله این است که سبک زندگیای دارد به مردم تحمیل میشود. دخترها خیلیهاشون این مشکل را در جامعه ما دارند. شاید علت اینکه مادره این را حس میکند و پدره این را حس نمیکند دلیلش همین باشد. اگه خانوادهای خیلی هماهنگ نباشد با جامعهای که در آن زندگی میکنند، مثلا در همین خانواده آقاجون کراواتی است ولی وقتی برای پزشکی قانونی میبرندش کرواتش را باز کرده. این فیلم به شما میگوید که با توجه به آن کروات و پیانو داشتن اینها از نوع آدمهای به آن معنی مذهبی که با فضای بیرون جور باشند نیستند. به شدت آموزش پرورش ما و فضای بیرون ایدئولوژیک است و فضای خانه چیز دیگری بوید خیلی مساله است.
شرایط مالی نامناسب
نکتهی دیگر این است که شرایط مادی خیلی شرایط مناسبی نیست. اینجا آدمها به طور سنتی یادگرفتهاند جوری زندگی کنند که انگار همیشه لب پرتگاه دارند راه میروند.
عدم امنیت سیاسی، قضایی و قانونی
شما در این جامعه احساس امنیت میکنید؟ از دلایل سیاسی گرفته تا اینکه اگه قویترین مرد جهان هم باشید در خیابان ممکن است کسی شما را بکشد. یا پدیدهی زورگیری. ما در این کشور یا قانون نداریم یا اگر هم داریم اجرا نمیشود. اگر شما بیاید ببینید کسی در خانهتان نشسته یک سال بیشتر طول میکشد بتوانید او را بلند کنید. مجبورید توافق کنید. وضع دادگستری تا این حد خراب است. در این فیلم دو چیز میبینید یکی عدم امنیت جایی که شهاب حسینی کنار مدرسهی دختر ایستاده و پیمان معادی میرود پیش قاضی شکایت کند و قاضی میگوید باید بروی شاهد بیاوری که همچین ماجرایی هست، همینطوری نمیتونم این شکایت را قبول کنم. اگر در پایان فیلم از دید دختر به ماجرا نگاه کنید یکی عدم امنیت است که میبینید، یادتان باشد در ماشینی برگشتهاند که شیشهی آن شکسته، فکر میکنید چرا سیمین حاضر میشود توافق کند؟ برای اینکه مرده دستبردار نیست و ممکن است مشکلی برای دخترشان ایجاد کند، حتی جایی شهاب حسینی میگوید یک کاری نکنید هم خودم را بدبخت کنم و هم ... اگر چک دارید یا هر مسالهی دیگری هیچ نمیتوانید مطمئن باشید که بروید دادگاه میتوانید حقتان را بگیرید. شاهد بودید که چند وقت پیش در خطبههای نماز جمعه تهران خطیب میگفت باید یه قاضی پیدا کنیم که رشوه نگیرد. رئیس قوهی قضاییه در یک مصاحبه میگفت که سران فلان جریان، که همگی در واقع اعضای دولت هستند، غرق در فساد مالی هستند. این حرف را رئیس قوهی قضاییه گفته. اگر مدرک دارید چطور کاری نمیکند؟ یک بار رئیس دادگستری تهران در مورد اینکه چرا فلانیها رو گرفتید جواب داده که چون قصد براندازی قانونی داشتند! اگر قانونی بوده پس چرا گرفتیدشان؟ کسی که این حرف را میزند معلوم نیست مجری قانون است یا چه کاره است؟ اگه مردم هرچقدر سند و مدرک هم داشته باشند ترجیح میدهند که نروند دادگستری و خارج از دادگستری توافق کنند. ما مشکلات قانونگذاری و هزاران برابر ضعف اجرای آن داریم.
مشکل امنیت در ایران یک مشکل حاد اجتماع ما هست و در این فیلم بیش از هرچیز روی این موضوع امنیت و عدم امنیت اشاره میشود به علاوه این حسی که همه دروغ میگویند و باید دروغ بگوییم، دروغگویی جزء ارکان زندگیمان در جامعه است. به نظر میرسد فیلم چیزهای بدی را نشانه نگرفته، هرچند بیان فیلم به عنوان فیلمی که قرار است فیلم اجتماعی باشد به دلیل آثار ناخودآگاهی که در فیلم هست بیان قویای نیست. فیلم در ابتدا در مورد اینکه به فیلم چگونه نگاه کنید و به چه سوالی فکر کنید کامنتی میدهد و بعد باید دید فیلم به همان عمقی که میشد رسیده یا نه. من از عمق فیلم دفاع نمیکنم ولی نکات خوبی در فیلم مطرح شده.
«شرایط» از دیدگاه ترمه
الان فقط در مورد مشکلاتی که از دید دختره وجود دارد صحبت میکنم. به نظرم تا جایی که دختر مجبور نشده که دروغ بگوید، اتفاق بدی برایش نیافتاده است. البته دختر مشکل جدایی پدر و مادر خودش را دارد که این مشکل جزء «شرایطی» که در اول فیلم مورد اشاره است نیست. ترمه به شدت نسبت به دروغ حساس هست و بعد مجبور میشود دروغ بگوید. شما قبلا حساسیتهای شدید دختره نسبت به دروغ گفتن پدرش را دیده اید. از پدرش میپرسد چرا رفتی به همسایههای بالایی گفتی برای تحقیقات میآیند اگر قراره راستش را بگویند چه لزومی داره که بدونند.
صحنهای که ترمه از دادگاه برگشته و میآید کنار مادرش میشیند و به شدت از اوجهای عاطفی داستان است که به نوعی جدایی ترمه از نادر شروع میشود. در ابتدای فیلم رابطهی ترمه و پدرش را به شدت مثبت میبینید ولی به تدریج کامنتهایی هست که انگاه ترمه به سمت مادرش میرود. دختره وارد ماجرای سنگین حقوقی شده و برای پدرش دروغ گفته و به نوعی خورد شده. ماجرای بعدی این است که حجت رفته جلوی مدرسهاش آبروریزی راه انداخته و اونقدر خجالت کشیده که به پدرش گفته دیگه جلوی در مدرسه نیا با ماشین. به علاوه اینکه آخرش که حجت شیشه ماشین را شکسته احساس خطر بیشتری برای ترمه میکنید.
اختلاف طبقاتی و مردم فقیر به تنگ آمده
در زمان ساسانیان مردم به دو طبقه تقسیم میشدند طبقه اشراف و طبقهی مردم عادی
این جملهی کلیدی در این فیلم است که به صورت درسی که دارد جواب داده میشود موضوع اختلاف طبقاتی زیاد مردم مطرح میشود. عدم امنیتی که در فیلم به آن اشاره میشود خیلی روی اینکه خطر از طرف شرایط بد اقتصادی میآید تاکید میکند تا روی ضعف ساختار حقوقی یا مسایل قضایی ایران است. فیلم روی اینکه جدایی خیلی زیادی که بین طبقهی اشراف و مردم معمولی به تنگ آمدهای که چیزی برای از دست دادن ندارند پیش اومده خطر واقعی است تاکید میکند.
مقایسهی پایان فیلم با پایان دربارهی الی
ممکن است فکر کنید فیلم چند تا چیز میخواهد بگوید یکی اینکه اون سوال از دیدگاه دختره دیده بشود. باز خود فیلم چیزهای دیگری هم درش هست که میتوانیم ببینیم. طبق معمول فیلمهای اخیر آقای فرهادی، دروغ گفتن یا نگفتن، قضاوت کردن یا نکردن، جزء نکات اصلی فیلم است. پایان این فیلم عینا پایان دربارهی الی است. انگار همه چیز انجام شده که یکی در آخر راست بگوید یا دروغ بگوید. در فیلم دربارهی الی در نهایت سپیده هم که میخواست دروغ نگوید به دروغ گفتن آلوده میشود. ولی در این فیلم راضیه خانم که میتواند ۱۵ میلیون بگیرد و زندگیش را تغییر دهد دروغ نمیگوید.
صحنههای ضعیف فیلم
آخر فیلم یک صحنهی خیلی طولانی داریم حجت دارد خودش را میزند. بهتر بود این صحنه کوتاهتر میبود و مثلا ما صداها را میشنیدیم. صحنهی دیگری هست که اینها با هم میروند دادگاه که شکایت کنند که برای دختره مزاحمت ایجاد کرده. بعد میبینید که میروند خانه و دختره در ماشین ناراحت هست. بعد میبینید که سیمین و خواهر شوهره رفتند رضایت مرده را بگیرند کات میشود به اینکه سیمین در خانه نشسته و اینها میآیند و دختره گریه میگند. اگه صحنهی رضایت گرفتن از مرده قبل از صحنهی دادگاه باشد بهتر نیست؟ به نظر میرسد توالی زمانی بهم ریخته.
فیلم اجتماعی
خیلی روشن آقای فرهادی دارد در مورد اختلاف طبقاتی و آثاری که دارد و عدم امنیتی که ایجاد میکند صحبت میکند. چهارشنبهسوری هم فیلم اجتماعیای است ولی در آنجا آقای مانی حقیقی حضور داشته که به فیلم آثار فلسفی-اجتماعی میدهد. فیلم دایرهی زنگی هم جنبههای اجتماعی قویای دارد. آقای فرهادی یک سریالی ساخته بنام داستان یک شهر که حالت سفارشی دارد. خیلی فیلم خودش محسوب نمیشود. دایرهی زنگی هم به نوعی همینطور است. دایرهی زنگی اسم مستعار ماهواره است. از دید آقای فرهادی ماهواره داشتن و نداشتن و اینکه طبقات مختلفی دارند دغدغه است. در این فیلم دوربین جوری گذاشته میشود که شما در صحنهای ماهوراه را روی تراس ببینید. از دید آقای فرهادی آدمها در تهران به دو دسته تقسیم میشوند آنهایی که ماهواره دارند و روابطشان با خارج از ایران برقرار است و آنهایی که ندارند و خبر هم ندارند خارج از ایران چه خبر است. ماجرای عشق از دست رفته که در فیلمهای قبلی پررنگ بوده در این فیلم بینهایت کمرنگ است. فضای ذهنی آقای فرهادی باز شده و این خیلی مثبت است.
رابطهی پدر و دختر
یکی از نکات جالب فیلم روابط پدر و دختر است. آموزشهایی که پدر به دختر مثلا در پمپ بنزین میدهد خیلی شیرین و جالب است. رابطهی پیمان معادی با سارینا فرهادی به شدت احساس شدید خود آقای فرهادی نسبت به سارینا است.