مقدمه ای بر فهم قرآن ، جلسهٔ ۵

از جلسات کیولیست
پرش به ناوبریپرش به جستجو
درسگفتارهای مقدمه‌ای بر فهم قرآن، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، جلسه‌ی ۵، سال ۱۳۸۲

برخلاف دعوت قرآن که انسان‌ها را به رویارویی مستقیم و بدون پیش‌فرض با جهان فرامی‌خواند، در دنیای سنت، مردم این‌طور مواجهه نمی‌کردند. همچنان که فایرابند معتقد است اکنون ساینس چنین امکانی را از میان برده است. ولی در مقابل از این نظر جهان سنت هم لزوماً موافق تجربه‌ی معنوی بیشتر بشر نبوده است.

خاستگاه و مکانیسم‌های درونی شکل‌گیری شرک

معنای شرک در اینجا، مراد قرآن از آن یعنی بت‌پرستی است؛ یعنی نسبت دادن نیروهای طبیعی و قدرت‌هایی به موجودات خیالی. به‌بیان‌دیگر آنچه مورد هجوم توحید است. طبیعتاً شرک در معانی ضعیف‌تر و ظریف‌تر آن‌که با ایمان قابل‌جمع است، مقصود نیست.

در درون انسان، نیروهای متفاوت و بعضاً متعارض وجود دارد، آن‌چنان‌که یونگ چنین توصیف می‌نماید؛ و مسیر رشد انسان به لحاظ روانی، رسیدن به یک وحدت درونی (فرآیند فردانیت) است. این وجه مشترک انواع رویکردهای عرفانی است که دعوت به غلبه و وحدت درونی و رساندن به خودآگاهی می‌نمایند. یکی از ویژگی‌های انسان آن است که ویژگی‌های درونی خود را به بیرون پروجکت (پرتاب/نسبت دادن) می‌نماید. مثلاً وقتی حال درونی انسان مساعد نیست، آن را به بیرون نسبت می‌دهد و بر این اساس، وقتی درون انسان تکثر و شلوغی وجود دارد، آن را به بیرون نسبت می‌دهد. بنابراین تا وقتی که انسان در درون به وحدت نرسد نمی‌تواند وحدت در بیرون را بیابد و بر این اساس اصولاً انسان‌هایی که در درون رشد نکرده‌اند و به وحدت درونی نرسیده‌اند، تمایل به نگاه کثرت‌وار به جهان دارند و نسبت دادن پدیده‌های مختلف جهان به امور متفاوت و متعارض.‌

در ابتدای مده‌آ اثر پازولینی، جوان بسیار خوب و خوش‌سیرتی، داوطلبانه حاضر به قربانی شدن برای سنت‌های شرک‌آمیز زمانه می‌شود و افراد این مذهب هم با قساوت و آرامش خاصی او را سلاخی می‌کنند و درنهایت خون او را به طبیعت می‌برند تا عامل پرباری زراعت آن سال آنها باشد. از این نظر التزام به شرک، لزوماً به خاطر لذت طلبی نبوده، بلکه تا آنجا با این عقاید زندگی می‌کردند که حاضر بودند از جان خود نیز بگذرند. به همین خاطر زندگی بر اساس عقایدی، هرقدر هم نابخردانه باشد، موجب تثبیت این عقاید می‌شود.

به‌بیان‌دیگر نباید عقاید خرافی و شرک‌آمیز را دارای سطح نازلی دانست، بلکه گاه افراد به دلیل تأییدی که از جامعه دریافت می‌کنند، اساساً برای این عقاید جان نیز می‌دهند. در این وضع وقتی پیامبری در جهت مقابله برمی‌آید، کسانی که حاضرند از جان خود برای این عقیده بگذرند، به‌هیچ‌وجه حاضر به شنیدن سخن پیامبر نیستند و کمترین عقوبت او را کشتن یا طرد او می‌دانند. گاهی طبق گزارش قران، مشرکین می‌گفتند: «وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ»(قصص/۳۶)

موانع تجربه‌ی دینی و نگاه توحیدی به جهان

میل شدید به لذت بردن یکی از موانع مهم شناخت است. نگاه از سر شناخت یک نگاه بافاصله است. شناخت در فضایی آرام و غیر جهت‌دار رخ می‌دهد، درحالی‌که تمایلات نفسانی این بستر را بر هم می‌زند. همچنین افرادی که تمایل زیاد به لذت بردن دارند، دچار نوعی لختی می‌شوند که مانع تحرک آن‌ها در سمت‌وسوی شناخت و تغییر عقیده در مسیر شناخت است.‌ بنابراین تا زمانی که یک انسان به لحاظ درونی رشد نکند، نمی‌تواند جهان را آن‌طور که هست و دارای وحدت، ببیند.

پیدایش شرک در نگاه انسان به جهان به‌طور هم‌افزا با تکثر درونی، جلوی رشد و رسیدن انسان به رشد درونی و وحدت را سلب می‌کند. میل به وحدت و یکپارچگی درونی و خودآگاه شدن آن یک گرایش درونی به کمال است. ‌ و این دلیل اهمیت مقابله با شرک است. به‌بیان‌دیگر توحید در تمام مکانیسم‌های ارگانیک مثل موجود زنده یا جامعه‌ی سنتی، در هماهنگی با کلیت مکانیسم است. حال اگر گرایش درونی من کثرت و شرک باشد، شناخت‌های بعدی هم‌راستا با درون من، تثبیت‌کننده‌ی درون من است و این مانع سوق یافتن به رشد و شناخت صحیح می‌شود.

روند اصلی تثبیت شرک این است که فردی در جامعه‌ای به دنیا می‌آید و در راستای آن جامعه رشد می‌کند. درواقع والد را می‌توان مجموعه‌ی تعلیماتی دانست که هم به ما ارائه‌شده‌اند و برای زیست جمعی، ناگزیر از تبعیت از آن‌هاییم و هم به لحاظ صحت و عدم صحت پالایش نشده‌اند. البته در اینجا بیشتر نگاه ما معطوف به روان‌شناسی کمال است تا رشد. روان‌شناسی رشد ناظر به پدیدآیی امکان خودآگاهی است، ولی روان‌شناسی کمال ناظر به تقویت خودآگاهی و بسط آن است. در هر دو هم روایت‌های متفاوتی وجود دارد.

نسبت میان سطوح آدمی و نگاه توحیدی

تقسیم‌بندی فروید

در نگاه فروید انسان سه سطح دارد، id که صرفاً تمایل دارد بدون هرگونه عقلانیت؛ سطح بعدی خود یا ego است که نوعی کنترل بر id دارد و سطح بعدی Super ego است که نقش محیط و دیگران را بر فرد دارد. تصمیم نهایی فرد وابسته به ego است که تصمیم می‌گیرد میان خواسته‌های id و محدودیت‌ها و دستورالعمل‌های Super ego چگونه رفتار نماید.

تقسیم‌بندی برن

برن Berne در کتاب خود «تحلیل رفتار متقابل» (ترجمه‌ی اسماعیل فصیح از نشر نو) نظریه فروید را کاربردی‌تر می‌نماید و سه سطح فروید را به کودک، بالغ و والد تبدیل می‌نماید.‌ رفتار انسان برآیندی میان این سه سطح/جزء است. بالغ نقش عقل و قضاوت‌های درونی را دارد و والد نقش محیط و اطرافیان را. رفتار انسان‌ها وابسته به این است که کدام یک از این سه جزء قوی‌تر است. والد هنجارهایی است که از بیرون انسان به او گفته می‌شود.

متناظر سطوح بیان‌شده در سنت اسلامی

در سنت ما نفس، عامل لذت طلبی و همچون کودک است، عقل همچون بالغ است، اما در فرهنگ اسلامی بدیلی برای والد وجود ندارد. دوگانه‌ای که در سنت اسلامی ما برجسته است، نفس و عقل است و جای روشنی برای والد وجود ندارد. والد درواقع می‌تواند سنت باشد، اما در جامعه‌ی ما و دیگر جوامع که سنت غلبه دارد، توجه به نقش سنت یا والد وجود ندارد. آنچه ارزشمند است آنکه دنباله‌روی ارزش‌ها باید از مجرای بالغ کشف و انتخاب‌شده باشد و صرف تبعیت از والد/سنت ولو درست باشد ارزش چندانی نخواهد داشت.

رهزنی‌های سنت/والد در مسیر تجربه‌ی دینی ‌

مخالفت با انبیا لزوماً ناشی از غلبه‌ی لذت طلبی یا قوه کودک نبوده بلکه تبعیت از سنت یا والد نیز مانع توجه صحیح و مواجهه‌ی درست با سخنان نو و خلاف سنتی که از سوی انبیاء بیان می‌شده است بوده و بدین طریق سبب مخالفت با دعوت جدید خلاف ارزش‌های سنت می‌شده است. در جوامع مختلف افرادی که از ارزش‌های سنت بدون فکر و بررسی پیروی می‌نمایند این توهم را دارند که از بالغ تبعیت می‌نمایند، اما درواقع ارزش رفتار ایشان تفاوت چندانی با کسانی که از کودک خود تبعیت می‌کنند ندارد. باید دقت نمود که جایگاه ایمان درست در بالغ است و نه والد، ایمان اگر صحیح باشد، باید نتیجه بررسی و انتخاب بالغ باشد.‌

تعلق فرد به والد اساساً بر پایه‌ی نیاز به امنیت است، چه از کودکی که کودک نیاز به امنیت را از والدین می‌گیرد و چه در جامعه که فرد به لحاظ روانی احساس امنیت می‌نماید، در اتکا و تبعیت از سنت و جامعه خود است. انسان‌های تابع والد و سنت به مناسک و مراسم اهمیت ویژه‌ای می‌دهند.

تبعیت از سنت هیچ‌گاه نمی‌تواند انسان را به حقیقت برساند، چراکه کشف حقیقت باید به‌طور درونی در انسان رخ دهد، زیرا حقیقت یک امر بین‌الاذهانی نیست و باید آن را به‌طور درونی یافت.‌ خصوصیت بین‌الاذهانی نبودن سنت، مانع اتخاذ آن از سوی بالغ است. ویژگی انسانی که تابع بالغ است، استقلال شخصیت است که اگر حقیقتی را یافت، آنگاه آن را به خاطر مخالفت دیگران کنار نمی‌گذارد و آن را حفظ می‌نماید. ‌

سنت‌ها هیچ‌گاه علیه سنت سخن نمی‌گویند، همچنان که در سنت ما نیز با اینکه اصولاً بنا بر این است که عقاید آگاهانه و با بررسی به دست آیند، اما در عمل و واقع چنین امری محقق نمی‌شود و بلکه آنچه ترویج می‌شود نیز به‌عنوان الگوی مطلوب افراد تبعیت کننده و سر به زیر در برابر سنت است و نه آن‌ها که به‌دنبال بررسی اعتبار آن‌ها هستند. حتی برای افراد تابع والد، فضایلی نیز در نظر عموم مردم متصور است. مثلاً چنین افرادی در برابر سرکشی تابعان بالغ خود، تواضع فوق‌العاده‌ای دارند. چون تصور تابعان والد، تصور تبعیت از عقل است و این از ترفندهای سنت برای پوشیده داشتن و استقرار خود است.

در هر جامعه‌ای مانند ایران که دیگر والد محوریت ندارد و به‌نوعی کودک سالاری است، با سنت وداع می‌شود، ولی از یک‌سو مانند غرب، التزام به سنت‌های دیگر و نوین حاصل می‌شود؛ و از سوی دیگر مانند گذشته، به التزام به سنت تصریح نمی‌شود که این نوع قوی‌تری از تأثیر سنت است.

تمیز میان تابع والد و تابع بالغ

توانایی والد در ایجاد تبعیت و یقین، مانند بالغ در توانایی این کار است و حتی توان والد از بالغ در ایجاد یقین، افزون‌تر است. مثلاً اگر برای بالغ، مجال شک و تردید باشد، این مجال برای والد به‌مراتب کمتر است. البته امکان ارتباطات گسترده‌تر در دوره‌ی اخیر، امکان تبعیت از والدها و سنت‌های متنوعی را پیش روی فرد قرار می‌دهد.

راه تشخیص اینکه فرد تابع والد یا بالغ است، مکانیسم به‌دست‌آوردن عقاید در اوست. فرد تابع والد، خصوصیات ممیزی دارد؛ مثلاً اعتقاد عمده‌ای به عموم دارد، غالباً پذیرش مطلقی نسبت به سنت دارد، به مناسک و تائید جمع، اهمیت فراوان می‌دهد. البته سنت حتماً مؤلفه‌های غیرقابل‌پذیرشی دارد.

برخی ویژگی‌های ممیز سنت/والد

از ویژگی‌های مهم سنت‌ها که سبب دوری آن‌ها از حقیقت می‌شود، عوام‌زدگی در آن‌هاست. سنت‌ها لاجرم مجبور به حفظ و جذابیت برای عوام هستند و این سبب دوری آن‌ها از صدق و حقیقت خواهد شد. عوامل اقتصادی حفظ سنت نیز از عوامل دیگر لازم برای بقای سنت هستند که سبب دوری از حقیقت خواهند شد. بعضاً سنت‌ها برای حفظ عوام روی به دستورالعمل‌های ساده و مخاطب پسند می‌آورند؛ و باز به همین خاطر است که سنت، تحت تأثیر تاریخ است، برخلاف عقاید دینی. به‌بیان‌دیگر باوجود مصونیت گزاره‌های عقیدتی، اصل سنت دینی چنین مصونیتی ندارد. دلیل گرایش عمومی به سنت هم پرواضح است. سنت راه‌های روشن و سهلی برای تبعیت معرفی می‌کند و نتیجه آن را هم کمال می‌داند، در برابر حقیقت‌جویی که به‌هیچ‌وجه سهل نیست.

نمونه‌های متعددی از انحراف سنت از عقاید را می‌توان نشان داد. مثلاً همان‌طور که آقای محمدتقی جعفری در کتاب «رسایل فقهی» خود نشان داده‌اند، ایده‌ی فقهی نجس دانستن اهل کتاب نه شاهدی از قرآن و نه سنت دارد، ولی امروزه پذیرفته‌شده است. به نظر پیشینه‌ی آن را باید تخاصمات میان اهل کتاب بوده باشد. یا اینکه در عقاید دینی، دروغ بدترین گناهان است و در برابر آن شراب‌خواری، درجه فروتری دارد. باآنکه در سنت این نسبت، عکس است. یا مثلاً خواندن کتابی که در جهت مخالفت با عقاید است حرمت دارد و صرفاً کسانی به سمت این کتاب‌ها می‌روند که بیشتر عزم خروج از دین دارند و مطالعه‌ی این کتاب‌ها متأخر از آن است.

تفاوت تبعیت از سنت و الگوپذیری

البته تبعیت از سنت، متفاوت از طبیعت از انسان اهل کمال است، چون تبعیت از انسان اهل کمال به خاطر واجدیت او نسبت به فضایلی است و فرد در اثر این تبعیت، خواستار واجدیت این فضایل است. باز در قرآن از قول یوسف (ع) می‌گوید: «وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ ۚ مَا کانَ لَنَا أَنْ نُشْرِک بِاللَّهِ مِنْ شَیءٍ»

البته لزوماً آثار عرفانی ایجاد چنین تبعیت نمی‌کنند. مثلاً تذکرة‌الاولیای عطار، گزارش‌های باشکوهی از زندگی عرفا ارائه می‌کند، ولی ایجاد تبعیتی نمی‌کند، چون گزارش‌های آن از عرفا تا حدی مربوط به امور خارق‌العاده از آن‌هاست که به قول علامه طباطبایی به نقل از رساله سیر و سلوک بحرالعلوم، اساساً کارهای خارق‌العاده، پیش از آن‌که حاصل سلوک باشد، حاصل تمرین‌های خاصی است. از این نظر اصل تبعیت یا عدم آن البته مهم نیست، وجه تبعیت از والد یا بالغ است که مهم است.

نظیر دوری که در هرمنوتیک و فهم وجود دارد، میان اعتماد کردن و عقیده‌ورزی هم وجود دارد. ما انسان‌های خوب و شایسته را نتیجه‌ی عقاید درست می‌پنداریم و درست دانستن عقاید آن‌ها نیز بسته به شباهت عقاید این افراد با عقاید خودمان است. به‌بیان‌دیگر عقاید ماست که مشخص می‌کند چه کسانی شایسته‌اند و چه کسانی نیستند و ما با اعتماد به افراد شایسته، عقاید خود را از آن‌ها اخذ می‌کنیم که این دو از توابع سنت و تبعیت از والد است و التزام به آن حتماً درست نیست. روند بررسی صحت عقاید باید جدای از بررسی شخصیت صاحبان این عقیده باشد. نیز افراد خوب و اخلاقی، می‌توانند ملتزم عقاید نادرست باشند. مثلاً بسیاری از ملاک‌هایی که در علم رجال مبنا قرار می‌گیرند، ملاک‌های عقیدتی است.