سوره نور - جلسه ۱

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو
درس‌گفتارهای سوره نور، جلسه‌ی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه شریف، سال ۱۳۸۵

دربارۀ سورۀ نور بحث می‌کنیم. تعداد جلسات بستگی دارد به اینکه چقدر و با چه دقتی می‌خواهیم بحث بکنیم و دست خودمان است. ابتدا یک بار به‌صورت سطحی و یک بار به‌صورت عمیق‌تر از اول تا آخر سوره را توضیح می‌دهم.

نمی‌خواهم به‌معنای متعارف تفسیر، تفسیر سورۀ نور را بگویم؛ یعنی این‌طوری که در تفاسیر دربارۀ ادبیات یک آیه، آیه‌به‌آیه صحبت می‌کنند که به‌طور دقیق منظور فلان آیه چیست، ضمایر به کجا برمی‌گردد و… نمی‌خواهم بحث کنم. معمولاً همۀ کتاب‌های تفسیری یک بخش نسبتاً بزرگی را به بحث‌های ادبیات و صرف و نحو اختصاص داده‌اند؛ اما من معمولاً این کار را نمی‌کنم.

معمولاً در سوره یوسف و داستان خلقت، کمتر وارد این‌طور بحث‌ها می‌شدم و همیشه هم این‌طور بود که وقتی دربارۀ یک چیزی، مثل سورۀ یوسف، صحبت می‌کردم، تقریباً از اول تعیین می‌کردم که نمی‌خواهم دربارۀ تفسیر سورۀ یوسف صحبت کنم، بلکه دربارۀ داستان یوسف صحبت می‌کنم؛ یعنی به عنوان یک داستان و اثر دراماتیک به آن نگاه می‌کردم و اصلاً وارد بحث‌هایی مانند اینکه چه نتایج دینی‌ای دارد یا بحث‌های عرفانی که در داستان یوسف شده نمی‌شدم و قرار هم نبود بشوم. فکر کنم از اول قرار گذاشتیم که این کار را کنیم. داستان خلقت هم دقیقاً همین‌طوری بود. البته داستان خلقت را بسیار کامل‌تر بحث کردم؛ چون داستان کوچکی است و از جهتی در بین داستان‌ها، درست مقابل داستان یوسف است. داستان یوسف شاید دراماتیک‌ترین داستان قرآن باشد؛ یعنی کاملاً مثل یک داستان ادبی است، شروع و پایان دارد و همه‌چیزش سر جای خودش است. کم‌وبیش هم شبیه روند روایت کلاسیک است؛ یعنی دقیقاً آغاز و نقطه‌عطف‌هایی دارد، هرچند نقطه‌عطف‌ها خیلی کلاسیک نیست. ولی داستان خلقت اصلاً این‌طوری نیست. داستان خلقت یک داستان تصویری بسیار فشرده است که اگر بخواهیم مطابق با مد روز اسمی برایش بگذاریم، یک تمثیل فلسفی است. درست است هر دو داستان بود؛ ولی به‌نظرم جوّ درس‌هایمان مطلقاً با همدیگر اختلاف داشت. اصلاً دربارۀ داستان خلقت، بحث دراماتیکی وجود نداشت یا اگر هم وجود داشت، من واردش نشدم. این دفعه برای سورۀ نور می‌خواهم دربارۀ کل سوره بحث کنم که مقداری بیشتر شبیه تفسیر است.

سوره نور

واحدی در قرآن به نام «سوره» هست که در خود قرآن هم تعریف شده. شروع سورۀ نور هم اصلاً با همین آیه شروع می‌شود: ﴿سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا﴾ این‌طور نیست که سوره، یک واحد قراردادی باشد که مردم تعیین کرده باشند؛ قرآن واقعاً به‌طور اورجینال همین‌طوری به شکل سوره‌سوره بوده و اینجا دقیقاً سوره‌ای است که اسم سوره را هم روی خودش می‌گذارد.

سعی می‌کنم طوری بحث کنیم که به فهم سوره نزدیک بشویم. در داستان یوسف، کمتر هدفم این بود که کل سوره را به‌عنوان یک متن منسجم بفهمیم، بیشتر داستانش را داشتیم می‌خواندیم.

چرا تصمیم گرفتم دربارۀ سورۀ نور صحبت کنم؟ قبلاً فکر کنم یک بار در کلاس این صحبت شده بود. اصولاً تمایل دارم دربارۀ یک سورۀ متوسط بحث کنم؛ متوسط یعنی نه یک سوره‌ای مثل سورۀ بقره که مطمئناً در همان دورۀ اول به آخرش نمی‌رسیم، چون بسیار طولانی است و نه سوره‌ای خیلی کوچک که آن هم به‌خاطر کوچک‌بودنش، ممکن است بحثش خیلی سخت باشد. سوره‌های متوسط که حدود ۷ تا ۱۰ صفحه است، مثل سورۀ حجر و مؤمنون به‌عنوان سوره‌ای که بخواهیم درباره‌اش بحث کنیم خوب است. سوره‌هایی که تقریباً ۱۰ صفحه است یا سوره‌هایی مثل سورۀ روم و عنکبوت، سوره‌های جالبی است و می‌شود درباره‌اش جلساتی گذاشت و بحث را به یک جایی رساند تا این احساس که سوره‌ای را داریم می‌فهمیم به وجود بیاید.

یکی از دلایل اصلی که سورۀ نور را انتخاب کردم این است که با بحث‌هایی که تا حالا کردیم، خیلی فرق دارد. تقریباً یکی از سوره‌های معدودی است که با این طول، تقریباً اشاره‌ای به هیچ داستانی ندارد. در عوض چیزهایی در آن وجود دارد که ظاهراً مربوط به ماجرای زمان پیامبر می‌شود و بیش از هر چیزی در آن احکام وجود دارد و قسمت عمده‌اش احکام است. بخش میانی‌اش آیات توحیدی است. همچنین دربارۀ یکی‌دو ماجرایی که اطراف خود پیامبر دارد می‌گذرد، بحث‌هایی در این سوره وجود دارد.

به‌نظرم این متفاوت‌بودن یک مزیت است. گویا وارد فضای دیگری داریم می‌شویم. در دو دورۀ آخری که بحث کردیم، همه‌اش دربارۀ داستان‌ها بود. بحث‌کردن دربارۀ داستان‌ها برایم خیلی راحت است؛ هرچند واقعاً داستان خلقت را نمی‌شود به آن معنا داستان حساب کرد.

احکامی که در سورۀ نور هست، احکام جالبی است؛ مثلاً آیۀ حجاب و مسائلی که حول‌وحوش احکام خانواده است در این سوره هست. این احکام به‌نظرم جالب است و از سوی دیگر، مجموعه احکامی که در این سوره هست، به‌نظرم از اول تا آخر بسیار منسجم است. بنابراین بحث‌کردن دربارۀ این سوره و احکامش، مقداری راحت‌تر از سوره‌های بلندی است که احکام پراکنده دارد.

هدف اصلی‌مان این است که چند بار این سوره را از اول تا آخر با دقت بیشتر و بیشتر بخوانیم تا مفهوم کلی سوره دستمان بیاید. همچنین دربارۀ برخی موضوعات خاص در احکام خاصی هم بحث می‌کنیم که ممکن است جدا از فهمیدن کل سوره، موضوعیت داشته باشد.

در این جلسه از دور به سوره نگاه می‌کنیم؛ یعنی قطعاتی از سوره را که تقریباً می‌دانیم دربارۀ چه است، کنار همدیگر می‌گذاریم تا کلیت سوره را بفهمیم. سپس برای فهم بهتر، آیه‌به‌آیه این قطعات را بحث می‌کنیم و سعی می‌کنیم بفهمیم و به مفهوم سوره نزدیک بشویم. البته این روش‌ها خیلی دقیق نیست. وقتی قطعات را داریم می‌خوانیم، آیات را هم می‌خوانیم، ولی نه به آن دقت دفعۀ دوم. اگر هم برای بار سوم آیات را بخوانیم، می‌توانیم روی واژه‌ها خیلی دقت کنیم که چه معنایی دارد و واژه‌به‌واژه بحث کنیم. امروز هم که برای بار اول می‌خواهم بحث کنم، ممکن است برایمان مهم باشد که بخواهیم معنای یک واژۀ خاص را بدانیم. اگر بخواهیم یک سوره را با دقت بر واژه‌ها بحث کنیم، باید وقتی به آیه‌ای می‌رسیم که در آن واژۀ خاصی وجود دارد، بررسی کنیم که آن واژه چه کاربردهایی دارد و ریشه‌اش چیست و سعی کنیم واژه را دقیقاً به‌عنوان یک واژۀ قرآنی بفهمیم و واژه‌های شبیهش را پیدا کنیم و بررسی کنیم که چرا این واژه اینجا انتخاب شده، در حالی که می‌‌شد واژۀ دیگری هم می‌بود. بنابراین خیلی طول می‌کشد که آدم بخواهد روی همۀ واژه‌های یک سوره‌ای که نزدیک به ۱۰ صفحه با خط عثمان‌طه هست کار کند.

معمولاً سوره‌ها تقسیم‌بندی دارد. جدا از اینکه سوره را خوب می‌فهمم یا بد، می‌توانم فصل‌بندی‌های سوره را تشخیص بدهم. هرکدام از آن فصل‌ها ممکن است بخش‌های مجزایی داشته باشد. تا وقتی نفهمیم واقعاً مفهوم کلی سوره چیست و دربارۀ چه بحث می‌کند، با دقت نمی‌شود گفت قطعاتی که تشخیص می‌دهیم درست است یا نه. همیشه در فهمیدن هر متنی این مشکل وجود دارد.

معنای واژه و محتوای کل سوره

در مباحث هرمنوتیک از اصطلاح «دور هرمنوتیکی» استفاده می‌شود. معنای این اصطلاح این است که یک واژه از لحاظ ادبی و هرمنوتیکی، فقط در متن است که معنی دارد؛ یعنی وقتی یک متن را می‌فهمیم، گویا می‌دانیم که معنای واژه چیست و متن را هم نمی‌توانیم بفهمیم، مگر اینکه معنای واژه‌ها را بفهمیم.

واقعاً شما نمی‌توانید معنای واژه‌ها را مستقلاً بگویید. در هر متنی ممکن است معنای واژه با آنچه در لغت‌نامه نوشته‌اند فرق کند، مخصوصاً در متن‌های ادبی مانند شعر؛ مثلاً شاعری ممکن است یک واژه را متفاوت از معنای متعارفش استفاده کند. این مشکل همیشه هست. اگر الان بگویم می‌دانم که این سوره دقیقاً چه فصل‌بندی‌ای دارد و هرکدام چه بخش‌هایی در این فصل‌هاست، گویا می‌دانم دربارۀ چه بحث می‌کنم. اگر اولین‌بار یک نفر این سوره را بخواند، چگونه می‌تواند تشخیص بدهد؟ ولی این‌ها یک مقدار وسواس زیادی است.

به هر حال ما متن را می‌خوانیم و با توجه به دور هرمنوتیک، می‌فهمیم. فرض کنید شعری را می‌خوانید که شاعرش، واژه‌ای را به‌معنای عجیب‌وغریبی استفاده کرده که تا حالا ندیدید. ابتدا فکر می‌کنید آن واژه به‌معنای متعارف استفاده شده؛ اما شعر را که می‌خوانید متوجه می‌شوید این‌طور نیست. کم‌کم این متن است که به شما معنای آن واژه را می‌فهماند و اکثر واژه‌ها سر جای خودشان قرار می‌گیرند. اینجا هم همین‌طوری است.

هرکسی اولین‌بار سورۀ یوسف را بخواند، می‌تواند تشخیص بدهد که از نظر موضوعی چه بخش‌هایی وجود دارد و چه فصل‌هایی در سوره هست. حالا به یک دلیلی تشخیص فصل‌ها اینجا خیلی ساده است، بخش‌های داخلش را هم می‌شود به‌راحتی جدا کرد.

وقتی می‌خواهید بفهمید محتوای کلی سوره‌ای چیست، به‌جای اینکه آیه‌به‌آیه بخوانید و بروید جلو که گم شوید و ندانید بحث دربارۀ چیست، قطعه‌قطعه نگاه کنید و سعی کنید معنی سوره را بفهمید. سپس آنچه را دریافت کردید مهذب کنید و برای بار دوم قطعات را بخوانید و سعی کنید بهتر بفهمید.

این نکته نه‌فقط دربارۀ قرآن کاربرد دارد، بلکه برای فهم هر متن و هر اثر هنری می‌توانید از این روش استفاده کنید. ابتدا خوب است آدم از دور نگاه کند تا یک حس کلی‌ای پیدا کند [و اجمالاً بفهمد،] سپس وارد جزئیات بشود؛ وگرنه به‌طورکلی واردشدن در جزئیات ممکن است باعث شود کلیت را خوب تشخیص ندهیم.

فرض کنید فیلمی دیدید. بهترین کار این است که سعی کنید تا حد ممکن در جواب سؤال «این فیلم دربارۀ چه بود؟» جواب بسیار کوتاه بدهید و داستان فیلم را برای خودتان تعریف کنید. این موضوع کمک می‌کند به محتوای کلی سوره نزدیک شوید. اگر کسی به شما بگوید در دو سه خط به من بگو که این فیلم دربارۀ چه بود، رعایت این نکته خیلی کمک می‌کند تا بتوانید حاشیه‌ها و جزئیات را کنار بگذارید و به قلب اثر نزدیک شوید. کاری که امروز می‌خواهیم بکنیم همین است؛ یعنی یک مقدار از دور قطعه‌هایی را بخوانیم و کنار همدیگر بگذاریم و ببینیم به چه چیزی می‌رسیم. از اول تا آخر سوره را سعی می‌کنم بخوانم؛ ولی آیات را نمی‌خواهم دقیق ترجمه کنم. کلی‌تر بحث می‌کنیم.

شروع سوره

با ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ که شروع خیلی خوبی است این سوره شروع می‌شود. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ هم جزو سوره‌ها حساب می‌شود. فکر می‌کنم الان اکثریت این را قبول دارند و قانع شدند. یک زمانی بین مفسران اختلاف بود. مفسران شیعه همیشه گرایششان این بود که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را جزو سوره بگیرند؛ اما الان به‌نظر می‌رسد برخی مفسران عرب هم به‌دلایلی قانع شدند. یکی از آن دلایل این است که طبق محاسبات ریاضی که کردند، همه‌چیز در قرآن مضرب نوزده درمی‌آید، مثلاً صفات الهی و اسم «اللّه» و…، اگر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ کنار گذاشته شود، مضرب نوزده نمی‌شود. حداقل کسانی که به این چیزها علاقه‌مند بودند قانع شدند که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ را جزو آیات سوره حساب کنند. من نمی‌دانم چرا نباید حساب کرد. ظاهراً ابتدا که قرآن را می‌نوشتند بالای سوره ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ می‌نوشتند. بگذریم این‌ها اختلافات جزئی است.

سوره با یک جملۀ خیلی خیلی کلاسیک شروع می‌شود. جملۀ اول بسیار متداول است. الان هم یک سخنرانی گوش بدهید، ممکن است چنین جمله‌ای اولش بشنوید. قالب جمله مثل این می‌ماند که بگویم این سخنرانی‌ام دربارۀ سوره نور است و قرار است این کار را بکنیم. این کار را خودم در همین جلسه انجام دادم. سوره با این جمله شروع می‌شود سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۱) می‌گوید این سوره‌ای است که نازل کردیم ﴿وَفَرَضْنَاهَا﴾ و واجبش کردیم و در این سوره آیات بیّناتی نازل کردیم تا شاید تذکر پیدا بکنید. حالا نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم که مثلاً واژۀ «تذکر» دقیقاً در قرآن به چه معنایی است. شاید خیلی دیرتر به اینجا برسیم که بخواهیم روی این جزئیات تأکید کنیم.

بعد از آیۀ اول، یک‌باره محتوا عجیب‌وغریب می‌شود؛ یعنی از آیۀ دوم انتظار ندارید چنین چیزی ببینید؛ به‌ویژه اگر قبول کنید اسامی سوره، چیزی نیست که مردم اتفاقی انتخاب کرده باشند. این نکته را بعضی‌ها قبول ندارند و مهم نمی‌دانند که سوره با چه اسمی خوانده بشود و فکر می‌کنند مردمی که اطراف پیامبر بودند برای سوره‌ها اسم گذاشتند. حداقل ما می‌دانیم که اسم سوره، سورۀ نور است و سوره را می‌خوانیم و بعد مثلاً انتظار داریم که اولین آیه‌ای که ببینیم آن آیۀ معروف سورۀ نور باشد اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… اما می‌بینیم از این خبرها نیست. حرف از جرائم جنسی است و مسائلی که چطور باید در دادگاه ثابت کرد که این جرائم اتفاق افتاده و… .

ناگهانی‌بودن شروع این سوره مثل سورۀ انفال است. این یک نوع شروع است که در خیلی از سوره‌های قرآن می‌بینیم که یک‌دفعه انگار پرت می‌شویم وسط یک معرکه‌ای و بعد کم‌کم می‌فهمیم ماجرا چیست. مثلاً سورۀ انفال، این‌گونه شروع می‌شود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ… (۱) می‌فرماید از تو دربارۀ غنائم جنگی می‌پرسند. می‌فهمیم که جنگی شده و مسلمان‌ها پیروز شدند و حالا دارند دربارۀ غنائم جنگی از پیامبر سؤال می‌کنند. اولش این‌طور نیست که مقدمه‌ای بیاید و بفرماید جنگ شده؛ بلکه یک‌باره با سرعت زیاد، وسط معرکه قرار می‌گیریم.

شروع سورۀ مجادله بسیار به شروع سورۀ نور شباهت دارد. سورۀ مجادله این‌گونه شروع می‌شود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ …(۱) خداوند شنید. در شروع سوره یک دعوای خانوادگی بیان می‌شود. دو نفر، یک زن و مرد، با همدیگر دعوا می‌کنند. خداوند شنید که این‌ها داشتند با همدیگر دعوا می‌کردند و به پیامبر شکایت کردند.

یک چیز خیلی مهم در قرآن، رفتن از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت است. گویا قرار است طوری آموزش ببینیم که در همۀ موقعیت‌ها بتوانیم آن دیدگاه توحیدی را حفظ کنیم. گویا خداوند دارد یک بار به ما تمرین می‌دهد که موقعیت‌های مختلف را چگونه نگاه کنیم. خداوند دنیا را طوری می‌بیند که هست، گویا قرار است ما هم دنیا را همان‌طوری که خداوند می‌بیند، ببینیم، نه از دیدگاه‌های شخصی خودمان. بنابراین گویا خداوند یک بار به بدترین و سخیف‌ترین موقعیت‌های بشری که ممکن است پیش بیاید نگاه می‌کند و در قرآن از آن‌ها ذکر می‌کند. این نکته خیلی مهم است که در قرآن موقعیت‌های مبتذل هم ذکر شده است؛ به این دلیل که آن موقعیت‌ها را شیطان ایجاد کرده و موقعیت‌های جالبی نیست؛ مثلاً گناهی اتفاق افتاده، زن و شوهری با همدیگر دعوایشان شده و دادگاه تشکیل شده. به هر حال در زرورق قرار نیست زندگی کنیم. در جامعه زندگی می‌کنیم و ممکن است در موقعیت‌های عجیب‌وغریبی هم قرار بگیریم. بنابراین باید تمرین کنیم که این موقعیت‌ها را طوری احساس نکنیم که گویا از دایرۀ توحید خارج شدیم. گویا همیشه در آن جاهایی که قرآن به این چیزها اشاره می‌کند، تحلیل توحیدی وجود دارد. به ما یاد می‌دهد که این اتفاقات چگونه به صفات الهی وصل می‌شوند و چه چیزی از صفات الهی را می‌شود مثلاً حتی در دعوای زن و شوهر دید.

اشخاصی را در نظر بگیرید که رفتند گوشه‌نشینی کردند و سال‌ها عبادت کردند. ممکن است به توحید و وحدت وجود هم رسیده باشند؛ ولی از غار که بیرون بیایند، نمی‌توانند در جامعه زندگی کنند؛ مثلاً نمی‌توانند به‌درستی وارد دعوای زن و شوهر بشوند یا اگر ازدواج کنند و بعداً دعوا بشود، خودشان را در موقعیت غیرتوحیدی می‌بینند. مزیتی که ما داریم این است که کتابی همچون قرآن دستمان هست. مرتب وارد عالم کثرت می‌شویم و دوباره به عالم وحدت برمی‌گردیم و گویا یاد می‌گیریم که چگونه در همه‌چیز صفات و اسما الهی را ببینیم. این از اهدافی است که در قرآن تعقیب می‌شود. بنابراین عجیب نیست که این سوره، این‌طوری شروع می‌شود و یک‌باره جای بدی قرار می‌گیریم. گویا در دادگاهی، اشخاصی مرتکب جرائمی شدند و حالا دارند محاکمه می‌شوند و حکم داده می‌شود و حکم اجرا می‌شود. سپس موقعیت‌ها پیوسته دارد بدتر می‌شود. در همین صفحۀ اول، واقعاً هرچه جلو می‌رود، اوضاع بدتر هم می‌شود؛ یعنی به موقعیت‌های بسیار شنیعی می‌رسیم که به هر حال ممکن است پیش می‌آید.

رابطۀ نامشروع بین زن و مرد

با حد رابطۀ نامشروع بین زن و مرد شروع می‌شود که باید به هرکدامشان صد ضربه شلاق بزنید و هیچ رأفتی هم در دین خدا به آن‌ها نداشته باشید. ممکن است در چنین موقعیت‌هایی، اتفاقاتی بیفتد که مردم احساس کنند در این حکم خدا، بیش از اندازه سخت‌گیری شده است. اینجا تأکید می‌شود که اینجا جای رأفت نیست ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید. علاوه بر این، برای تشدید مجازات می‌فرماید باید عده‌ای از مؤمنان هم شاهد حدخوردن این اشخاص باشند.

این موقعیتی که دارد وصف می‌شود یک موقعیت شیطانی نیست، ولی در نتیجۀ وسوسۀ شیطانی است که دارد حد جاری می‌َشود. مرتب در قرآن با این مسائل مواجه هستیم که دشمن وجود دارد و وسوسه‌های شیطانی علیه بشر واقع می‌شود و بعد تمام کارهایی که پیامبران و مؤمنان می‌کنند و احکامی که قرآن صادر می‌کند برای این است که به‌گونه‌ای این [دشمنی و آثار دشمنی] رفع‌ورجوع بشود. بنابراین در ابتدای آیه با وضعیتی مواجه هستیم که گویا شیطان به موفقیتی دست پیدا کرده و گناهی واقع شده و سپس قرار است [با مجازات] مرهمی رویش گذاشته شود و به‌گونه‌ای اثر آن گناه از بین برود.

حالا اینکه چرا احکام وجود دارد و معنی احکام چیست را شاید بعداً کمی بیشتر بحث کنم؛ فعلاً سعی می‌کنم خیلی سطحی این قطعه‌ها را بگویم. اولین قطعه همین چیزی است که در صفحۀ اول نوشته شده که احکام مربوط به زنا و نحوۀ اثباتش و حالت‌های مختلفی که ممکن است پیش بیاید همراه با چند حکم است. سپس قطعۀ دوم مربوط به افک است. افک یعنی متهم‌کردن کسی به روابط نامشروع یا چیزی شبیه به آن.

   روش اثبات در دادگاه

بلافاصله بعد از این، آیه‌ای می‌آید که محتوایش این است: کسی که مرتکب زنا شده با زناکار یا مشرک ازدواج می‌کند وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ و چنین ازدواجی بر مؤمنان حرام شده است.

در قسمت اول، حکم روابط نامشروع و حدّش گفته می‌شود و در قسمت دوم مسائل دادگاهی مطرح می‌شود که چطور می‌شود در دادگاه ثابت کرد و این حد را جاری کرد. شاید ذهن ما آمادۀ شنیدن چنین احکامی باشد؛ چون قبلاً در بحث‌های احکام این موضوعات شنیده‌ایم؛ ولی کسی که برای اولین‌بار این سوره را می‌خواند و هیچ اطلاعی ندارد، به‌شدت از این قسمت سوره تعجب می‌کند.

روش اثبات این است که اگر کسی شخصی را متهم به زنا کند، باید چهار نفر شاهد بیاورد که دیده‌اند زنا واقع شده است. بسیار سخت‌گیرانه است. چطور می‌شود انتظار داشت چنین رابطۀ مخفیانه‌ای را ۴ نفر در دادگاه شهادت بدهند که ما به چشم خودمان دیدیم که زنا واقع شده است؟! فکر می‌کنم کمی معنی حکم اول تغییر می‌کند. در واقع نمی‌شود گفت آن حکم برای روابط نامشروع است، بلکه برای روابط نامشروعی است که بسیار بی‌پروا انجام شده. گویا برای روابط نامشروعی است که در ملأ عام انجام شده؛ چون حداقل ۱۰، ۱۵ شاهد باید دیده باشند که ۴ نفرشان بیایند شهادت بدهند.

حضار: اگر خود شخص چهار مرتبه پشت‌سر هم شهادت بدهد چطور؟

در ادامۀ آیه، این موضوع دربارۀ شوهری که دربارۀ زن خودش شهادت می‌دهد که او را در حال زنا دیده آمده که آن موقعیت، فرق می‌کند. خیلی طبیعی است که یک مرد چنین چیزی را به‌تنهایی دیده باشد؛ یعنی در ملأ عام واقع نشده؛ ولی یک مرد می‌تواند دربارۀ زن خودش چنین شهادتی بدهد.

به هر حال کمی شگفت‌انگیز است. این روش اثبات خیلی سخت‌گیرانه است. اگر همین‌طوری جلو برویم، می‌بینیم این شگفتی نیست. در ادامۀ آیه می‌فرماید که اگر کسی علیه شخصی شهادت بدهد و به او تهمت زنا بزند و بعد نتواند ۴ شاهد بیاورد تا اثبات کند، خودش را ۸۰ ضربه تازیانه بزنید. واقعاً ممکن است آن شخص، صحنۀ زنا را دیده باشد و راست بگوید؛ پس خداوند چه چیزی را از ما می‌خواهد؟ می‌خواهد اگر چنین چیزی را دیدیم، نرویم بگوییم. به‌نظرم باید یک نفر دیوانه باشد که اگر چنین صحنه‌ای را ببیند، برای اینکه آن دو نفر تازیانه بخورند، برود داد بزند و ۴ نفر را بیاورد و بعد آن دو نفری که دارند زنا می‌کنند، نفهمند و ادامه بدهند. به‌نظرم آدم‌های نرمال این کار را نمی‌کنند. اگر یک نفر یا حتی دو نفر، در گوشۀ خلوتی چیزی دیدند، به‌اصطلاح باید دُم خودشان را روی کولشان بگذارند و بروند. نروند دادگاه بگویند که ما چنین چیزی دیدیم؛ چون تازیانه می‌خورند. نمی‌گوید از دو شاهد قبول نکنید. می‌فرماید اگر کسی آمد و شاهدان دیگری نیاورد و جمعاً ۴ شاهد فراهم نشد هر شاهد را ۸۰ ضربه تازیانه بزنید؛ یعنی نزدیک به تعداد تازیانه‌هایی که برای زناکار در نظر گرفته شده است.

قبول کنید برای اولین‌بار که این آیات نازل شده، بسیار تعجب‌برانگیز بوده. حتی اگر سه نفر هم صحنۀ زنا را دیده باشند، باز هم حد می‌خورند چون تعداد شاهدها کافی نیست و خداوند می‌فرماید دیگر تا آخر عمر از این اشخاص، شهادت قبول نکنید ﴿وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ و آدم‌هایی که چنین کاری می‌کنند، فاسق و نابکارند. به‌نظرم این آیه، خیلی عجیب است. در واقع شخصی در دادگاه یک موضوع راستی را شهادت داده، دیگر از او شهادت قبول نمی‌کنند. تازه با این کار، گویا گناه هم کرده که این راست را گفته. إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵) مگر کسانی که توبه می‌کنند و کار خودشان را اصلاح می‌کنند که در این صورت خداوند غفور و رحیم است. بعضی‌ها می‌گویند این آیه برای کسی است که توبه‌اش محرز شده و پشیمان شده و صرفاً عقوبت اخروی از او برداشته می‌شود. بعضی‌ها هم می‌گویند معنایش این است که می‌شود بعد از محرزشدن توبۀ او، شهادتش را قبول کرد؛ ولی فکر نمی‌کنم کسی معتقد باشد حد از او ساقط شود. به هر حال ۸۰ ضربه شلاق را باید بخورد.

صحنه شهادت زن و شوهر

از صحنه‌های شنیعی که در قرآن توصیف شده و از شاهکارهایی که شیطان می‌تواند در روابط بین انسان‌ها ایجاد کند، واقعاً این صحنۀ فوق‌العاده دردناک است که مردی دربارۀ زن خودش شهادت بدهد که او را در حال زنا دیده و چهار مرتبه هم شهادت بدهد. گویا این حالت استثنا شده است؛ زیرا زن و مرد ممکن است چیزهایی از خلوت همدیگر بدانند که در ملأ عام انجام نمی‌شود. می‌فرماید اگر کسی بیاید و همسر خودش را به عمل نامشروع متهم کند و شاهد دیگری غیر از خودش نداشته باشد، به‌جای شاهدان، چهار بار شهادت بدهد که راست می‌گوید و برای پنجمین بار بگوید لعنت خدا بر من باشد اگر من دروغ می‌گویم. همسرش هم می‌تواند برای اینکه عذاب را از خودش رفع کند، چهار بار شهادت بدهد که این دروغ می‌گوید و برای پنجمین بار بگوید غضب خداوند بر من اگر راست بگوید. جدا از اینکه معنی این حکم چیست، واقعاً اینجا صحنۀ وحشتناکی است که زن و شوهر بیایند و این موضوعات گفته بشود. یکی دارد تمام تلاشش را می‌کند که او نابود بشود و او هم برای اینکه خودش را نجات بدهد تلاش می‌کند. قطعاً یک نفر از این دو نفر یا حتی هر دو نفر دروغ می‌گویند. به‌نظرم بر خلاف اسم سوره که نور هست، شروع سوره در وسط ظلمات است. در جای بسیار بدی قرار گرفتیم، در دادگاه، اتفاق‌هایی افتاده: یک نفر برای جرمی که کرده دارد حد می‌خورد، افراد علیه همدیگر شهادت می‌دهند، همۀ این‌ها به‌گونه‌ای نشان‌دهندۀ حالت‌هایی است که در اثر پیروی از شیطان در کرۀ زمین ایجاد می‌شود. مخصوصاً قسمت آخرش که بلافاصله به این آیه ختم می‌شود: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (۱۰) مرتب این آیه بعد از آیاتی که صحنه‌های شنیعی دارد، تکرار می‌شود که می‌فرماید اگر فضل خدا و رحمتش نبود و خداوند تواب و حکیم نبود. این جملۀ شرطیه، جواب شرطیۀ هم ندارد. معلوم است که [گویا می‌فرماید] این چه کارهایی است که دارید می‌کنید، این چه وضعی است که در کرۀ زمین [به وجود آوردید که اگر فضل خداوند نبود، اوضاع خیلی بد می‌شد.]

این از آن جاهایی است که آدم وقتی قرآن می‌خواند، احساس می‌کند فرشته‌ای که آن روز اول که خداوند داشت انسان را خلق می‌کرد چیزی گفت [و گویا اعتراض کرد]، برمی‌گردد به فرشته‌های دیگر می‌گوید نگفتم؟! این‌ها چه کار دارند می‌کنند در کرۀ زمین؟! به هر حال اولین قطعۀ این سوره، دربارۀ جرائم و مجازات و نحوۀ اثبات و مسائل دادگاهی مربوط به جرائم جنسی است. این‌ها چه ربطی به نور دارد؟! تا آخر هم فضای این سوره مربوط به مسائل خانوادگی باقی می‌ماند. بیشترین چیزی که در این سوره مطرح می‌شود، چنین چیزهایی است.

دربارۀ افک

اگر بخواهیم راحت نگاه کنیم، قطعۀ دوم از إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ (نور/۱۱) تا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُم (نور/۲۷) نزدیک دو صفحه است، می‌شود گفت همۀ این‌ها دربارۀ افک است؛ افک یعنی تهمت ناروازدن به کسی. از لحن آیات برمی‌آید چیزی که درباره‌اش صحبت می‌شود، واقعاً اتفاق افتاده است و بحث‌ها کلی نیست و این آیات دارند به چیز خاصی اشاره می‌کند. برای اینکه بفهمیم آن موضوع چیست، لازم نیست بدانیم آن اتفاق چه بوده. بعداً دربارۀ خود این قطعه بحث می‌کنم و به‌وضوح می‌بیند نیازی نیست بفهمید ماجرا چه بوده است.

روایت‌های مختلفی دربارۀ شأن نزول این آیات هست؛ از جمله اینکه به عایشه یا ماریه نسبت ناروایی داده شده است. از این آیات می‌شود فهمید به مرد و زنی که مؤمن بودند و گناهکار نبودند، نسبت ناروایی داده شد و مردم این جریان را مثل یک شایعه بین خودشان پخش کردند. تمام این آیات به‌گونه‌ای از این شایعه‌پراکنی نهی می‌کند و توبیخ می‌کند که چرا این موضوع را این‌قدر راحت گرفتید! همین که چیزی را شنیدید، با اینکه نمی‌دانستید، راحت به همدیگر گفتید. در اصل، موضوع قطعۀ دوم همین است.

بعضی‌ها خیلی اصرار دارند شأن نزول آیات را پیدا کنند. به‌نظرم اصلاً شأن نزول خاصی وجود ندارد یا اگر شأن نزولی وجود داشته باشد، شأن نزول‌هایی که گفته می‌شود ربطی ندارد و بیشتر گمراه‌کننده است. دربارۀ بعضی آیاتی که به‌وضوح دربارۀ واقعۀ خاصی صحبت می‌کند یا آیاتی که دربارۀ جنگ‌هاست، اصولاً اختلاف وجود دارد. آیا اصلاً لازم هست چیزی از شأن نزول بدانیم یا نه؟ آقای طالقانی خیلی باصراحت نظرش این است که لازم نیست بدانیم و اگر شأن نزول موضوع مهمی بود و لازم بود بدانیم دربارۀ یکی از زنان پیامبر است یا شخص خاصی، در آیه می‌آمد.

اشخاص زیادی روی شأن نزول آیات تأکید بسیاری می‌کنند. بعضی از تفسیرها اصلاً قبل از هر مطلبی، از کتاب‌های روایت یا کتاب‌های قدیمی شأن نزول را می‌گویند؛ مباحثی از این دست که چه اتفاقی افتاده بود که این آیه آمد و موقع نزول آیه چه چیزهایی دربارۀ آیه گفته شد. اشخاصی هم مثل آقای طالقانی به‌شدت از تحلیل تاریخی آیه‌ها که دربارۀ چه واقعۀ خاصی است، پرهیز می‌کنند، مگر در همان حدّی که در آیه گفته شده است.

به‌نظرم واقعاً اصلاً لازم نیست بفهمیم این آیات دربارۀ چه کسی بوده. موضوع این است که به شخصی که گناهکار نبوده، نسبت زنا داده شده است. از لحن آیه‌ها برمی‌آید که شخص مهمی بوده. این نکته این نظر را تقویت می‌کند که شاید [شأن نزول] تهمت به یکی از زنان پیامبر است؛ یعنی یک مسئلۀ عمومی است. اگر یک آدم ناشناس می‌بود که مردم او را نمی‌شناختند، ممکن بود این‌همه درباره‌اش حرف زده نشود و این‌قدر نگرانی ایجاد نکند؛ ولی به نظر می‌آید که شخصی که درباره‌اش صحبت می‌شود، آدمی است که بین مؤمنان مشهور است.

شروع آیات این‌گونه است که می‌فرماید کسانی ماجرای افک را به‌وجود آوردند، اشخاصی از خود شمایند. می‌فرماید: ﴿عُصْبَةٌ مِنْكُمْ﴾ یعنی روی این مسئله تأکید می‌کند که گروه منسجمی است که گویا با مقاصد خاصی دارند این کار را انجام می‌دهند و فکر نکنید که این شر بوده، بلکه خیر بوده برای شما و هرکدامشان هم به مقداری که در جریان دخیل بودند، گناه کردند و برای آن کسی که مسئول اصلی است، که گفته شده سرکردۀ منافقان مدینه بوده، عذاب عظیمی هست.

آیۀ بعدی این است که چرا وقتی شنیدید، گمان خیر نبردید و [نگفتید] این افک آشکاری است؟ آن‌هایی که این حرف را زدند، اگر واقعاً چیزی دیدند، چرا ۴ نفر شاهد نیاوردند؟ این نیم‌آیۀ عجیب می‌فرماید لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ۚ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (۱۳) این جواب آن سؤالی است که آن آدم چرا دارد شلاق می‌خورد. اصلاً می‌فرماید که کسی این نسبت زشت را به شخصی می‌دهد و ۴ نفر شاهد نمی‌آورد ﴿عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾ گویا واقعاً کذبی وجود دارد. دارد نسبت کاذب‌بودن یک چیزی را به آن می‌دهد و باز دوباره این آیه تکرار می‌شود وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۱۴) اگر فضل خدا و رحمتش در دنیا و آخرت نبود، با این کاری که شما کردید عذاب عظیمی برایتان نازل می‌شد.

تا اینجا دو سه بار موضوع افک با فاصله تکرار می‌شود. در دفعۀ اول گویا مؤمنان غایب‌اند. در دفعۀ دوم مستقیماً به مؤمنان خطاب می‌شود و آن لحظه‌ای که این نسبت‌ها را می‌دادند یادآوری می‌شود: دادن نسبتی که به آن علم نداشتید برایتان خیلی راحت بود، در حالی که پیش خدا بسیار عجیب است که آبروی شخصی را برای کاری که نکرده می‌برید.

واقعاً ما هم خیلی از این کارها می‌کنیم، بعد می‌گوییم یک نفر گفته، مسئولیتش با او! واقعاً اینجا این برخوردها، بسیار شدید است. اصلاً چیزی را که نمی‌دانی، چرا داری می‌گویی؟ اینکه شخصی چیزی گفته، دلیلی هم نیاورده و اصلاً هم معلوم نیست منشأش چیست، [چرا آن حرف را به مردم بازگو می‌کنی؟!] اصولاً مردم در برابر چنین اخباری بسیار تأثیرپذیرند و گویا شایعه‌پراکنی لذتی دارد که باعث می‌شود بی‌درنگ یک خبر را هرچند هم که عجیب‌وغریب و باورنکردنی باشد، به‌راحتی پخشش کنند. خداوند آن مؤمنان را با لحن شدیدی توبیخ می‌کند که چرا این کار را کردید.

وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبْحَانَكَ هَٰذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (۱۶) می‌فرماید چرا نگفتید که آن بهتان عظیم است؟ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۷) خداوند شما را موعظه می‌کند که دیگر این کار را نکنید. وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۸) و آیات را دارد برای شما تشریح می‌کند تا برایتان آشکار بشود. إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (۱۹) کسانی که دوست دارند فاحشه‌ای در بین کسانی که ایمان آوردند اشاعه پیدا کند، برای آن‌ها عذاب دردناکی است در دنیا و آخرت و خدا چیزی می‌داند که شما نمی‌دانید.

به‌نظرم این آیه فضای عجیبی را که از اول خواندیم روشن می‌کند. گویا بیشتر حساسیت روی اشاعۀ فحشاست. فرق قطعۀ دوم با قطعۀ اول این است که قطعۀ اول در دادگاه است و به‌وضوح نمی‌دانیم عمل خلافی انجام شده یا نه. در قطعۀ اول در فضای دادگاهی هستیم؛ یعنی شخصی رسماً دارد شهادت می‌دهد؛ اما در قطعۀ دوم اصطلاحاً برخی از این حرف‌های خاله‌زَنَکی زده‌اند که حتی خداوند هم دارد از آن‌ها ایراد می‌گیرد.

کسی که مرتکب عمل فحشا می‌شود، حالا هرچه می‌خواهد باشد و همۀ کسانی که حرفش را می‌زنند و آن را اشاعه می‌کنند، حتی اگر آن فحشا واقع شده باشد، مخاطب این آیه هستند و خداوند آن‌ها را مستوجب عذاب می‌داند.

گویا تنها چیزی که اینجا وجود دارد این است که اگر اشخاصی آنقدر بی‌پروا شدند که در جمع بزرگی که به اندازۀ کافی شاهد وجود دارد، عمل منافی عفت انجام دادند، خیلی واضح است که اگر در همان جمع تازیانه بخورند، بهتر است. اینجا می‌فرماید اگر چنین وضعیتی پیش آمد، به دادگاه بروید و شهادت بدهید و بگذارید این‌ها در جمع تازیانه بخورند؛ چون آن فحشا را خودشان دارند اشاعه می‌دهند [و با این شهادت، جلوی اشاعۀ فحشا گرفته می‌شود.]

فکر می‌کنم این آیه این فضا را روشن می‌کند. بیشتر حرف از اشاعه نیافتن فحشاست تا واقع‌نشدن یک فحشا در خلوت. کسی که در خلوت مرتکب فحشایی می‌شود و دو نفر آدم هم می‌بینند، خداوند می‌فرماید آن آدم‌ها اصلاً نه شهادت بدهند و نه هم حق دارند به دیگران بگویند. بگذارند مسکوت بماند؛ ولی اگر آن‌ها آن‌قدر جَری‌اند که خودشان عملشان را طوری انجام می‌دهند که اشاعۀ فحشا حساب می‌شود، آن وقت بهتر است که جلوی جمع تازیانه بخورند تا این احساسی که در جمع به وجود آمده از بین برود.

تأکید می‌کنم بیشتر از اینکه احکام اینجا فردی و مربوط به مجازات شخصی اشخاص باشد، به‌نظرم مربوط به اجتماع است.

حضار: ؟

نه، یک جایی در قرآن هست که شهادت دو زن را مقابل شهادت یک مرد می‌گیرد؛ ولی اینجا حرفی از این نیست که شاهدان باید چگونه باشند.

حضار: ؟

شاید یکی از چیزهایی که یک زمانی درباره‌اش کمی مفصل‌تر بحث کنیم این بحث باشد که قرآن اصولاً هدفش این است که احکام را بیان بکند، پس سنت قرار است چه کار کند؟ گرایش‌های افراطی‌ای وجود دارد و برخی معتقدند همۀ احکام، همان‌هایی است که در قرآن آمده و اگر چیزی در قرآن نیامده و در سنت آمده، نه اینکه حساب نباشد، بلکه مربوط به زمان خودش است. خلاصه منظورشان این است هرچه در قرآن هست دائمی است؛ اما آنچه در سنت هست، مربوط به آن زمان بوده و می‌توانیم همه‌اش را تغییر بدهیم. چون این سوره دربارۀ احکام است، شاید دراین‌باره صحبت کنم. قبلاً در مناسبتی نظرم را مختصر و مفید گفتم و با این نظر کاملاً مخالفم. به‌نظرم سنت کاملاً مستقل از کتاب نیست. شاید نظرم برعکس و افراطیِ این نظر باشد: به‌نظرم سنت متولی بیان احکام است. به‌نظرم قرآن وقتی دربارۀ احکام دارد بحث می‌کند، وارد جزئیات نمی‌شود، نه اینکه احکام مهم نباشد؛ بلکه می‌خواهد داخل یک سوره حکم را بیان کند تا حکم را بفهمید. بیشتر می‌خواهد احکام فهمیده شود تا اینکه جزئیات احکام بیان شود؛ مثلاً به‌نظرم در همین جا واقعاً هزار سؤال می‌شود مطرح کرد که مهم هست و در آیات مشخص نشده؛ برای نمونه: شهود چگونه بیایند، چه باید بگویند، به چه باید شهادت بدهند. اما در سنت، سخت‌گیری‌های این حکم بیان می‌شود؛ مثلاً اگر کسی چنین شهادتی بدهد، باید ۴ شاهد بیاورد. حال اگر شاهدان بگویند این دو نفر را دیدیم از یک اتاق آمدند بیرون یا بگویند دو نفر را دیدیم که در یک تختخواب خوابیده بودند، ممکن است حد بخورند؛ چون دقیقاً معلوم نیست داشتند چه کار می‌کردند. باید بسیار دقیق توضیح بدهند که چه دیدند. اینکه سنت چقدر دربارۀ شهادت سخت‌گیرانه عمل کرده، مهم است.

نمی‌خواهم بگویم چیزی در سنت نیست که فقط مربوط به آن زمان باشد و هرچه آن موقع بوده، عیناً باید الان هم اجرا شود؛ ولی به‌نظرم اگر مثلاً چیزی پیامبر فرمودند یا به‌گونه‌ای عمل کردند و می‌خواهیم بگوییم این مربوط به آن زمان بوده و الان باید تغییر کند، باید دلایل کافی داشته باشیم؛ مثلاً دلایلی در مباحث اقتصادی وجود دارد. واقعاً وقتی پیامبر یک رفتار خاصی در اقتصاد زمان خودشان کردند، کاملاً می‌شود شک کرد که آیا الان هم ما می‌توانیم آن کار انجام بدهیم یا نه. اصلاً بعضی چیزها موضوعش از بین می‌رود.

برخی احکامی که در سنت هست، اصلاً در اثر گذشت زمان، موضوعیتش از بین می‌رود؛ بنابراین باید جانشین پیدا کنیم. در پاسخ سؤال آن دوست عزیز باید گفت این از چیزهایی هست که باید به سنت مراجعه کرد تا ببینیم بعد از اینکه این سوره نازل شده و این احکام خواسته اجرا شود، واقعاً چگونه اجرا شده است.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (۲۰) دوباره این آیه تکرار می‌شود که اگر فضل خدا و رحمتش نبود و خداوند رئوف و رحیم است.

دوباره موضوع افک همچنان ادامه دارد. خود این قطعه از سه بخش کوچک‌تر تشکیل می‌شود که دربارۀ همان موضوع صحبت می‌کند. ویژگی قطعۀ اول این است که ماجرا را دارد می‌گوید و به‌صورت غایب صحبت می‌کند. قطعۀ دوم با لحن شماتتِ مؤمنان به‌طور مستقیم است که چرا این کار را کردید و مؤمنان خطاب قرار می‌گیرند.

قطعۀ سوم یک مقدار طولانی‌تر است و دیگر اولش مستقیماً به افک مربوط نیست: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۱) شبیه این آیه بارها در قرآن آمده که می‌فرماید ای کسانی که ایمان آوردید، ردپاهای شیطان را پی نگیرید، راه‌هایی که شیطان رفته، نروید و هرکس از خطوات شیطان پیروی کند، شیطان به فحشا و منکر امر می‌کند و اگر فضل خدا و رحمتش، نبود هیچ‌کدام از شما پاک نمی‌شدید؛ ولی خداوند هرکس را بخواهد پاک می‌کند و خداوند سمیع و علیم است. (خطوات شیطان یک اصطلاح خاص است که قبلاً معنایش را گفته‌ام.) این آیه واضح است و همان چیزی است که از اول گفتم. همۀ این گناهان را به شیطان نسبت می‌دهد و می‌فرماید این‌ها چیزهایی است که شیطان می‌خواهد که آدم‌ها مرتکب جرم شوند و دربارۀ جرم صحبت کنند.

وقتی می‌خواهیم یک محیط اجتماعی داشته باشیم که چنین اعمال شنیعی در آن دیده نشود، پس حداقل کسی نباید در ملأ عام چنین کاری را انجام بدهد و مجازات‌هایی برای این کار وجود داشته باشد. وقتی دربارۀ چیزی حرف می‌زنم، گویا شما غیرمستقیم آن را می‌بینید. وقتی به شما می‌گویم چنین اتفاقی را دیدم، حداقل در تصورتان آن را می‌بینید، حتی اگر مستقیم ندیده باشید. این هم قرار است نباشد؛ یعنی اصلاً مردم به این چیزها فکر نکنند و چنین تصاویری در ذهن مردم هم نباشد؛ ولی شیطان می‌خواهد مردم درگیر چنین اعمال شنیعی باشند که نمونه‌ای که اینجا خیلی درباره‌اش بحث می‌شود، مسائل مربوط به روابط نامشروع و جرائم جنسی است.

تا این قسمت به نظر می‌آید سرراست یک سری احکام بیان شده و همه به هم مربوط است تا این آیه که چنین می‌فرماید: وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۲۲) کسانی که أولوالفضل هستند، یعنی تمکن مالی و وسعت رزق دارند، در راه خدا از انفاق به نزدیکانشان و مساکین و مهاجران و انصار، امساک نکنند. ببخشید. گذشت کنید. آیا نمی‌خواهید خداوند هم از گناه شما بگذرد؟

این آیه را که می‌خوانم، این‌طور می‌فهمم: در آیۀ قبل حرف از تزکیه آمده بود. مهم‌ترین چیزی که در قرآن دربارۀ تزکیه آمده این است که آدم‌ها برای اینکه پاک بشوند، زکات می‌دهند. اصلاً واژۀ زکات و امر زکات، عنصر اصلی برای تزکیۀ مردم است. گویا برای پاک‌کردن هرچیزی، باید بخشی‌اش را بدهید؛ مثلاً بخشی از مالتان را باید بدهید یا مثلاً زکات علم نشرش است. گویا هرچیزی زکاتی دارد. زکات دقیقاً برای این است که تا همه چیزهایی که به من متعلق است، پاک شود و خودم به تزکیه برسم.

این آیه اینجا یک مقدار عجیب بود. فکر می‌کنم با توجه به سنت قرآنی عجیب نیست. می‌خواهم مثالی از سورۀ حج بزنم که در این سوره بسیار واضح است. ممکن است شبیه این مثال‌ها را در جاهای دیگر قرآن هم پیدا کنید که یک‌دفعه وسط بحث، ممکن است نکتۀ خیلی مهمی پیش بیاید، یک آیه‌ای دربارۀ آن نکته بیاید و بعد دوباره بحث قبلی ادامه پیدا می‌کند یا اصلاً ممکن است مانند سورۀ حج، موضوع بحث در وسط آیه، یک‌دفعه به موضوع دیگری منتقل شود. در سورۀ حج می‌فرماید: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ۚ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (حج/۲۵) دارد دربارۀ کسانی که کافر شدند و جلوی راه خدا را می‌گیرند صحبت می‌کند. می‌فرماید به‌راستی کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام [كه آن را براى مردم، اعم از مقيم در آنجا و باديه‏‌نشين، يكسان قرار داده‏‌ايم جلوگيرى مى‌كنند و هرکس بخواهد در آنجا ارادۀ الحاد کند، او را از عذابى دردناک مى‏چشانيم.] ابتدا در جملۀ اول بحث این بود که کسانی که کافر شدند و این‌طوری شدند و این‌طوری شدند و [سپس موضوع عوض می‌شود و می‌فرماید و] مسجد الحرامی که این‌طوری است. درست است [با این شیوۀ ارائه] همه می‌فهمند. بله، معنایش این است که به آن‌ها هم عذاب الیم می‌چشانیم؛ ولی یک‌دفعه لحن آیه تغییر کرد. گویا این کلمۀ مسجدالحرام که آمد، به بحث مسجدالحرام منتقل شدیم و اصلاً این موضوع از همۀ حرف‌هایمان هم مهم‌تر است. بعد هم می‌بینید که اصلاً ماجرای احداث مسجدالحرام پیش می‌آید. موضوع بحث با آمدن کلمۀ مسجدالحرام عوض می‌شود. این نه‌تنها پراکنده‌شدن نیست، بلکه به‌نظرم چیز دیگری است؛ به‌گونه‌ای یک سبک هنری است که اهمیت چیزی را به شما می‌فهماند. ما هم که حرف می‌زنیم از این کارها را می‌کنیم؛ مثلاً دارم دربارۀ یک چیزی حرف می‌زنم، یک‌دفعه یک کلمه‌ای می‌گویم که موضوع خیلی مهمی است، یک لحظه به‌قول معروف پرانتز باز می‌کنم، یک چیز خیلی مهم می‌گویم و دوباره سر اصل مطلب برمی‌گردم. به‌نظرم اینجا کاملاً این‌طوری است. …وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا… (نور/۲۱) اگر فضل خدا و رحمتش نبود، هیچ‌کدام شما پاک نمی‌شدید. این کلمۀ تزکیه که می‌آید، حرف از زکات می‌شود، حرف از این می‌شود که مال خودتان را بدهید. دوباره دستور انفاق و زکات که وسیلۀ اساسی تزکیه است می‌آید و دوباره به بحث اصلی برمی‌گردد. بنابراین اصلاً پراکنده‌گویی نیست. بلکه بر اهمیت پاک‌کردن مال و پاک‌شدن و تزکیه تأکید می‌شود. همۀ این حرف‌ها زده می‌شود برای اینکه شما به تزکیه برسید. فعلاً خیلی از دور بحث می‌کنم. بعداً وارد جزئیات آیات هم می‌شوم.

حضار: یک اتفاق تاریخی هم اینجا داریم.

به‌طورکلی یک داستان تاریخی را بدون اینکه شواهدی در آیات باشد، قبول نمی‌کنم. ممکن است حتی اتفاق هم افتاده باشد، ولی ربطی نداشته باشد. حتی اگر قطعاً بدانم که آن داستان ساختگی نیست، فکر نمی‌کنم پایۀ تاریخی خوبی داشته باشد. وقتی آیه به اندازۀ کافی توجیه دارد، به‌نظرم جزو چیزهای طبیعی است که دارد این‌طوری بحث می‌شود. بعد از مسئلۀ تزکیه حرف از زکات شده و دوباره برگشته به بحث. این اتفاق هم فقط در یک جای قرآن نیست. این مثل یک سبک ادبی قرآن است و احتیاجی به توجیه خاصی ندارد. اما وقتی آیه افک را می‌خوانیم، به‌وضوح متوجه می‌شویم دارد دربارۀ چیز خاصی بحث می‌شود؛ ولی این آیه اصلاً آن‌طور نیست. آیۀ بعد ادامۀ ماجرای افک است.

قسمت سوم انگار حائل بین بار اول و دومین باری که به افک اشاره می‌شود است. این دفعۀ سوم است و آیه‌ها مستقیما دربارۀ ماجرای افک نیستند. این دفعۀ سوم مربوط به عواقب اشخاصی است که این اعمال زشت را انجام می‌دهند.

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(نور/۲۳) می‌فرماید کسانی که به زنان پاک که غافل (بی‌گناه) هستند و مؤمن هستند نسبت ناروا می‌دهند، در دنیا و آخرت لعنت‌شده‌اند و برایشان عذاب عظیم فراهم می‌شود. آیه بعد مربوط به قیامت است:

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (نور/۲۴) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (نور/25) روزی که بر علیه‌ آن‌ها، زبانشان و دست‌هایشان و پاهایشان شهادت می‌دهند که چه کار می‌کردند. آن روزی است که خداوند به آن‌ها جزایی را که حقشان است، به‌طور کامل می‌دهد و می‌دانند که خداوند حق آشکار است.

اکنون گویا فضا تغییر کرد. دیگر آن دادگاه‌های زمینی نیست. در این دادگاه، نه چهار شاهد، بلکه پنج شاهد وجود دارد: یک زبان و دو دست و دو پا. این شهود در دادگاه الهی حق را شهادت می‌دهند و آدم‌ها را به کارهایی که واقعاً انجام دادند متهم می‌کنند. در آن دادگاه همه‌چیز حق است و کذبی وجود ندارد. بعد از اینکه این بساط دنیا برچیده شد، بساط کذب هم برچیده می‌شود؛ چون مهلت شیطان تمام می‌شود.

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (نور/۲۶) این آیۀ معروفی است که می‌فرماید که زنان خبیث برای مردان خبیث هستند و مردان خبیث برای زنان خبیث و مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک و اینان از آنچه این‌ها می‌گویند مبرا هستند و برایشان مغفرت و رزق کریم است.

اینجا اولین جایی است که یک لحظه باید مکث کنیم تا ببینیم قطعۀ سوم سوره که شروع می‌شود، چگونه با قبلش ارتباط دارد و دارد چه می‌گوید. یک‌دفعه این آیه می‌آید يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَىٰ أَهْلِهَا ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(نور/۲۷) ای کسانی که ایمان آوردید، وارد خانه‌هایی به‌غیر از خانۀ خودتان نشوید تا وقتی که انس بگیرید و به اهلش سلام بدهید. این برایتان بهتر است، اگر بدانید. فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤْذَنَ لَكُمْ ۖ وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا ۖ هُوَ أَزْكَىٰ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (نور/۲۸) اگر کسی را در آن [خانه] نیافتید، واردش نشوید تا به شما اجازه داده شود. این رسم اشتباه وجود دارد که وقتی می‌روند در یک خانه‌ای یا جایی و یا اللّه می‌گویند و کسی جواب نداد، داخل می‌شوند. اتفاقاً وقتی جواب نمی‌دهند، نروید. اگر به شما گفتند برگردید، برگردید.

ربط این آیه با آیات قبل برایم واضح است. در ادامۀ آن تلاش‌ها برای اینکه اعمالِ اشاعۀ فحشا در جامعه صورت نگیرد، این‌ها یک سری مقررات پیشگیرانه است تا هیچ‌کس چنین صحنه‌های شنیعی را نبیند. معمولاً این صحنه‌ها در خانه‌های دربسته و خلوت اتفاق می‌افتد. همین‌طوری سرم را نیندازم و به خانه‌ای بروم و بعد چیزی ببینم که حالا اگر بروم دادگاه ممکن است که خودم را شلاق بزنند یا آن‌ها را شلاق بزنند.

در خلوت یک اتفاق‌هایی ممکن است بیفتد. در درون بیت‌ها یک خبرهایی هست که بهتر است من مطلع نشوم. بنابراین خوب است که اگر می‌خواهم یک جایی وارد شوم، اجازه بگیرم. ساده‌ترین ارتباطی که این آیه با آیه‌های قبل دارد این است.

همۀ صحبت‌هایی که می‌کنم در سطحی‌ترین تعبیر ممکن است؛ چون نمی‌خواهیم در مرتبۀ اول آیات را دقیق بخوانیم. همین‌طوری به‌طور کلی که نگاه می‌کنیم، به‌نظر می‌آید آیات در ادامۀ جلوگیری از اشاعۀ فحشاست. این دفعه بحث این است که مؤمنان اصولاً رفتارشان طوری نباشد که چنین صحنه‌هایی را نه در ملأ عام، بلکه وقتی در خلوت‌ها اتفاق می‌افتد، در معرض دیدشان قرار نگیرد تا بعداً خودشان آسیب ببینند یا وارد آن مراحل دادگاهی یا حرف‌زدن درباره‌اش بشوند. من اگر جایی بروم و این صحنه را ببینم، حداقل چیزی که از گناه آن‌ها به من هم سرایت می‌کند این است که صحنه‌ای را که نباید ببینم، می‌بینم.

حضار: آیه‌ای که گفته شده زنان خبیث برای مردان خبیث و زنان مؤمن برای مردان مؤمن هستند یعنی چه؟

خیلی سؤال خوبی است؛ ولی فعلاً درباره‌اش بحث نمی‌کنم؛ چون دوباره دقیق‌تر می‌خوانیم. فعلاً می‌گویم محتوای سوره دربارۀ چیست.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (نور/۲۹) می‌فرماید گناهی برای شما نیست که در خانه‌هایی که مسکونی نیست بدون اجازه وارد شوید. (مثل بازارها و اماکن عمومی) و خدا می‌داند که چه چیزهایی را آشکار می‌کنید و چه چیزهایی را پنهان می‌کنید. اگر در یک مکان عمومی یک صحنۀ شنیعی دارد اتفاق می‌افتد، همان بهتر که بروید ببینید و گزارش بدهید؛ چون مکان عمومی جزو جاهایی نیست که بهتر است دیده نشود و اصلاً حرفش زده نشود. ممکن است یک روز بازار خلوت باشد و وسط بازار عمل زشتی انجام شود که به‌گونه‌ای اشاعۀ فحشاست، به هر حال اینجا می‌گوید گناهی نیست اگر به این مکان بروید؛ ولی حالا اینکه بهتر است چه کار کنید، یک بحث جداست. لازم نیست آدم برای رفتن به جایی که جزو اماکن عمومی است اجازه بگیرد. احتمالاً چنین جاهایی درب و پیکری ندارد؛ اما جایی که مسکونی است، باید اجازه داشته باشید.

آیات حجاب

این مجموعه آیات دربارۀ این است که کاری نکنید که با صحنۀ فحشا مواجه شوید. بعد مجموعه آیات بسیار معروف حجاب است که به مؤمنان می‌گوید اصولاً چشم‌هایتان را بپوشانید و جلوی شهواتتان را بگیرید که این برای شما پاک‌تر است. عین همین حرف به زنان مؤمن هم زده می‌شود که چشمشان را بپوشانند و جلوی شهواتشان را بگیرند و یک چیز اختصاصی برای زن‌ها دارد: اینکه روسری‌های خودشان را روی سرشان بگذارند و زینت خودشان را به غیر از افرادی که محارم هستند که اینجا دقیقاً اسم برده می‌شود و استثنائاتی که گفته می‌شود، نشان ندهند و در انتها می‌فرماید …وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (نور/۳۱) و به‌سمت خدا برگردید، همۀ شما توبه کنید. گویا می‌فرماید اگر قبلاً طور دیگری رفتار می‌کردید، توبه کنید.

حضار: ؟

معمولاً متعارف‌ترین علت اجازه این است که وقتی شخصی در وضعیتی است که نباید دیده بشود، دیده نشود. اجازه‌گرفتن فقط برای جلوگیری از مشاهده جرم‌های جنسی نیست. وقتی سرزده وارد یک خانه‌ای بشوی، ممکن است با صحنه‌ای مواجه بشوی که نباید ببینی. به هر حال حرفی که می‌زنی درست است؛ یعنی آن آیه‌ها به این آیه هم ارتباط دارند. وقتی قرار است مردم حجاب داشته باشند؛ یعنی باید در خانۀ خودشان راحت باشند، پس هرکس سرش را نیندازد بیاید خانه؛ مهم این است که آن آیه به قبل خودش مربوط هست. آیات حجاب هم که واضح است.

مرور سه قطعۀ گذشته

این سه قطعه‌ای که اینجا داریم درباره‌اش بحث می‌کنیم، یک قطعه کلاً دربارۀ مسائل جلوگیری از اشاعۀ فحشا است. یک آیه هم باصراحت می‌فرماید آنچه خدا نمی‌خواهد و می‌خواهد جلویش را بگیرد، اشاعۀ فحشاست. قطعۀ اول این‌گونه است که گویا شیطان موفق شده و در ملأ عام، عمل منافی عفت انجام شده و یک عده رفتند شهادت دادند. تازیانه حد آن عمل است تا مجازات شوند و جلوی این اعمال گرفته شود. به هر حال محیط، محیط دادگاه است. اشخاصی به‌طور علنی شهادت می‌دهند که چنین چیزی را دیدند و دارند قسم می‌خورند و با ۴ شاهد، فحشایی ثابت می‌شود. در قطعۀ اول فضا این‌گونه است که انگار جرمی اتفاق افتاده و مرتکبان آن دارند مجازات می‌شوند.

قطعۀ دوم دربارۀ مسئلۀ افک است. جایی است که هیچ اتفاق نیفتاده، جز اینکه فقط حرف‌هایی زده می‌شود. حرف‌هایی که هیچ مصداقی ندارند. اصلاً دارند دروغ می‌گویند. کاملاً با فضای قبل فرق دارد. اصلاً دادگاهی نیست. فقط یک مجموعه حرف‌های دروغی است که به‌صورت شایعه بین مردم دارد پخش می‌شود و به‌طور متعارف ممکن است این را اشاعۀ فحشا ندانیم؛ ولی اتفاقاً اشاعۀ فحشا همین است. شیطان اصلاً موفقیتی به دست نیاورده، فقط کاری می‌کند که مردم دربارۀ فحشا حرف بزنند. به هر حال این یک نوع اشاعۀ فحشاست. توهم ایجاد کردن است. دیگر شیطان استاد ایجاد توهم است. بنابراین تصاویری از گناه در ذهن مردم هست و ممکن است حریم‌هایی شکسته شود.

فضای قطعۀ سوم مربوط به فضای قبلی هست، ولی فرق دارد. مسئله این است که چه کنیم تا اصلاً اشاعۀ فحشا به وجود نیاید؟ اینجا حرف از پیشگیری است. قانون اول این است که بدون اجازه وارد جایی نشوید؛ چون ممکن است شخصی در وضعیت بدی باشد یا ممکن است عمل منافی عفتی انجام می‌شود؛ پس بدون اجازه وارد خانه‌ای نشوید تا چنین چیزی نبینید. انگارهمین که دیگران هم وارد چنین ماجرایی بشوند به نوعی اشاعۀ فحشا است؛ حتی اگر آنجا دارد یک کار خلافی انجام می‌شود انگار یک آدم دیگر هم به آن آدم‌هایی که تحت‌تأثیر قرار گرفتند حداقل اضافه می‌شود، حالا اگر برود به دیگران بگوید که دیگر بدتر.

نکتۀ دوم این است که چه کنیم تا اصلاً این اعمال منافی عفت اتفاق نیفتد؟ اینکه زنان خودشان را بیشتر بپوشانند، مردان و زنان مواظب شهوات خودشان باشند، از روی لذت نگاه نکنند. معنی چشم‌پوشیدن همین است. این‌ها دستورات پیشگیرانه است. اینجا دیگر حرف از واقع‌شدن فحشا نیست؛ بلکه حرف از این است که چه کنیم تا اصلاً فحشا به وجود نیاید یا اگر به وجود آمده، پخش نشود. پس دومین نکته دستور حجاب است و نکتۀ خیلی مهم دستور به ازدواج است: وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (نور/۳۲) و با افراد مجرد ازدواج بکنید و اگر فقیر باشید خداوند شما را غنی می‌کند و خداوند واسع و علیم است. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (نور/۳۳) و کسانی که امکان نکاح برایشان نیست و موقعیت ازدواج پیدا نمی‌کنند، عفت پیشه کنند تا خداوند آن‌ها را غنی کند. اینجا حرفی از عبد نیامده؛ ولی می‌فرماید کسانی که خدمتکار دارند و کسی برایشان کار می‌کند، اگر کسی از خدمتکارانش آمد و درخواست مکاتبه کرد، مکاتبه کنند و از مالشان هم به آن‌ها بدهند. این اصطلاح مکاتبه را بعداً می‌گویم یعنی چه. مکاتبه‌کردن یعنی مثلاً بگوید می‌خواهم با یک سری شرایط آزاد شوم. می‌گوید از مال خودتان هم به آن‌ها بدهید و امکان ازدواج و آزادی را برایشان فراهم کنید. آخرین نکته هم اینکه اگر خدمتکار یا برده یا مملوکی دارید، به‌هیچ‌وجه حق ندارید او را به خلاف آنچه می‌خواهد انجام بدهد، وادار کنید. می‌گویند آن موقع رسم بوده که وقتی برای کسی مهمان می‌آمد، یکی از خدمتکارهایش را در اختیارش می‌گذاشت. البته ممکن است این کار وجه شرعی هم داشته باشد؛ یعنی از خدمتکارش بخواهد به عقد دائم یا موقت مهمانش دربیاید. اینجا نهی از این است که اگر نمی‌خواهند، این کار را نکنید و آن‌ها را وادار نکنید که چنین کاری انجام دهند.

هرچند در یک آیه به ازدواج اشاره شده؛ ولی خیلی مهم است. اگر رویش تأکید کم شده، برای این است که چیز جدیدی نبوده. ازدواج سنت بوده و این کار را به‌طور متعارف می‌کردند. اینکه طول آِیۀ حجاب خیلی بیشتر از آیه‌ای است که به ازدواج دعوت می‌کند، به این معنا نیست که اهمیت ازدواج در این مسائل کمتر است؛ بلکه ازدواج متعارف‌تر بوده. علت اینکه گفتم آیۀ ازدواج [در این بحث] از همه مهم‌تر است، این است که اکنون فاجعه‌ای که در دنیا پیش آمده، اشاعۀ فحشاست. مسیحیان این آیه را ندارند. به‌نظرم غرب به این خاطر به این وضع افتاد که به ازدواج و روابط زن و مرد بسیار احساس بدی وجود داشت و تلقین می‌شد و هنوز هم می‌شود. فکر می‌کنم حتی در عقاید رسمی مسیحیان حتی مریم گناهکار است؛ چون [نعوذبالله] رابطۀ جنسی داشته است! و حضرت مسیح چون ازدواج نکرده، الگوی انسان خوب است. آن‌ها یک چیز بدیهی را که جزو نیازهای انسان است و خیلی هم خوب است، انکار کردند.

از مرحوم مطهری یک جایی خواندم که می‌گوید اینکه در مسیحیت طلاق وجود نداشت، فلسفه‌اش این است که کسی که مرتکب این گناه شده و رفته ازدواج کرده، دیگر حالا اصلاً چشمش کور، تا آخر عمرش باید همان‌طور در آن بدبختی زندگی کند؛ یعنی کسی که وارد جهنم شده، دیگر او را در بهشت تجرد راه نمی‌دهند. به این دلیل می‌گویم این آیه مهم است، چون در این دوران مدرن، بیشتر از هرچیزی گرفتار سخت‌گیری‌های ازدواج شدیم و این چیزها فشار زیادی به مردم آورده است. شاید بعداً یک مقدار بیشتر دراین‌باره بحث کنم. موضوع این سوره از یک نظر برای ما خیلی مهم است؛ چون در دورانی زندگی می‌کنیم که این مسئله، یکی از مسائل اصلی دنیاست.

بخش دوم سوره: آیات الهی

نهایتاً می‌رسیم به این آیه وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (نور/۳۴) فصل‌بندی واضحی در این سوره وجود دارد؛ چون گویا سوره ترجیع‌بند دارد. حتی اگر عربی ندانید و این سوره را بخوانید، می‌فهمید که این سوره از سه فصل مجزا تشکیل شده. اول سوره می‌فرماید سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ بعد از این آیه، آیات دیگری می‌آید. سپس می‌رسد به این آیه وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ گویا همان آیۀ اول، دوباره به شکل دیگری تکرار می‌شود. سپس این آیه می‌آید اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و یک سری آیات توحیدی شروع می‌شود و بعد از اینکه تمام می‌شود، دوباره این آیه به یک شکلی تکرار می‌شود وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ و وارد فصل سوم می‌شویم که به‌گونه‌ای به موضوع‌های فصل اول و دوم مربوط می‌شود.

پس در این جلسه حداقل یک فصل را گفتم که اگر بسیار کلی به آن نگاه کنیم، از سه قطعه تشکیل شده که همۀ آن‌ها به‌نوعی دربارۀ فحشا و اشاعۀ فحشا در جامعه است. در این قطعات موقعیت‌های بسیار شنیعی وجود دارد که به‌طور طبیعی حال آدم گرفته می‌شود از تصور صحنه‌ای که یک زن و شوهر دادگاه رفتند و با تمام وجود سعی می‌کنند طرف مقابل را متهم کنند و او هم با تمام وجود دارد از خودش دفاع می‌کند. این‌ها صحنه‌هایی نیست که زیاد جالب باشد. آیات احکام، آیاتی نیست که جذابیت معنوی زیادی داشته باشد. [کلیت] این آیات شبیه این است که گویا شیطان موفقیت‌هایی به‌دست می‌آورد و زخم‌هایی می‌زند و [به ما یاد می‌دهد] چگونه روی این زخم‌ها مرهم بگذاریم و سعی کنیم این اتفاق‌ها نیفتد. این‌ها بحث‌های بسیار سطح بالای توحیدی نیست.

یک‌باره به آیاتی می‌رسیم که در کل قرآن از یک جهتی شاخص هستند. فکر می‌کنم کمتر آیه‌ای این‌قدر درباره‌اش حرف زده شده باشد. این آیه‌ای که مربوط به آیۀ نور است، یک‌باره ظاهر می‌شود. اسم سوره نور بود. [سیر بحث این‌گونه است که] اول در عمق ظلمت‌ها فرو می‌رویم، سپس یک مقدار بالاتر می‌آییم تا یک‌باره جهشی پیدا می‌کنیم و به جایی که حرف از نور است می‌رسیم. این آیه‌ها اینجا بسیار مناسبت دارند. بعداً مناسبتش واضح می‌شود.

آیۀ نور به‌دلیل تمثیل بسیار عجیبی که دربارۀ نور الهی دارد، خیلی رویش بحث شده. ملاصدرا رساله‌ای مستقل دربارۀ آیۀ نور دارد که مثلاً این تمثیل را به مراتب مختلف وجود نسبت می‌دهد. اگر تفسیر المیزان را نگاه کنید با توجه به طبع فلسفی علامۀ طباطبایی، این آیات را معنای فلسفی می‌کند. فکر می‌کنم اصولاً آیه‌ها را نمی‌شود بدون فلسفه و عرفان [تفسیر کرد.] پیچیدگی خاصی در تمثیل هست. این تمثیل خیلی عجیب است و از تمثیل‌های عجیب قرآن است. الان نمی‌خواهم دربارۀ این آیه بحث کنم.

یک‌باره بعد از آن صحنه‌ها و احکام، وارد دنیای دیگری می‌شویم: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (نور/۳۵) خداوند نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل نور خداوند مثل یک مشکات است. مشکات جایی است که در آن چراغ را می‌گذارند و آن‌طوری که در تفاسیر می‌نویسند، اگر اشتباه نکنم کتاب معروف مفردات راغب این‌گونه نوشته که مشکات یک چیز طاقچه‌مانند داخل دیوار است که چراغ را رویش قرار می‌دهند؛ یعنی یک چیز محفظه‌مانندی است که داخل دیوار تعبیه شده و چراغ را داخل آن می‌گذارند. بنابراین مَثَل نور خداوند مانند مشکاتی است که در آن یک چراغ است و آن چراغ در یک شیشه‌ای است.

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ می‌فرماید این چراغی که داخل آن شیشه است و آن شیشه درون آن مشکات است، مثل ستارۀ درخشانی است که از درخت مبارک زیتونی که نه شرقی و نه غربی است دارد شعله‌ور می‌شود. قبلاً سوخت چراغ‌ها روغن بوده. روغن آن چراغ آن‌قدر قابل اشتعال است که گویا قبل از اینکه آتش به آن نزدیک شود، خودش می‌خواهد شعله‌ور شود. نُورٌ عَلَى نُورٍ نوری است از روی نور دیگر. این آیه‌ها واقعاً بعد از آن آیه‌ها چقدر دلچسب است. همه‌اش حرف از نور و زیبایی‌ها و تمثیل‌های جالب است. ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ خداوند هرکس را بخواهد، به نور خودش هدایت می‌کند. ﴿وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ﴾ خداوند دو بار کلمۀ مَثَل را اینجا ذکر کرده تا کسی فکر نکند نور خداوند دقیقاً مانند چراغ و مشکات است؛ ولی با این حال در روایات هست که اصلاً یک نفر پرسیده بود این درخت کجاست؟ یا حتی بعضی از مفسران گفتند که منظور از آن درخت، درختی است در شام؛ چون شام نه شرقی است و نه غربی! چقدر این حرف جالب است. اول و آخر این آیه کلمۀ مَثَل را آورده؛ در ابتدای آیه می‌فرماید: ﴿مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ﴾ در آخر آیه می‌فرماید يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ اما باز یک عده گوش نمی‌دهند، می‌خواهند ببینند آن درخت کجاست!

تمثیلی از نور خدا در آیۀ گذشته بحث شد. نور الهی مثل چراغدانی است که داخلش چراغ است و آن چراغ در شیشه است و شعلۀ آن چراغ، نور فوق‌العاده‌ای دارد؛ چون از روغنی تغذیه می‌کند که اشتعالش زیاد است. شاید این نُورٌ عَلَى نُورٍ یعنی اینکه چون چراغ داخل یک محفظه شیشه‌ای است، خود آن شیشه هم روشن می‌شود و درجات مختلف نور به وجود می‌آید. نهایتاً می‌فرماید يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ این چیزی است که به آن نور هدایت یا نور ایمان می‌گویند. بیشتر این را آدم می‌فهمد. دنبال معنای فیزیکی نور نباشیم.

الان ارتباط این آیه با آیات قبلش خیلی معلوم نیست. گویا فعلاً فقط حداقل راحت شدیم و به یک جای توحیدی رسیدیم که دربارۀ آیات خیلی خیلی سطح بالاتری حرف می‌زنیم. از آن دادگاه و زن وشوهرهایی که داشتند قسم می‌خوردند خارج شدیم. تمثیل که به اینجا می‌رسد، یک‌باره می‌فرماید: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّـحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ (نور/۳۶) این ﴿فِي بُيُوتٍ﴾ (در خانه‌هایی که این‌طوری‌اند) یعنی چه؟ این ادامۀ آن تمثیل است. می‌گوید نور خدا مشکات است. مشکات یک چیزی در دیوار خانه است. ممکن است اینجا سؤال پیش بیاید که کدام خانه؟ ولی این‌قدر این تمثیل طول می‌کشد که آدم دیگر انتظار ندارد ادامه‌ای داشته باشد. آدم چند بار که می‌خواند و به اینجا که می‌رسد، یک مقدار جا می‌خورد؛ چون دارد موقعیت مشکات را تعیین می‌کند که کجاست. فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا [مشکات] در خانه‌هایی است که خداوند به آن خانه‌ها اجازۀ داده بلندمرتبه بشوند و نامش در آن‌ها برده شود. يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ در آن [خانه‌ها] صبحگاهان و شامگاهان تسبیح خداوند انجام می‌شود. این نور در خانه‌های مؤمنانی است که به جایی رسیدند که با خداوند ارتباط دارند.

الان ارتباطش با همۀ سوره معلوم شد. همۀ حرف‌هایی که زده شد برای این است که خداوند می‌خواهد این خانه‌ها را حفظ کند. اینکه نباید اشاعۀ فحشا در جامعه باشد، نباید جامعه آلوده باشد، برای این است که خانواده‌هایی هستند که در دنیا دارند زندگی می‌کنند، این‌ها خانه‌هایی دارند و در این خانه‌ها، نور خداست. تمام جامعه باید کاری کنند که این خانواده‌ها راحت باشند. وقتی این آدم‌ها بیرون می‌روند، با چیز بدی مواجه نشوند. گویا تمام دنیا دارد در این خانه‌ها می‌گذرد. بقیه کسانی که نور خدا ندارند[۱:۲۶:۴۲] نباید مزاحم این‌ها باشند. وقتی می‌گوید خانه، یعنی خانواده. [معادل] کلمۀ خانواده در قرآن واژۀ اهل بیت است، یعنی اهل خانه. ارتباط این آیه [با آیات قبل] کاملاً مشخص شد. گویا دارد می‌گوید چرا این‌قدر سخت‌گیری می‌کنیم که فحشا اشاعه پیدا نکند و این کارها در ملأ عام انجام نشود و مردم دربارۀ این چیزها حرف نزنند، چون خانواده‌های مقدسی در این دنیا وجود دارد. همۀ هدف خدا این است که تعداد این خانواده‌های مقدس افزایش پیدا کند. مسئله [و تأکید روی] خانه نیست، بلکه روی خانواده است؛ یعنی زن و شوهر و بچه‌هایشان که به یک نوری رسیدند و می‌خواهند پاک زندگی کنند، قرار است در این دنیا راحت باشند.

این آیات به‌شدت به آیه‌های قبلی خودش مربوط است. گویا به‌گونه‌ای به شما نشان می‌دهد که اصلاً چرا سخت‌گیری انجام می‌شود، چرا نباید مردم یک کارهایی را بکنند، چرا نباید از یک چیزهایی حرف بزنند.[۱:۲۷:۵۹] حالا بعداً این نکته در خود سوره تأکید می‌شود که اصلاً همان کارهاست که باعث می‌شود برخی به نور الهی نرسند؛ گناهانی که انجام می‌دهند، حرف‌هایی که می‌زنند و غوطه‌ورشدن در فحشا و منکر و دنبال شیطان‌رفتن است که باعث می‌شود به نور نرسند. بنابراین حداقل باید دربارۀ مردمی که نور ندارند سخت‌گیری‌هایی بشود. در این خصوص در این سوره اشاره‌های روشن‌تری می‌شود. به آنجا که رسیدم می‌گویم.

رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ(نور/۳۷) این آیه هم آیۀ معروفی است؛ چون محتوای معنوی خاصی دارد. مردانی‌اند که آن‌ها اهل آن خانه‌ها هستند. از خانه‌شان که بیرون می‌روند، هیچ تجارتی و هیچ بیعی آن‌ها را از ذکر خدا و از اقامۀ صلاة و از ایتاء زکاة غافل نمی‌کند. از روز قیامت که قلوب و ابصار در آن دگرگون می‌شود می‌ترسند.

لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (نور/۳۸) سپس می‌گوید خداوند به بهترین کارهایی که اینان انجام داده‌اند پاداش می‌دهد و از فضل خودش هم به آن‌ها چیز اضافه‌ای می‌دهد و خداوند هرکس را هرچقدر که بخواهد رزق می‌دهد. این آیه دوباره تأکید می‌کند که این‌ها آدم‌هایی‌اند که شغلشان (تجارت و بیع) آن‌ها را از ذکر خدا غافل نمی‌کند؛ ولی این بدان معنا نیست که اگر بخواهند در هر جامعه‌ای زندگی کنند، از ذکر خدا غافل نمی‌شوند. محیط بیرون از خانه، عموماً محیط کار است. وقتی وارد محیط کار می‌شوند، اگر گوشۀ خیابان مثلاً صحنه‌های فحشا را ببینند، ممکن است از ذکر خدا غافل شوند؛ یعنی آیه روی این مطلب تأکید می‌کند که کارهای شغلی (آن کارهایی که واقعاً باید بیرون خانه انجام داد) آن‌ها را از ذکر خدا غافل نمی‌کند. جلوی بقیه مسایل هم که با این احکام گرفته می‌شود. این‌ها آدم‌های مهمی‌اند. به‌گونه‌ای باید این آدم‌ها زیاد بشوند، حفظ بشوند و همۀ احکام اجتماعی به‌گونه‌ای معطوف به موجوداتی است که در خانه‌شان نور خداست.

در مقابلِ مؤمنانی که نور دارند، دو تمثیل دربارۀ کفار هست که غرق در ظلمت‌اند. دربارۀ اعمال کافران دو تمثیل هست: یکی اینکه اعمالشان مثل سراب است که تشنه فکر می‌کند که آب است؛ اما وقتی به آن می‌رسد، می‌بیند چیزی آنجا نیست و خداوند آنجا حساب و پاداشش را هرچه که باشد به او می‌دهد. تمثیل دوم مثال از تاریکی‌هایی است که در یک دریای موّاجی وجود دارد که موج روی موج هست و ابری هم آن بالاست. این‌قدر مراتب تاریکی زیاد است که اگر شخصی در آنجا دست خودش را هم بیرون بیاورد، نمی‌بیند. (برخی می‌گویند منظور این است که اگر کافر دست خودش را از یکی از لایه‌های ظلمت بیرون بیاورد، باز هم نمی‌بیند [و به نوری نمی‌رسد].) و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداده، نور ندارد.

سپس یک سری آیات توحیدی هست. نمی‌خواهم خیلی رویش تأکید کنم. من این آیه را خیلی دوست دارم بخوانم. می‌فرماید: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّـحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ…(نور/۴۱) آیا ندیدید هرچه در آسمان و زمین هست، خدا را تسبیح می‌کند و پرندگان در حالی که بال‌های خودشان را باز کردند [تسبیح خدا می‌گویند.] به‌گونه‌ای به شیوۀ تسبیح پرندگان اشاره می‌کند. … كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (نور/۴۱) همۀ موجودات نماز و صلات و تسبیح خودشان را می‌دانند و خداوند به هر کاری که می‌کنند آگاه است. اصلاً آیۀ توحیدی یعنی این! اصلاً انسان را فراموش کنید. در عالم تکوین چه می‌گویند؟ به عالم اکبر نگاه کنید. حتی اگر آن جاهایی از قرآن را که سراسر دربارۀ چیزهای زمینی است، دربارۀ آدم‌ها و کارهای بدی که کردند و احکامی که هست به تنهایی بخوانید، ممکن است به‌گونه‌ای بخشی از نور خودتان را از دست بدهید. خیلی این آیه‌ها، آیه‌های خوبی است. همیشه این حرکت از کثرت به وحدت در قرآن هست. حتی خود قرآن هم که دارد به چیزهای بدی اشاره می‌کند، ولو اینکه اشاره به‌گونه‌ای است که آدم خیلی وارد آن فضاهای بد نمی‌شود و دور می‌ایستد و نگاه می‌کند، ولی باز وجود آیه‌های این شکلی در همۀ سوره‌ها جزو سنت‌های خداست که یک حرف‌هایی خارج از آنچه دربارۀ آدم‌ها گفته می‌شود، دربارۀ کل جهان هستی گفته بشود که فقط ذهن آدم پیوسته متوجه موضوعات انسانی نباشد. قرار نیست ما خیلی در انسان‌بودن خودمان هم غرق بشویم.

در ادامه، این موضوعات مطرح می‌شود که خداوند ملک آسمان‌ها و زمین را دارد. همچنین شرحی از اینکه چگونه ابرها جمع می‌شود و چگونه باران می‌آید و چگونه تگرگ می‌بارد مطرح می‌شود. همچنین این موضوعات هم بیان می‌شود که خداوند روز و شب را به‌دنبال هم می‌آورد و همۀ حیوانات از آب خلق شدند و انواع مختلف دارند و خداوند این همه‌چیزها را خلق کرده و بر هرچیزی قادر است. سپس دوباره این آیه تکرار می‌شود لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (نور/۴۶) و از اینجا فصل سوم سوره که تا آخر سوره ادامه می‌یابد، شروع می‌شود.

شاید گفتن اینکه چگونه قسمت سوم، ادامۀ مستقیم همۀ این چیزهایی که تا اینجا گفتیم است، سخت‌تر باشد. من یک مرتبه می‌خواهم از دور کلیات سوره را بگویم. همه‌چیز را نمی‌شود توضیح داد؛ مگر اینکه دقیق بشویم و یک مقدار از نزدیک نگاه کنیم.